صبح روز چهارشنبه 12 جوزا، انفجار مهیب سراسر کابل پایتخت افغانستان را لرزاند و صدای آن تقریباً در تمام شهر شنیده شد. این انفجار در چهارراهی زنبق شهر کابل در یک منطقه به شدت محافظت شده نزدیک به ارگ ریاست جمهوری این کشور، بیش از 150 کشته و صدها زخمی بر جای گذاشت. به دنبال این انفجار، هزاران نفر از شهروندان کابلی به روز جمعه، 14 جوزا در اعتراض به وضعیت وخیم امنیتی دست به تظاهرات زدند و خواهان برکناری مقامهای ارشد امنیتی حکومت وحدت ملی گردیدند. این انفجار اما رویدادهای دیگر را به دنبال داشت؛ یکی از آنها کشته و زخمی شدن 15 تن از تظاهرات کنندگان در تیراندازی نیروهای امنیتی افغان بود.
معترضان در پایان آن روز در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان خیمه تحصن برپا کرده و اعلام کردند تا برآورده شدن خواستههای شان به تحصن ادامه میدهند. پس از آن خیمه تحصن در چندین نقطهی دیگر پایتخت افغانستان نیز برافراشته شد. اکنون این اعتراض وارد هفتهی دوم خود شده و برآینده آن مجموعه ای به نام جنبش”رستاخیز تغییر” میباشد.
با آن که تظاهرات جنبش رستاخیز تغییر توانسته مجموعههای کوچک و بزرگی را در گوشه و کنار افغانستان و خارج از این کشور حول محور خواستههای خود بسیج کند، اما این تنها تظاهرات گسترده مدنی در تاریخ معاصر افغانستان نیست. تظاهراتها در حدود یک صده گذشته، در افغانستان امر معمول و جدی برای مطالبه خواستههای شهروندان و اعتراض به وضعیت موجود بوده است. سرگذشت تظاهراتها در این کشور به دوره محمد ظاهرشاه بر میگردد؛ زمانی که او به عنوان حاکم مطلقه اما دارای رویکردهای دموکراسی خواهانه، حتی دهه دموکراسی را نیز مدیریت و رهبری کرد.

سرآغاز تظاهراتهای مدنی
براساس قانون اساسی فعلی افغانستان “شهروندان این کشور میتوانند برای تأمین مقاصد جایز و صلحآمیز، بدون حمل سلاح، طبق قانون تظاهرات و اجتماعات” تظاهرات نمایند. دولت این کشور نیز مکلف شده تا امنیت تظاهرکنندگان را تامین کند.
اما پیشینه تظاهرات در افغانستان به دوره محمد ظاهرشاه، پادشاه سابق افغانستان بر میگردد. در زمان ظاهراشاه وقتی که آزادیهای نسبی فراهم میشود، مردم، جریانهای سیاسی و دانشجویان با استفاده از فضای موجود دست به اعتراضات میزنند.
دکتر سید عسکر موسوی، مورخ و استاد دانشگاه در گفتگو با خبرنامه گفت که هرچند سابقهی اعتراضها در افغانستان به “کنفرانس حبیبیه” میرسد، اما پیدایش تظاهرات بهگونهی جدی و مدرن آن، شاید در تجربهی اول دموکراسی (1946 تا 1952) که شاه محمود حاکم مملکت است برگردد، چنانچه یکی دو بار تظاهرات میشود و همهی تظاهراتچیها را میاندازند به زندان و سراسر دوره داوود را در زندان میمانند تا که در دههی دموکراسی آزاد میشوند.
آقای موسوی تصریح کرد که “… پس میشود بگوییم به شکل مدرن (تظاهرات) بر میگردد به دوره شاه محمود که از 1946 تا 1953 حاکم افغانستان است. آنهم یک بار شاید اتفاق افتاد به شکل بسیار کوتاه که مردم انتخاب کردند و روشنفکران کابل اعتراض کردند به دستبرد دولت در انتخابات مجلس. بعد بر میگردد تمام مسایل به دهه دموکراسی. در همین جا من اسمش را گذاشتهام رستاخیز سیاسی افغانستان.”

دوره شاه محمود خان
شاه محمود خان کاکای محمد ظاهرشاه پس از محمدهاشم میوندوال به مقام نخست وزیری افغانستان رسید. پس از آن او و شاه در بیانیههای شان از دموکراسی صحبت کرده و وعده اصلاحات دادند. در سال 1947 قانون جدید بلدیهها بر مبنای انتخابات سری و کتبی به تصویب رسید و سال بعد در کابل و سایر شهرها اجرا شد.
به روایت افغانستان در پنج قرن اخیر، شاه محمود زندانیهای سیاسی دوره محمدهاشم خان را آزاد کرد و شماری از این زندانیان پس از آزادی به مقامهای دولتی رسیدند. در آغاز شاه محمود خان تا حدی در میان شهروندان عادی جایگاهی به دست آورد و حتا به عنوان “پدر دموکراسی” شهرت یافت.
اما این وضعیت ادامه نیافت و در نتیجه ای فعالیتهای کلوب ملی و کشمکش که در شورا بین نمایندگان اصلاحطلب و محافظهکار ایجاد شد، اوضاع افغانستان رو به تشنج رفت. سپس این موضوعات، رشتهیی از حوادث را به دنبال داشت. پس از زندانی شدن شماری به اتهام ساقط ساختن حکومت به سود و همدستی خارجیها، در سال 1951 جراید آزاد بدون دادگاه توقیف شد و در آخر همان سال زمان انتخابات شورا فرا رسید.
حکومت وقت افغانستان، از انتخاب شخصیتهای آزادیخواه و اطلاحطلب جلوگیری کرد و این کار سبب شد در کابل هیجان برپا شده و مردم تظاهرات کنند. رای دهندگان که دانشجویان نیز به جمع شان پیوسته بودند، تظاهرات کرده به دروازه ارگ رفته خواهان لغو انتخابات دستوری شدند.
به نوشته افغانستان در پنج قرن اخیر، این تقاضا ترتیب اثر نیافت و چند روز پس از آن عبدالرحمان محمودی و میر غلام محمد غبار با تعدادی از همکارانشان که هیأتهای رهبری احزاب وطن و خلق بودند، دستگیر شده و با اتهام این که به نفع عناصر خارجی کار کرده اند، زندانی شدند.

این بازداشتها، خوشبینیها در مورد شاه محمود را از میان برد و شام روز 6 سپتامبر 1953 میلادی شاه سابق افغانستان او را از مقام نخست وزیری برکنار و زمام امور صدارت را به محمد داوود خان سپرد. پس از آن نیز تظاهراتها در مواقعی ادامه یافت.
پشتونستان و پرچم پاکستان
در سال 1954 میلادی محمد نعیم خان، وزیر خارجه حکومت محمد داوود خان برای توافق با پاکستان بر مسأله پشتونستان به کراچی سفر کرد. هدف او از این سفر تلاش برای آزادیهای سیاسی بیشتر به شهروندان ولایت سرحد و قبایل آزاد داخلی پاکستان بود. اما در آغاز سال 1955 نه تنها اسلام آباد این درخواست افغانستان را نپذیرفت، بلکه این کشور، طرح تشکیل یونیت پاکستان غربی را اعلان کرد. افغانستان بر این تصمیم از مجاری دیپلوماتیک اعتراض نمود.
به روایت افغانستان در پنج قرن اخیر، کابل به این اعتراض بسنده نکرد بلکه تظاهرات دستوری را در پایتخت علیه سفارت پاکستان به راه انداخت و به تظاهرکنندگان اجازه داد وارد این سفارت شده، پرچم آن کشور را پایین کرده و به آن توهین کنند. در قندهار و جلالآباد نیز چنین رویه در برابر قنسولگیریهای پاکستان صورت گرفت.
پس از این رویداد بود که قنسول گریهای افغانستان در پاکستان نیز در امان نماند. تظاهرکنندگانی به قنسولگری افغانستان در پیشاور حمله کردند. در آن زمان قنسولگری افغانستان در پیشاور اهمیت موضوع را درک نکرده و آثار این حمله را پاک کرد. اما در سوی دیگر پاکستان آثار تعرض بر قنسولگریهای خودش را به جهانیان نشان داد و آن را به هیأتهای دیپلوماتیک در کابل ارایه نمود.

ماجرای سوم عقرب
پس از سردار محمد داوود خان، داکتر محمد یوسف در ماه مارچ 1963 میلادی از سوی ظاهرشاه بهحیث نخست وزیر تعیین شد. او در سال 1965 برای گرفتن رای اعتماد به شورای ملی رفت. در آن زمان شماری از دانشجویان بهعنوان مستمع به مجلس حاضر میشدند و به سخنان نمایندگان گوش میدادند. اما به روز سوم عقرب پیش از رسیدن هیأت وزرا به اشخاصی که برای شنیدن مباحث مجلس در اطراف ساختمان شورا جمع شده بودند، اجازه ورود داده نشد. در جریانی که بحثهای نمایندگان و نخست وزیر جریان داشت، در بیرون ساختمان دانشجویان با نیروهای امنیتی درگیر شدند.
به روایت افغانستان در پنج قرن اخیر، شماری از دانشجویان که توسط وابستگان حزب دموکراتیک خلق رهبری میشدند، از صبح آن روز به تظاهرات آغاز کردند. بهزودی یک عده از دانش آموزان و عناصر ناراضی غیروابسته به معارف نیز به آنها پیوسته و جمعیت تقریباً 2000 نفری را تشکیل دادند.
معترضان علیه سری شدن جلسه شعار میدادند. داکتر یوسف به تظاهرکنندگان گفت که این موضوع از صلاحیت مجلس است و به گفته او باید همگان به صلاحیت شورا احترام بگذارند. پس از آن تظاهرکنندگان علیه نمایندگان شعار داده آنان را مرتجع و خاین خواندند. پولیس موفق شد از نزدیک شدن تظاهر کنندگان به شورا جلوگیری کند. اما معترضان شیشههای مکتب حبیبیه را شکستند و شماری از نیروهای پولیس را نیز ضرب و شتم کردند.
بعد از ظهر همان روز ارتش وارد ماجرا شد و بر تظاهرکنندگان آتش گشود. سه نفر، یک دانشجو و دو تن دیگر، کشته و شماری زخمی شدند. این امر به مخالفان دولت فرصت داد تا از این رویداد بیشترین نفع را ببرند. بازار شایعات گرم شد و تعداد تلفات این رویداد از سوی حزب دموکراتیک خلق صدها تن گزارش شد.

در پی این جنجالها، به تاریخ 29 اکتوبر رادیو کابل خبر استعفای نخست وزیر را به دلیل وخامت وضعیت صحی او اعلام کرد و از تعیین محمدهاشم میوندوال بهعنوان نخست وزیر جدید خبر داد.
دورههای اعتمادی و داکتر ظاهر
تظاهراتهای مزمن و به قول میر محمد صدیق فرهنگ بیمحتوا در دانشگاه و موسسات صنعتی که برای مدتی تخفیف یافته بود، در زمان صدارت نور احمد اعتمادی با شدت بیشتر از قبل از سر گرفته شد. در این دوره علاوه بر گروههای افراطی چپ، افراطیون دست راست نیز در تظاهرات سهم داشتند و در برخوردهایی که میان هواداران این دو دسته صورت گرفت، عدهیی از فعالان نیز کشته شدند.
در سال سوم صدارت اعتمادی روحانیون علیه روش حکومت در مسایل دینی و مدارا در برابر عناصر مارکسیستی به ویژه جریده خلق، در مسجد پل خشتی تحصن کردند. اما نیروهای نظامی آنان را از مسجد اخراج و به اطراف افغانستان تبعید کرد.
پس از استعفای اعتمادی، داکتر عبدالظاهر به نخست وزیری رسید. داکتر ظاهر نیز نتوانست زیاد دوام بیاورد و پس از او محمد موسی شفیق به صدارت رسید.
در زمان حاکمیت محمد ظاهرشاه چهار نخست وزیر در واقع در نتیجه فشارها و اعتراضات از مقامشان برکنار شدند. پس از آن داوود خان با انجام کودتای، نظام شاهی را به جمهوری تغییر داد. در زمان ریاست جمهوری او است که یکی از بزرگترین اعتراضات رقم میخورد؛ قتل میر اکبر خیبر.

قتل میر اکبر خیبر
میر اکبر خیبر از بنیانگذاران حزب دموکراتیک خلق و سپس عضو کمیته مرکزی و رییس شاخه نظامی حزب دموکراتیک خلق شاخه پرچم بود. او در 28 حمل سال 1357 در جاده میان وزیر اکبرخان و مکروریان در مقابل چاپخانه دولتی شهر کابل از سوی افراد ناشناس کشته شد.
قتل بزرگترین نظریهپرداز حزب دموکراتیک خلق شاخه پرچم یکی از معماهای سیاسی تاریخ معاصر افغانستان است و روایتهای مختلفی از چگونگی کشته شدن او وجود دارد. اما این قتل، دستآویز بزرگی برای حزب دموکراتیک خلق گردید و به قول نور محمد ترکی، خون خیبر به هدر نرفت و این قتل زمینه پیروزی حزب دموکراتیک خلق را در افغانستان فراهم کرد.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان از قتل خیبر بیشترین سود را برد. تشیع جنازه میر اکبر خیبر تبدیل به یکی از بزرگترین راهپیماییهای سیاسی در تاریخ افغانستان تا آن زمان شد و حدود 15 هزار نفر از هواداران حزب دموکراتیک خلق در کابل گردهم آمدند.
حکومت داوود خان رهبران هر دو جناح حزب دموکراتیک خلق را به اتهام شرکت در تظاهرات بر سر جنازه خیبر بازداشت کرد. سخنرانی رهبران این حزب در مراسم جنازه خیبر تحریکآمیز و غیرقانونی محسوب شد.
قتل خیبر و راهپیمایی هواداران حزب دموکراتیک خلق در کابل به همه ثابت کرد که خلقیها به گستردگی در تمام نهادهای اداری و نظامی دولت افغانستان رسوخ کردهاند و قدرت انجام هرکاری را دارند؛ حتا براندازی حکومت و کشتن رییس جمهور داوود خان را.

خواستهها
در دوره محمد ظاهرشاه و محمد داوودخان میتوان خواستههای اصلی تظاهرات را درخواست آزادیهای بیشتر عنوان کرد. در این دوره قشر روشنفکر و جریانهای سیاسی است که تظاهراتها را سازماندهی میکنند. در آن زمان دانشآموزان مکاتب ابتدایی و لیسه در تظاهرات شرکت میکردند.
سید عسکر موسوی در این باره میگوید خواستههای تظاهرات بدون تردید درخواست آزادیهای بیشتر بود. “خواستههای تظاهرات بدون تردید، درخواست آزادیهای بیشتر بود. اعتراض به دستکاریها و دخالتهای دولت بود، بهخاطر نرخ و نوا بود، بهخاطر کشته شدن دانشجویان، مثلاً سیدال سخندان یکی از بچههای خوب شعلهیی بود، اعتراضهایی بهخاطر تصامیمی که در مجلس نمایندگان گرفته میشد، اعتراض بهخاطر زندانی شدن رهبران تظاهرات کنندگان و رهبران سیاسی.“
نقش تظاهرات
در زمان ظاهرشاه چهار نخست وزیر در نتیجه اعتراضات جابهجا شدند. حتی در آن زمان که حکومت شاهنشاهی بر افغانستان حاکم بود، تظاهراتها و خواستههای شهروندان و گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی روی تصمیمگیریهای مجلس و حکومت تاثیرگذار بود.
آقای موسوی میگوید که “صد در صد. در دههی دموکراسی، این تظاهرات بود که چهار صدراعظم را جابهجا کرد. آگاهیبخش بود برای مردم. بسیار نورمهای اجتماعی را برای اولین بار زیر سوال برد. جامعهی افغانستان هنوز هم جامعهی استبدادزده و سنتزده است. این تظاهرات باعث شد که رشد و آگاهی سیاسی و حتا فکری جامعه بسیار بالا برود.“

سرکوبها
در قرن بیست، تظاهراتها همواره در اکثر کشورها با ترس و سرکوب به همراه بوده است. در افغانستان نیز تظاهراتها به دور از این امر نبود. در دوره ظاهرشاه نیز تظاهراتها سرکوب میشد. در آن زمان نیروی خاص به نام “نیرو ضربت” معرفی شده بود. این نیروها موتورسایکلهای سفید، دستکشهای سفید و یونیفورم سفید داشتند.
به باور سید عسکر موسوی، سرکوب تظاهرات در آن زمان دو علت داشت. یکی این که نظام افغانستان در آن زمان استبدادی بود و آمادگیهای دموکراتیک را نداشت. هرچند در دهه دموکراسی وقتی تظاهرات بیشتر از یک روز طول میکشید، دولت افغانستان مجبور به انجام اقداماتی میگردید.
آقای موسوی در این زمینه میگوید که “اما یک علتش در دههی دموکراسی این بود که گویا احزاب سیاسی آن وقت سخت نیاز داشتند که چند کشته و زخمی و لتوکوب شده داشته باشند. احزاب به این نیاز داشتند تا این را بهنام قهرمانها بالا کنند و دنبال بهانه بودند. بعضی از این خشونتها عمدی هم بود. به اضافه این که این مثلاً گروههای سیاسی آنقدر مدنی هم نبودند و بین خود برخورد میکردند، به جای این که در جبههی واحد باشند، با هم دیگر میجنگیدند. کشته شدن سیدال سخندان یکی از این نمونهها بود. به روایتی او قربانی جنگ اخوانیها با کفار و ملحدان شد.“
اما به نظر میرسد عمر تظاهراتها با کودتای اولین رژیم کمونیستی علیه محمد داود خان پایان یافت. در جریان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بر افغانستان، دولت اسلامی به رهبری مجاهدین و به دنبال آن امارت اسلامی طالبان، این کشور شاهد برپایی تظاهراتها و گردهمآییها نبود. بسیاری از آگاهان افغان بر این باورند که این دو دوره، عصر اختناق برای آزادیهای مدنی و اعتراضات مردمی بوده است.

پس از طالبان
پس از سقوط طالبان و روی کار آمدن دولت نو به رهبری حامد کرزی، افغانستان وارد مرحله جدیدی از تاریخ خود گردید. قانون اساسی افغانستان آزادی بیان و حق تظاهرات را تضمین کرده است و دولت مکلف به احترام و حمایت از آزادیهای اساسی شهروندان این کشور میباشد.
هفده سال اخیر افغانستان را میتوان یکی از پرتظاهراتترین دورهها در این کشور خواند. از سوی دیگر، آزادی بیان، رسانهها، حرکتهای مدنی و اعتراضی یکی از دستاوردهای مهم دولتداری در طی این سالها گفته میشود. در این دوره تظاهراتهای زیادی صورت گرفته. برخی از این تظاهراتها به خشونت کشیده و برخی دیگر اما با آرامی انجام شده است. به گفته آگاهان در زمان ریاست جمهوری حامد کرزی تظاهراتها اکثرا مسالمت آمیز انجام شده و یکی از سفیران خارجی به خبرنامه گفت که دوره حامد کرزی برای رشد حقوق بشر در افغانستان بی نظیر و به شدت پردستاورد بوده است.
تظاهراتهای دانشجویی
در دوره حامد کرزی برای نخستین بار در سال 2002 میلادی دانشجویان دانشگاه کابل در اعتراض به ارائه خدمات خوابگاه این دانشگاه اعتراض کردند. این دانشجویان مدعی بودند که از نان و غذای شان دزدی میشود.
در ماه نوامبر سال 2008 میلادی شماری از دانشجویان دانشگاه کابل در اعتراض به پاره شدن شعارهایی که در آن واژه “دانشجو” نوشته شده بود، برای دومین روز به تظاهرات ادامه دادند.

تظاهرکنندگان ادعا میکردند که نیروهای پولیس به درخواست شمار دیگری از دانشجویان این شعار را که در بخشهایی از خوابگاه دانشگاه کابل نصب شده بود، پاره کردهاند. در آن زمان خواست اصلی تظاهرکنندگان نصب تابلوی دانشگاه کابل به زبان فارسی بود؛ مخالفان این گروه میگفتند واژه “پوهنتون” در افغانستان جاافتاده و افزودن واژه دانشگاه و دانشکده به آن، به اختلافات زبانی دامن میزند.
در سال 2009 میلادی بیش از 3 هزار دانشجوی دانشگاه ننگرهار در شرق افغانستان در اعتراض به عملیات نظامی ایالات متحده امریکا تظاهرات کردند. این معترضان شاهراه کابل-جلالآباد را بسته کرده و برچم ایالات متحده را به آتش کشیدند و اجساد قربانیان غیرنظامی عملیات را با خود تا دروازه خانه والی ولایت حمل کردند.
در سال 2010 میلادی، صدها تن از دانشجویان دانشگاه کابل در اعتراض به اعدام شهروندان افغانستان از سوی حکومت ایران، تظاهرات کردند. این معترضان با سردادن شعارهایی، از ایران خواستند روند اعدام شهروندان افغان را متوقف سازد.
در سال 2012 میلادی هزاران نفر از دانشجویان و استادان دانشگاه کابل در اعتراض به فیلم ضد اسلامی که در خارج تهیه شده بود، تظاهرات کردند. بار دیگر در ماه میسال 2013 میلادی دانشجویان این دانشگاه در اعتراض به قانون منع خشونت علیه زنان تظاهرات کردند.
در سال 2015 میلادی دانشجویان دانشگاه ننگرهار به دلیل فساد اداری، عدم رسیدگی به مشکلات شان و وضعیت بد خوابگاه این دانشگاه تظاهرات کردند. این تظاهرات باعث دستگیری دهها دانشجو شد زیرا آنان در این تظاهرات پرچم طالبان و داعش را با خود حمل کرده بودند.
هشت روز اعتصاب غذا
در سال 2013 میلادی شماری از دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه کابل برای هشت روز دست به اعتصاب غذایی زدند. آنان در برابر ساختمان پارلمان افغانستان اعتصاب غذا کرده و خواستار اصلاحات در دانشکده علوم اجتماعی شده بودند. این اعتراض حمایتهای گسترده مردمی را به همراه داشت.

در سوی مقابل این معترضان، شمار دیگر از دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل در اعتراض به اعتصاب همقطاران خود تا مقر پارلمان راهپیمایی کردند. آنان برخلاف اعتصاب کنندهها، از عدم برکناری رییس و یکی از استادان این دانشکده حمایت کردند.
بزرگترین تظاهرات دوره حامد کرزی
در ماه مارچ سال 2008 میلادی هزاران نفر از باشندگان کابل در اعتراض به ورود کوچیها به مناطق هزاره نشین راهپیمایی کرده و از دولت افغانستان و سازمان ملل خواستند از ورود کوچیها به مناطق شان جلوگیری کنند. راهپیمایان از غرب کابل حرکت شان را آغاز کرده و تا مرکز شهر راهپیمایی کردند.
معترضان خواهان برکناری رییس جمهور پیشین، وزیران دفاع و داخله، خلع سلاح کوچیها، اخراج فوری کوچیها از مناطق هزارهنشین، پرداخت غرامت به هزارهها و جلوگیری از بروز تنشهای دوباره میان هزارهها و کوچیها شده بودند.
قرار بود معترضان در برابر دفتر سازمان ملل در کابل تجمع کنند اما ساعاتی پس از آغاز راهپیمایی محمد محقق از معترضان خواست به دلیل جلوگیری از بروز آشوب در محلات مسکونی داخل شهر به تظاهرات خود پایان بدهند.

اعتراض به نتایج انتخابات
انتخابات ریاست جمهوری سال 2014 میلادی در افغانستان یکی از جنجالیترین انتخابات در تاریخ این کشور بوده است. در دور دوم این انتخابات، عبدالله عبدالله، یکی از نامزدان انتخابات ریاست جمهوری به نتایج انتخابات اعتراض و اعلام کرد در انتخابات تقلب گسترده صورت گرفته است.
به دنبال این ادعا هزاران نفر از هواداران تیم اصلاحات و همگرایی به رهبری آقای عبدالله دست به تظاهرات زده و هشدار دادند اگر به تقلبها رسیدگی نشود، نتایج انتخابات را نخواهند پذیرفت. آنان عبدالله عبدالله را رییس جمهور محبوب خود یاد کرده و بر علیه رییس جمهور پیشین افغانستان و مسئولان کمیسیون انتخابات شعار دادند.
سرانجام پس از ماهها جنجال میان دو کاندیدای پیشتاز که به دور دوم راه یافته بودند، حکومت وحدت ملی در افغانستان شکل گرفت و نتایج انتخابات چنین اعلام شد: محمد اشرف غنی رییس جمهور و عبدالله عبدالله رییس اجرایی.
حکومت وحدت ملی
حکومت وحدت ملی افغانستان را شاید بتوان یکی از حکومتهایی عنوان کرد که از بدو تاسیس تاکنون خالی از جنجال و مشکلات نبوده است. این حکومت در مدت دو و نیم سال از عمر خود، با بزرگترین تظاهراتهای تاریخ افغانستان روبرو بوده که هنوز هم شماری از این تظاهراتها ادامه دارد. در مقابل اما حکومت افغانستان تاکنون پاسخ روشن به خواسته معترضان نداده است.

تظاهراتهای که علیه حکومت وحدت ملی افغانستان انجام شده اکثرا بر محور نارضایتیهای گسترده شهروندان از عملکرد حکومت بوده و در اکثر این تظاهراتها محمد اشرف غنی و تیم او در ارگ ریاست جمهوری هدف اصلی تظاهراتها بوده و نارضایتیها نیز از عملکرد او عنوان شده است.
بر خلاف این دوره، در زمان حامد کرزی آنچنان که گفته آمد، تظاهراتها بیشتر حول محور مسائل حاشیه ای انجام شده و آقای کرزی همانند اشرف غنی متهم به قوم گرایی و تمرکز قدرت نگردیده بود.
مرگ فرخنده
در اواخر ماه مارچ سال 2015 میلادی، مردان خشمگین در مرکز شهر کابل، فرخنده یکی از دختران افغان را به اتهام سوزاندن قرآن در برابر چشمان پولیس کشتند و سپس جسد او را آتش زدند. قتل فرخنده مردم افغانستان را در شوک فرو برد و واکنشهای زیادی را در پی داشت.
پس از آن، هزاران شهروند کابل در اعتراض به قتل فرخنده به تاریخ 24 مارچ 2015 میلادی در برابر ساختمان دادگاه عالی افغانستان تجمع کرده و خواهان پیگیری عاملان این رویداد شدند.
پس از قتل فرخنده در کابل برای نخستین بار در افغانستان زنان تابوتی را بر شانههای شان برداشتند و به هیچ مردی اجازه ندادند به تابوت فرخنده دست بزنند. اما مردان دور آنان حلقه زده و دایرهیی را برای محافظت شان ایجاد کردند.
دادستانی کل افغانستان پس از این فاجعه بزرگ، 46 تن را بازداشت کرد و جادهیی در شهر کابل به نام فرخنده نامگذاری شد.

جنبش تبسم
در ماه عقرب سال 1394 برابر با نوامبر 2015 میلادی گروه موسوم به دولت اسلامی یا داعش هفت گروگان هزاره را در ولایت زابل سر برید. اجساد سه زن و چهار مرد سپس توسط بزرگان ولسوالی ارغنداب ولایت زابل به بیمارستان ولسوالی شاهجوی این ولایت منتقل شد. سپس این اجساد، به غزنی و در یک شام به کابل آورده شد. صدها زن و مرد شمع بهدست در مصلی شهید وحدت ملی افغانستان در غرب کابل به استقبال اجساد این گروگانها رفته و دادخواهی کردند. فردای آن روز، چهارشنبه 20 عقرب، پیکر هفت گروگان سربریده شده، از غرب کابل بر دوش هزاران نفر تا ارگ ریاست جمهوری انتقال داده شد و بزرگترین تظاهرات تاریخ افغانستان رقم خورد. زنان پیکر سه زن از هفت گروگان سربریده شده را بر دوش کشیدند. این تظاهرات به نام یکی از قربانیان که شکریه تبسم بود و 9 سال سن داشت، نامگذاری شده و مشهور گردید.
سه روز پس از این تظاهرات، کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان تظاهرات بیستم عقرب را یک حرکت مدنی قابل ستایش خواند و گفت که “به جاست که از اشتراک کنندگان تظاهرات که نظم و انضباط مدنی را رعایت کرده و از نیروهای امنیتی که امنیت شهروندان را تأمین نموده، تقدیر و سپاسگزاری نماییم.”
این تظاهرات که برای پایان بخشیدن به قتل و کشتار شهروندان، پایان گروگانگیری و تامین عدالت و امنیت برگزار شده بود، در لحظههای پایانی آن اندکی به خشونت کشیده شد. هنگامی که معترضان از دیوار محوطه اداره امور ریاست جمهوری بالا رفتند، گارد ریاست جمهوری از شلیکهای هوایی استفاده کرد که در نتیجه 5 تن از معترضان زخمی شدند.

خلق ادبیات جدید
پس از این تظاهرات برخی از آگاهان آن را زمینه ساز ایجاد ادبیات جدید و راه نو در دادخواهی برای عدالت و برابری میدانند. به گفته آقای موسوی تظاهرات تبسم در تاریخ افغانستان پیشینه نداشت و منطقه و جهان را شگفت زده کرد؛ سازمان ملل واکنش نشان داد و در پارلمان چندین کشور روی آن صحبت شد. او میگوید در تظاهرات تبسم ادبیاتی شنیده شد که هرگز نه قبل از آن و نه بعد از آن وجود داشت و نه کسی اجازه داشت از آن استفاده کند.
در این تظاهرات شمار زیادی از شهروندان کابل به شمول تاجیک، پشتون، هزاره، ازبیک و سیکها شرکت داشتند. بیشتر سخنرانان این تظاهرات نیز غیرهزارهها بودند. عبدالرحیم ایوبی، نماینده مردم قندهار در مجلس نمایندگان یکی از سخنرانان این تظاهرات بود.
آقای موسوی میافزاید که “برای من، یک جمله بسیار نمادین بود. هزارهها از بی عدالتی که در ننگرهار شده بود، فریاد میکردند. یک جملهی بسیار مهم هم شنیده شد که به نظرمن برای کسانی که دغدغهی علوم اجتماعی دارند و تحولات جامعهی ما را دنبال میکنند بسیار مهم است. یک کسی فریاد میزد: من یک پشتون هزاره هستم. این بسیار مهم است، این ادبیات برای ما بسیار نو است، این ادبیات کم کم جا میافتد، طول میکشد؛ اما اگر یک هزاره از حق تاجیک دفاع کند، طبعا یک تاجیک از حق هزاره دفاع میکند و بعد ازبک از پشتون و بعد پشتون از هزاره به دفاع بر میخیزد. بعد این رنگ و بوی قومی سیاست از بین میرود“
جنبش روشنایی
اندکی پس از این تظاهرات، جنبش روشنایی پس از یازدهم ثور سال 1395 خورشیدی در اعتراض به تصمیم کابینه حکومت وحدت ملی مبنی بر تغییر مسیر لین برق وارداتی ترکمنستان از بامیان به سالنگ شکل گرفت. این جنبش از حکومت افغانستان خواست تا مصوبه یازدهم ثور کابینه خود را لغو و لین برق را مطابق پیشنهاد شرکت آلمانی فیشنر از مسیر بامیان-میدان وردک انتقال دهد. پس از آن این جنبش در کابل، ولایات و خارج از مزرهای افغانستان چندین تظاهرات را راهاندازی کرد.

تظاهرات اول این جنبش در کابل به تاریخ 27 ثور 1395 برگزار شد. در این تظاهرات هزاران نفر شرکت کرده و شعار عدالتخواهی سر دادند. رهبری این تظاهرات را نسل جوان و تحصیلکرده بر عهده داشت. هرچند شماری از رهبران سیاسی و سنتی هزارهها نیز در آن شرکت داشتند.
جنبش روشنایی در ماه اسد یک تظاهرات دیگر را در کابل راهاندازی کرد. این تظاهرات اما در دهمزنگ کابل هدف چندین انفجار قرار گرفت که در آن 87 تن شهید و بیش از 400 تن دیگر زخمی شدند. داعش مسئولیت این حمله را به عهده گرفت.
هواداران جنبش روشنایی در دو تظاهرات بزرگ شان در کابل، بهصورت منظم از غرب کابل تا دهمزنگ راهپیمایی کردند. تیمهای سیار این جنبش زبالههای برجا مانده از تظاهرات را جمعآوری کردند. تظاهرکنندگان برای نیروهای امنیتی شاخههای گل تقدیم کرده و از شجاعت آنان تقدیر کردند.
در مقابل حکومت افغانستان طرح بدیلی را پیشنهاد کرده است اما جنبش روشنایی این طرح را رد کرده و حکومت افغانستان را متهم به رفتار تبعیضآمیز با شهروندان افغانستان میکند. این جنبش اکنون وارد دومین سال خود شده و همچنان برخواسته اصلی خود که انتقال لین برق وارداتی ترکمنستان از مسیر بامیان است، تاکید میکند.
یوناما نمایندگی سیاسی سازمان ملل در افغانستان حمله به تظاهرکنندگان جنبش روشنایی را نقض جدی حقوق بشر و جرم جنگی خواند و گفت که هدف قرار دادن یک تظاهرات صلح آمیز، میتواند بر حق آزادی بیان و تجمعات صلحآمیز تظاهرکنندگان اثرات منفی بسیار جدی داشته باشد.
تفاوتها
در طول چهاردهه گذشته که در آغاز آن اولین تظاهرات بزرگ در پایتخت افغانستان شکل گرفت، تغییرات زیادی در نوع مطالبه شهروندان افغانستان در جریان تظاهراتها به میان آمده است. این تغییرات بیشتر در نوع نگاه شهروندان به یک دیگر محسوس است. چهل سال از مرگ میر اکبر خیبر میگذرد؛ از زمانیکه خواستههای تظاهرات بیشتر قشری بود و جریانهای سیاسی تظاهراتها راهاندازی میکردند. اما در سالهای پسین تفاوت چشمگیر در برپایی تظاهرات و اعتراضهای مدنی قابل لمس در رهبری آن میباشد.

در دوره دو و نیم سالهی حکومت وحدت ملی، حداقل سه تظاهرات بزرگ در کابل پایتخت برگزار شده است. در هیچ یک از این تظاهراتها، جریانها و افراد سیاسی نقش نداشتهاند بلکه مردم خود رهبری تظاهرات را به عهده داشتهاند.
سید عسکر موسوی در این مورد میگوید در زمان کنونی نسلی که به تظاهرات میرود، نسل بینظیر است. به گفتهی او “در زمان ما بچههای مکتب، لیسه و ابتدایی، میرفتند اما حالا مردم بهطور عام حضور دارند و رهبری را نسلی بر عهده دارد که لیسانسه، ماستر و دکترا است.”
آقای موسوی با اشاره به تظاهرات “رستاخیز تغییر” میگوید که این تظاهرات دو ویژگی دارد. “یکی این که موتور محرک آن نسل جوان است و دوم اینکه تظاهرات مردمی بسیار جلوتر از رهبران سیاسی است.”
به گفتهی او “تظاهرات در سالهای اخیر رفته رفته پخته میشود هرچند هنوز بیتجربهگی در تظاهراتها دیده میشود.”
ریشههای تاریخی
پس از شکلگیری جنبش روشنایی و اکنون رستاخیز تغییر، گفتمان حاکم در شبکههای اجتماعی این است که ریشههای تظاهراتهای امروز از گذشتههای دور افغانستان آب میخورد. بسیاریها در گفتمانهای شبکههای اجتماعی تاکید میکنند که تبعیض و ستم حاکم بر افغانستان در طول تاریخ معاصر آن باعث شده که اکنون صدای محرومیت شهروندان در خیابانهای کابل شنیده شود.
آقای موسوی نیز به این باور است که تظاهراتهای امروزی در گذشته ریشه دارد. به گفتهی او “ما نسل اندر نسل حداقل از 1908 میلادی که جنبش مشروطه اول افشا شد، از آن زمان تاکنون راه بسیار درازی را آمدهایم. بزرگان ما، پدران ما، پیشوایان ما زندانها را گذراندند، شهید شدند، تبعید شدند. اینها بیجواب نمیمانند. اینها طنین صدای خواستههای آنها است. هیچ کاری بدون ریشه نمیشود. بچههایی که به این تظاهرات کشانده میشوند، تاریخ گذشته را خواندهاند.”

به گفتهی دکتر موسوی نسل جوان افغانستان از جلال آباد، تا هرات و کابل میگویند که یک عریضه از 1980 تاهنوز سر میز قدرت باقی مانده و تاهنوز به آن جواب داده نشده است. او تاکید میکند که خواست عمومی در همه این زمانها حاکمیت یک حکومت قانونی بر اساس حضور واقعی سه قوا بوده است.
همین امر بوده که اکنون تظاهراتها به صورت گسترده در افغانستان شکل میگرد. دست کم در سه سال اخیر تظاهراتها بیشتر از طریق شبکههای اجتماعی بهویژه فیسبوک هماهنگی و همرسانی شده است. این شبکههای اجتماعی بوده که در بسیج بیشتر شهروندان کمک و پیام رسانی گسترده ای برای معترضان کرده است.
آقای موسوی میگوید که “وقتی در افغانستان برای اولین بار از فیسبوک و انترنت استفاده میشود، متأثر از جنبش تحریر مصر است. وقتی مصر روی شما تاثیر بگذارد، صدای طنین صد ساله مبارزین وطن خود شما روی تان تاثیر نمیگذارد؟ صد در صد تاثیر میگذارد.”
نماد نهادینه شدن دموکراسی
آنچنان که گفته آمد تظاهراتهای مدنی در سالهای اخیر در افغانستان بیشتر شده است. این تظاهراتها عموما از سوی نسل جوان این کشور راه اندازی و مدیریت میشود. این تظاهراتها آغاز شکل گیری جنبشهای مدنی شده اند که برای اولین بار در افغانستان از پویایی گسترده برخوردار میباشد و به عنوان نماد آغاز بلوغ دموکراسی در این کشور عنوان میشوند.
با این حال، هرچند تظاهراتها توانسته به صورت گسترده حکومت افغانستان را برای پاسخگویی به چالش بکشد، اما به باور بسیاری از آگاهان افغان میتوانند آزمونی بزرگی برای دموکراسی و سعه صدر رهبران سیاسی افغان پنداشته شوند.

به گفته برخی از ناظران، خشونتها در جریان تظاهرات اخیر کابل که منجر به کشته شدن 7 تن از تظاهرات کنندگان گردید، سوالات بزرگی را در برابر رهبران حکومت وحدت ملی و داعیههای آنها برای دموکراسی سازی در افغانستان ایجاد کرده است؛ سوالاتی که میتواند سرمایههای سیاسی این رهبران را که در طول یک عمر به عنوان شخصیتهای سیاسی دموکرات و پایبند به حاکمیت قانون ساخته اند، به چالش بکشد و آینده سیاسی آنها را نیز به شدت متاثر سازد.
علی اکبر همکار این گزارش بوده است.