«آرزو داشتم که در آینده انجنیر شوم، اما حالا نمیتوانم راه بروم و چیزی بنویسم.»
حمید رضا نوجوان 13 ساله، یکی از دهها زخمی انفجار در مسجد باقرالعلوم غرب کابل است. مسجدی که سال گذشته به مناسبت اربعین حسینی، بسیاری در آن جمع شده بودند اما هدف یک حمله انتحاری قرار گرفتند.
او در حمله انتحاری سال گذشته در داخل این مسجد، به شدت آسیب دید. انفجاری که موجب شد برای مدت زیادی نیمی از بدنش فلج شود و او قادر به حرکت دادن دست و پایش نباشد.
حمیدرضا دانشآموز صنف ششم مکتب بود. سال گذشته بعد از پایان امتحان به خانه آمده و مصروف خواندن درسهایش بوده که تعدادی از دوستانش میآیند و از او نیز دعوت میکنند که همه با هم به مسجد بروند. حمید رضا با اجازه گرفتن از مادرش غرق در دنیای کودکانه خود با دیگر دوستانش راهی مسجد میشود.
حمید رضا به خبرنامه میگوید:« با همصنفانم بازی کرده به مسجد رسیدیم. در جستوجوی جایی برای نشستن بودیم. تو بقیه چیز را نمیدانم ….» حمید رضا نوجوان ۱۳ ساله است که با آسیب دیدنش از بقیه رویداد انتحاری چیزی به خاطر ندارد.
مادر حمید رضا می گوید که هرگز تصور نمی کرد که در مسجد حمله انتحاری شود. برای همین بدون نگرانی به فرزندش اجازه داد تا به همراه دوستانش به مسجد بروند. مادر حمید رضا نیز آن روز به همراه کودک دیگرش حامد، در همان مسجد بود.
او میگوید:« روضهخوانی تمام شده بود. وقت دعا بود که روشنایی دیدم و دیگر چیزی نمیدانم.»

این بانوی افغان در حالی که گلویش را بغض گرفته اضافه میکند:« صدایی نمیشنیدم، همه جا دود بود، بوی بدی بود و چشمانم هم درست دیده نمیتوانستند، اما تلاش میکردم که حامد( پسرم) را نجات بدهم. خدا آن روزها را دیگر نیاورد، من نمیدانم چگونه از منزل سوم مسجد بیرون شدم و حامد را بیرون آوردم. میخواستم دنبال حمید رضا بروم، اما اجازه ندادند...»
حامد فرزند کوچکش دچار شوک شده و گریه میکرد. این مادر با این که خودش هم حال خوبی نداشت نگران سلامتی حمید رضا بود که در بخش مردانه مسجد حضور داشت. همانجا که مهاجم انتحاری داعش خودش را منفجر ساخت.
این مادر بعد از ساعتها جستوجو به شوهرش خبر گم شدن پسرش را میدهد. حبیبالله نوری پدر حمید رضا میگوید:« وقتی زنگ آمد من سر کار بودم، کار را رها کردم. مستقیم به شفاخانه استقلال رفتم و به جستوجوی پسرم شروع کردم، ولی نمیدانستم که حمید رضا را در کجا باید جستجو کنم.»
جستوجوی این خانواده تا ساعت ده شب طول کشید.
حبیبالله میگوید: «تمام شفاخانهها را سر زدم همه شفاخانهها مرا جواب داده بود. ساعت ده شب شده بود و در دلم حرفهای زیادی میگشت. نمیدانستم کجا هستم. وقتی رسیدم شفاخانه امنیت و عکس حمید را نشان دادم، کارمندان صحی گفتند که حمید در اتاق عملیات است، اما باز هم دلم آرام نبود و هزار حرف میگشت.»

در میان مرگ و زندگی
حبیبالله نوری میگوید که با اطمینان حاصل کردن از زنده بودن پسرش کمی خیالش آسوده میشود. ولی پسرش ده ساعت در عملیات خانه تحت جراحی قرار داشته و داکتران نیز در مورد وضعیت سلامتی او چیزی نمیگفتند.
سکوت و انتظار برای پدر و مادر حمیدرضا، سخت آزار دهنده بود. مادرش میگوید که دعا میکرده که یکبار پسرش را ببیند.
آنجا بود که فهمیدند در انفجار، ترکشها (چرههای) زیادی به بخشهای مختلف بدن و از جمله سر حمیدرضا برخورد کرده است.
حبیب الله پدر حمیدرضا به خبرنامه میگوید:« داکتران در طول ده ساعت عملیات و مراقبت جدی فقط میتوانند که شماری از چرههایی که در تن و سر حمیدرضا بوده را بیرون کرده و زخمهایش بخیه نمایند، ولی چره بزرگتر در سر حمید باقی ماند.»
مادر حمیدرضا میگوید بعد از چندین روز مراقبت در این شفاخانه، داکتران به آنها اجازه میدهند که حمید رضا را به خانه ببرند؛ حمید رضا در اثر آسیب دیدگی شدید مغزی از یک طرف فلج شده و سمت دیگرش نیز بیتعادل است.
او که حالا یک سال پس از آن انفجار در خانه و کنار پدرش به سختی نشسته است میگوید که آرزو دارد مانند سایر دوستانش راه برود و درس بخواند. حمیدرضا میگوید:« خیلی دلم گرفته و دق شدهام. میخواهم مثل گذشته مکتب بروم با دوستانم بازی کنم، کتاب بگیرم و بخوانم. چیزی بنویسم»

او هنوز هم از آرزویش برای اینکه بتواند روزی مهندس ( انجنیر) شود، سخن میگوید.
مادرش میگوید: «حمید رضا پسر با حوصله و خوش برخورد و در عین حال درسخوان بود. اما از آن زمان تاکنون ما به زنده بودنش دل شادیم.»
این مادر اضافه میکند که حمیدرضا به دلیل آسیب دیدگی مغزی با آن که دارو مصرف میکند کمحوصله و بیتحمل شده است.
به گفته مادر حمیدرضا، گاهی خواستههای او برای شان تلخ و زجرآور است. او با اندوه میگوید« حمید چند بار از من خواست او را مکتب ببرم. به مکتب میرود و با دیدن دوستانش بیشتر اذیت میشود و تحملش را از دست میدهد. ناراحتی او زندگی را تلخ میکند.»
به هر در کوبیدن
حبیبالله نوری پدر حمیدرضا شغل دایمی ندارد. او مانند هزاران افغان دیگر، کارگر روز مزد است و به گفته خودش، خیلی وقتها هفتهها کاری پیدا نمیتواند و از بیکاری رنج میبرد.
نوری میگوید: «وقتی داکتران پسرم را دیدند و بعد از یک سلسله عملیاتها مشخص شد که تداوی او در داخل افغانستان ممکن نیست. من برای سلامتیاش تلاش میکردم.» او میگوید، کار که نباشد، پول نیست و درها بسته میشود.

حبیبالله نوری تا حال برای تداوی حمیدرضا که برای بدست آوردن سلامتیاش مبارزه میکند، در حدود سه صد و پنجاه هزار افغانی قرض گرفته و خرج کرده است.
این پدر میگوید:« خوب شدن پسرم، آرزوی است.» او برای سلامتی و تامین هزینه درمان پسرش، خانهاش را به فروش گذاشته. اما میگوید که وقتی بدبختی آمد، خریدار پیدا نمیشود و اگر پیدا هم شد، سه چهارم قیمت خانه که با صد خون دل ساخته است را از او میخواهد.»
حفاظت از مسجد
حبیبالله نوری بعد از حادثه اربعین سال گذشته، اکنون جز نیروهای مردمی برای تامین امنیت مسجد باقرالعلوم است. همان مسجدی که پسرش در آن به شدت زخمی شد و هنوز هم، چره بزرگی از آن انفجار در سرش باقی مانده است.
حبیب الله، یکی از صدها فردی است که در سال جاری و پس از افزایش حملات داعش بر مساجد شیعیان، به عنوان نیروهای مردمی تامین امنیت این مساجد را برعهده دارند. او ماهانه 6 هزار افغانی از این طریق درآمد دارد اما میگوید که برای تامین امنیت این مسجد تلاش میکند تا خانوادههای دیگری به سرنوشت او و خانوادهاش دچار نشوند.
به گفته او سال گذشته در تامین امنیت مراسم عزاداری اربعین در این مسجد بیاحتیاطی صورت گرفته بود. اما نباید اجازه داد تا این رویداد دوباره تکرار شود.

نگرانیهای روز افزون
با گذشت یک سال از رویداد انتحاری که در مسجد باقرالعلوم در جاده فیض محمد کاتب رخ داد، هنوز آمار تلفات این انفجار انتحاری ضد و نقیض است.
هر چند سخنگوی پلیس کابل ۲۷ کشته و ۳۵ زخمی و اسماعیل کاووسی، سخنگوی وزارت صحت افغانستان از کشته شدن ۱۰ تن و زخمی شدن 45 تن دیگر خبر داده بود؛ اما خانوادههای شهدای مسجد باقرالعلوم و شاهدان حادثه، شمار تلفات را ۴۷ شهید و بیش از ۶۰ زخمی میگویند.
اعضای هیت امنای مسجد باقرالعلوم به خبرنامه میگویند که بیشتر شهدای آن حمله انتحاری، افراد فقیری بودند که برای مراسم عزاداری در مسجد جمع شده بودند اما مهاجم انتحاری جان بسیاری را گرفت و تعداد زیادی از جمله حمیدرضا را زخمی و خانه نشین ساخت.
حالا، درست بعد از یک سال از انفجار در این مسجد، حمیدرضا به شدت از چرهای که در سرش باقی مانده رنج می برد و نیازمند درمان است. مادری نگران و پریشان امروز و فردای فرزندش است که برایش هزاران آرزو داشت. پدری اما با وجود همه این مشکلات، استوار و با شجاعت در مقابل دروازه ورودی مسجدی ایستاده که انفجار سال گذشته در آن، زندگی فرزندش را دگرگون کرد.
حبیب و صدها تن دیگر مانند او این روزها از مساجدی حفاظت میکنند که هدف عمده گروه داعش است. مساجدی که از آغاز سال 2016 میلادی تاکنون هدف 42 حمله هدفمند قرار گرفته و تاکنون 883 غیرنظامی در حمله بر مساجد کشته و زخمی شدهاند.
عباس علی جعفری عکاس این گزارش بوده است.