«شاید ساعت یک شب بود، حیاط خانه ما پر از افراد سیاهپوش شده بودکه هرگز آنان را ندیده بودیم و نمیشناختیم. آنان خود شان را از دیوار به حیاط انداخته بودند و آن شب درب دهلیز را شکستند و وارد خانه ما شدند.
بعد از بررسی و برهم زدن وسایل خانه، پدر و چهار برادرم را بردند. من نمیدانم دلیل آن چه بود، ولی چهل سالی را پس از آن شب میگذارانیم. جز در خواب و رویا آنها را دیگر ندیده ایم. هر ثانیه چهل سال زندگی ما با این درد و فراق به درازی یک قرن بوده است.
تا چهار سال پیش برای خودمان هزار و یک افسانه میبافتیم. در خانه منتظر آنان بودیم و در کوچه بارها چشمهای ما دنبال آنان بودند.
چهار سال پیش، در سال ۱۳۹۲ هجریخورشیدی لیست نام ۵ هزار از اسیران گرفته شده در زمان نور محمد ترکی و حفیظ الله امین که به گونه دسته جمعی به قتل رسیده بودند منتشر شد که در میان آنها فهرست پنج نفری خانواده ما نیز بود.»
این مجموعهای خاطرات دختر کوچکی است که اکنون چهار دهه را در فراق بهترینهای زندگی خود میگذراند. اما با انتشار فهرست ۵ هزار نفری داستان زندگی او نیز تغییر میکند.
این فهرست از کشتار ۵ هزار قربانی سالهای ۱۳۵۷و ۵۸ در زمان نور محمد ترکی و حفیظ الله امین بود که توسط سازمان اگسا به اشکال گوناگون کشته شده بودند. اداره اگسا بعدها به «کام» و سپس به نام خاد تغییرنام یافت.
افشای بزرگ
حزب دموکراتیک خلق افغانستان در ماه ثور 1357 با راهاندازی یک کودتای نظامی حکومت سردار محمد داوود خان، رییس جمهور پیشین افغانستان را سرنگون کرد و قدرت را در دست گرفت. این حزب در زمان حاکمیت خود هزاران نفر را به اتهامهای مختلف بدون محاکمه سر به نیست کرد و یا در زندانها شکنجه نمود.
حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان با کشتار و خونریزی آغاز شد. این حزب سردار داوود خان و اعضای خانوادهاش را به قتل رساند.
نورمحمد ترکی در ۱۸میزان ۱۳۵۸ خورشیدی به ریاست شورای انقلابی و حکومت برگزیده شده و قدرت را در دست گرفت. بر اساس روایتهای تاریخی سه روز بعد از کودتا طی فرمان شماره اول شورای انقلابی اعلام شد که ریاست شورای انقلابی و صدارت به نور محمد ترکی رهبر حزب سپرده شد. در این فرمان پیرامون شکل نظام چنین ابلاغ گردید: “بعد از این تاریخ (۱۰ ثور ۱۳۵۷ مطابق ۳۰ اپریل۱۹۷۸) افغانستان از لحاظ سازمان سیاسی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان می باشد. در ضمن همین فرمان مقررات نظامی اعلام شد و شورای انقلابی تشکیل شده، به صدور قطعنامهها پرداختند که در فرمان شماره۳ آن از «محکمهی نظامی انقلابیِ شورای انقلابی» نیز خبر داده شد.”
نخستین اقدامات پس از اعلام فرمان٬ سرکوبهای خونین حامیان محمد داوود خان بود. سرکوبهایی که بدون وقفه با دستگیری شهروندان بیشتر ادامه یافت.
در زمان رهبران حزب کمونیست افغانستان شهروندان افغان به اتهامهایی چون اخوانی، اشرار، مائوییست، افغانملت، خمینیست، ملاک، پخش شبنامه و تبلیغات ضد دولتی و… دستگیر و کشته شده اند.
در ۲۵ سنبله سال ۱۳۵۸ حفیظ الله امین پس از کشتن نورمحمد ترکی علاوه بر دبیر کلی حزب دموکراتیک خلق و ریاست شورای انقلابی، مقام نخست وزیری را نیز به خود اختصاص داد و قدرت را در دست گرفت.
حفیظالله امین با اعلام فهرست ۱۳ هزار نفری از اعدام شدگان مدعی شد که همه آنها به دستور ترکی اعدام شده اند. او در مقام رهبر جدید، بار تمام سرکوبهای گذشته را به دوش ترکی انداخت و برای جلب اعتماد مردم شعار قانونیت، مصونیت و عدالت سر داد و گفت: «خلق زحمتکش ما با خنثی ساختن هر توطیه امپریالیسم و سرکوب نمودن هر تجاوز دشمنان انقلاب و از بین بردن هر عنصر منافی تکامل مطلوب انقلاب، به پیش میروند.»
اما برخی از تاریخنگاران میگویند که حفیظالله امین در زمان حاکمیت نور محمد ترکی تمام جنایت را خود انجام داده بودند که از آن جمله بیش از ۱۷ هزار نفر را بیگناه به قتلرسانده در گورهای دستهجمعی دفن کرده اند.
پس از ۸ ثور ۵۸
مهوش یکی از بازماندگانی قربانیان سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ است. او اکنون در یکی از مکتبهای شهر کابل معلم است و میگوید که نزدیک به سه دهه از زندگیاش را به جستوجوی چهار برادر و پدرش که ناپدید شده بودند، گذارنده است. مهوش میگوید که: «شب هشتم ثور ۱۳۵۸ بود که هیچ گاه حتا برای لحظه ای فراموشم نشده و نمیشود. نیمههای شب همه مردان خانوادهما را افراد ناآشنا با خود بردند و هرگز ندانستیم که به چه دلیل برده بودند، کجا بردند؟ آنان دنبال زندگی ساده و مملو از ارامش برای ما بودند و اما….»
مهوش که در آن زمان بیش از یازده سال سن نداشته، دانشآموز صنف پنجم مکتب بوده است. او میگوید: «آن شب برای ما دیگر روز نشد. ما دنبال آنان همه جا را شب و روز میگشتیم و هیچ نقطهای نمانده بود که ما در آنجا سر نزده باشیم. روزهای هفته برای چرخاندن زندگی مان کار میکردیم و روزهای جمعه که فرصت میداشتیم، دنبال آنها میگشتیم و برای پیدا شدن آنان دست به دامن هر کس و ناکس میشدیم.»
او میگوید که مادرش تا لحظهای که زنده بوده برای پیدا شدن فرزندان و شوهرش نذر میکرده تا آنان سالم بهخانه برگردند. مهوش میگوید که مادرش همیشه امیدوار بوده که عزیزانش روزی باز خواهند گشت. اما انگار این آرزوی او هیچگاهی محقق نمیشد.
عفو عمومی
مهوش مانند بسیاری از خانوادههای دیگر در سال ۱۳۶۱ پس از اطلاع در باره عفو عمومی امیداور می شود. او می گوید از آن جایی که هیچگاهی در زندانها اثری از بستگان خود نیافته بود به فکر این که آنها شاید در زندان پل چرخی زندانی باشند آن جا می روند. اما هیچگاهی تا شب آن روز کسی از بستگان او از این زندان آزاد نمی شود.
او میگوید که روز تلخی برای شان بوده اما: «باز هم تلخیها را با امیدی تحمل میکردیم و انتظار داشتیم که آنان روزی از یک گوشهای دنیا باز گردند.»
مهوش اضافه میکند: «پدرم، داکتر انتومولوژی بود و همزمان با آن معلمی نیز میکرد. برادر بزرگم دکترای در رشته زراعت داشت. برادر دیگرم فارمسی خوانده بود و دواخانه داشت. برادر دیگرم از رشته ساینس فارغ شده بود و برادر کوچکم نیز تازه وارد دانشگاه شده بود و فارمسی میخواند. هیچ یکی از آنها در آن زمان وظیفه دولتی نداشتند و با هیچ جریان سیاسی دخیل نبودند. پدرم دنبال زندگی عادی بود که ما بتوانیم به آرامی زندگی کنیم، اما آن شب نحس…»
او در ادامه از تنها بازماندگان مرد خانواده خود می گوید. مهوش تاکید می کند که تنها برادر و برادرزاده شان که کودک بودند آن شب در امان ماندند.
مهوش میافزاید «دو برادرم تازه عروسی کرده بودند که یکی از آنها دو فرزند کوچک داشت و دیگری یک فرزند دو ساله داشت و در انتظار فرزند دومش بود، با رفتن آنها خانواده ما( چهار خواهر، دو زن برادرم، مادرم، برادرم و سه برادر زادهام که کودک بوند) بیسرپرست ماندیم.»
این خانواده مثل هزاران خانواده دیگر افغان در زمان حاکمیت رژیمهای کمونیستی با چالشهای فراوانی دست و پنجه نرم کرده اند. مهوش میگوید که پس از ناپدید شدن مردان خانواده اش همه روزه مشکلات شان افزایش مییافت. آنان با کمک به همدیگر توانستند بزرگ شوند٬ بخوانند و در نهایت زندگی شان را در جریان رژیمهای بعدی سر کنند.
سکته مادر
مهوش در جریان گفتگویش با ما به نکته غم انگیز دیگری نیز اشاره می کند. او از تلخ ترین روز زندگیاش می گوید که مادرش کسی را که شبیه برادرش بوده به اشتباه میگیرد. مهوش می گوید که «همیشه در بازارها چشمم دنبال عزیزانم بود. هرگز مرگ آنان را قبول نمیتوانستیم. با خودم فکر میکردم شبیه فلمها، شاید آنان خانه را گم کرده باشند و یا ما را فراموش کرده باشد. من مواظب بودم تا بتوانم آنان را پیدا کنم. روزی من و مادرم بازار رفته بودیم. پسری آمد و مادرم آغوشش را باز کرد و خواست او را در آغوش بگیرد. او میگفت: پسرم آمدی، اما آن پسر که مادرم شبیه برادر کوچکم فکر کرده بود، به اوگفت: ببخشید من پسر شما نیستم و از خود خانواده دارم. مادرم با شنیدن این جمله در جا سکته کرد و خیلی دیر بیمار بود که بعدها داکتران تشخیص دادند که مادرم مبتلا به سرطان گلو شدهاست.»
زندگی سخت و دشوار و خاطره غم انگیز مهوش و خانواده اش نمونه ای از تراژدی قربانیان کشتار رژیمهای کمونیستی در افغانستان میباشد. با این حال٬ افشای نامهای ۵ هزار قربانی در سال ۱۳۹۲ به بی سرنوشتی بسیاری از این قربانیان و خانوادههای آنها پایان داد.
تسلی خاطر
با افشای این فهرست نامها خانواده مهوش همانند سایر خانوادههای این قربانیان یک بار دیگر داغدار شدند. مهوش میگوید که: «ما با پیدا کردن نام پدر و برادرانم، مراسم تدفین نمادین گرفتیم و ختم قرآن و فاتحه گیری کردیم تا شاید بتوانیم نتیجه را بپذیریم و پایان انتظار دهیم. اما کی فراموش میشود. داغ ما هر لحظه تازه میشود.»
اما حالا بسیاری از این خانوادههای قربانیان به صورت نمادین پولیگون پلچرخی را برای تسلی خاطر شان به عنوان جایگاه دفن اجساد عزیزان شان انتخاب کرده اند. این مکان در شرق شهر کابل میباشد که همه ساله این خانوادهها گردهم آمده به گونه نمادین به یادبود قربانیان در پولیگون پلچرخی میپردازند.
آنان «نهاد بازماندگان قربانیان افغانستان» را نیز ایجاد کرده اند و تپهای را در پولیگون پلچرخی بهعنوان محل اعدام وابستگان شان انتخاب کرده و مشخص نموده اند. آنان هرسال در ماه قوس به این محل رفته و به روح عزیزان شان دعا میخوانند.
https://youtu.be/u6IF4EdCQSI
خانوادههای قربانیان افغانستان میگویند پولیگون پلچرخی نام ترسناکی است که شنیدن آن به شدت به درد آنان میافزاید و زندگی شان را تلخ میکند. از این رو این خانوادهها تپهای را در پولیگون پلچرخی به عنوان نماد «اعتراض و آزادیخواهی» و «عدالت و برابری» انتخاب کردهاند.
وابستگان قربانیان سالهای ۵۷ و ۵۸ از حکومت افغانستان و نهادهای مدافع حقوق بشر میخواهند که عاملان کشتارهای دستهجمعی را به دادگاه بکشانند و اعدام زندانیان بی گناه را بهعنوان جنایت علیه بشریت به رسمیت شناخته عاملان را مجازات کنند.
ابوذر ملکنژاد همکار این گزارش بوده است.
افزودن دیدگاه