من عاشق بچههایم هستم و به دستاوردهایشان بسیار افتخار میکنم.
پسر بزرگم، ایلان، خودروهای برقی میسازد تا محیط زیست را نجات دهد و موشک به فضا میفرستد. فرزند وسطم، کیمبل، رستورانهای از مزرعه تا میز غذا را افتتاح کرده است و در مکاتب (مدارس) محروم به کودکان یاد میدهد مزرعه سبزیجات و باغهای میوه بسازند. و توسکا، جوانترین آنها، تهیهکننده و کارگردان فیلم در شرکت سرگرمی مخصوص خودش است.
مردم معمولا از من میپرسند چطور چنین بچههای موفقی بزرگ کردهام. و من به آنها میگویم با آموزش سختکوشی و آزاد گذاشتن آن ها در دنبال کردن علایق خود.
فرزندانتان را از سنین پایین به کار کردن وا دارید
من در ۳۱ سالگی مادر مجرد سه کودک بودم. هیچ وقت از اینکه تمام وقت کار میکردم احساس گناه نداشتم. انتخاب دیگری نداشتم. مراقبت از فرزندانم اولویت من بود؛ من سخت کار میکردم تا سقفی روی سرمان، غذایی در شکممان، و لباسهایی به تن داشته باشیم.
وقتی هشت سالم بود کار کردن برای پدرم را شروع کردم. خانه ما درست بغل مطب درمانگری مفصلی او قرار داشت و مادرم هم به او کمک میکرد. من و کایا خواهر دوقلویم ساعتی پنج سنت میگرفتیم تا خبرنامههای ماهانه او را پست کنیم.
پدرم متن خبرنامه را برای مادرم میخواند و او آن را خلاصه برداری و بعد تایپ میکرد. بعد از آنکه من و مایا با شابلون از آن کپی میگرفتیم، کف اتاق نشیمن مینشستیم و هر خبرنامه را سه تا میزدیم، در پاکت نامه میگذاشتیم، و روی آن تمبر میزدیم. هر ماه چیزی حدود ۱۰۰۰ عدد خبرنامه تهیه میکردیم.
من و کایا در ۱۲ سالگی به عنوان پذیرشگر در کلینیک مشغول به کار شدیم. برای نوبتدهی به بیماران، درست کردن چای برای آنها، ظاهر کردن عکسهای اشعه ایکس، و هم صحبت شدن با آنها تا زمان ویزیت، نوبتی کار میکردیم.
والدین ما مثل افرادی بالغ و قابل اعتماد با ما رفتار میکردند و تاثیر آن ها در نحوه تربیت فرزندانم مشهود است. از همان سنین کودکی، بچههایم در کسب و کار تغذیهای من کمک میکردند. توسکا به دفترم میرفت و نامهها را برای پزشکان تایپ میکرد. ایلان در کمک به توضیح عملکردهای پردازنده ورد به من خیلی خوب بود. کیمبل هم همیشه کمک میکرد.
وقتی در بلومفونتین زندگی میکردیم، توسکا را در مدرسه مدلینگ و عکاسی که اداره میکردم مشغول به کار کردم. تصور کنید یک دختر هشت ساله به شاگردان مدرسه یاد میداد چطور راه بروند، حرکات موزون شوها را طراحی میکرد، و کلاسهای آداب معاشرت برگزار می کرد. حتی او را طراح لباس تمام شوهای خود کردم.
اجازه دهید بچهها تصمیم بگیرند که چه چیزی میخواهند
من فرزندانم را طوری بزرگ کردم که والدینم ما را تربیت کردند: طوری که مستقل، مهربان، صادق، با ملاحظه، و مودب باشند. به آنها اهمیت سختکوشی و انجام کارهای نیک را یاد دادم. من با آنها مثل بچههای کوچک رفتار نکردم یا سرزنششان نکردم. هیچ وقت به آنها نگفتم چه چیزی بخوانند. تکالیفشان را چک نمیکردم؛ این مسئولیت خودشان بود.
وقتی بزرگتر میشدند، همچنان از طریق تصمیماتی که اخذ میکردند مسئولیت آینده خود را به عهده میگرفتند. توسکا خودش محل تحصیلش را انتخاب کرد. همه آنها خودشان دانشگاههایشان را انتخاب کردند و درخواستهای بورسیه و وام دانشجوییشان را تکمیل کردند.
نیازی نیست از بچهها در برابر واقعیت مسئولیت محافظت کنید. بچههای من از آن بهرهمند شدند چون کار کردن و زحمت کشیدن مرا برای تامین نیازهایمان میدیدند.
وقتی به کالج رفتند، در شرایط بدی زندگی میکردند: تشک روی زمین، شش هماتاقی، یا یک خانه درب و داغان. اما مشکلی با آن نداشتند. اگر بچههایتان به تجملات عادت نداشته باشند، آن بیرون خیلی خوب دوام میآورند. لازم نیست آنها را لوس کنید. همین که فهمیدید بچههایتان جای امنی هستند، بگذارید مراقب خود باشند.
بسیاری از والدین مدام نگران بچههایشان میشوند. این را هنگام مراجعه والدین به کلینیک تغذیه خودم میبینم. یک مادر یا پدر دچار پرخوری ناشی از استرس میشود چون باید برای ورود فرزندش به دانشکده یا دانشگاه فرمهای زیادی پر کند.
توصیه من چیست؟ بگذارید بچهها خودشان مدارک تحصیلی یا شغلی را تکمیل کنند. آنها باید مسئولیت آینده خود را به عهده بگیرند. یا اگر ترجیح میدهند کسب و کار راه بیندازند و فکر میکنید ایده خوبی است، از آن ها حمایت کنید. رفتار درست و پسندیده را به آنها یاد بدهید. اما بگذارید خودشان تصمیم بگیرند که چه میخواهند.