نویسنده: سیرین کیل
نشر شده در: وگ
حتی جوان ترین برنده جایزه صلح نوبلِ تاریخ هم از اتفاقات تلخ گاه و بی گاه در امان نیست. ملاله یوسفزی در برابر این سوال که 10 سال دیگر خودش را کجا میبیند، با ناله گفت: “این سوالی است که هر شب از خودم میپرسم. ساعتها بیدار در رختخواب دراز کشیده و فکر میکنم که چه کار باید بکنم؟ “
ملاله که تنها ۲۳ سال دارد، ادامه میدهد، “در آینده کجا زندگی میکنم؟ آیا باید به زندگی در انگلستان ادامه دهم، یا باید به پاکستان یا کشور دیگری بروم؟ سوال دوم این است که، باید با چه کسی زندگی کنم؟ آیا باید تنها زندگی کنم؟ آیا باید با پدر و مادرم زندگی کنم؟ من در حال حاضر کنار پدر و مادرم هستم و والدینم من را دوست دارند و والدین آسیایي، به خصوص، دوست دارند که بچههایشان برای همیشه در کنار آنها باشند.”
ما در گوشهای آرام از یک هتل مرکزی در لندن نشستهایم. موهای ملاله باز و بدون پوشش است. چادرش دور گردنش قرار دارد. وی گفت: ” وقتی بیرون و در جمع هستم بیشتر آن را میپوشم. اما در خانه، مشکلی نیست. اگر با دوستانم باشم، مشکلی نیست. ” به گفته وي، چادر چیزی بیش از ایمان او به عنوان یک مسلمان است. “این یک نماد فرهنگی برای ما پشتونهاست، در واقع نشان میدهد که به کجا تعلق دارم. و هنگامی که ما دختران مسلمان یا دختران پشتون یا دختران پاکستاني، لباس سنتی خود را میپوشیم، دیگران تصور میکنند که مورد ظلم قرار گرفتهایم، هیچ حقی نداریم یا تحت مرد سالاری زندگی میکنیم. من میخواهم به همه بگویم که شما میتوانید در فرهنگتان حق خود را داشته باشید و در فرهنگ خود برابری داشته باشید.”
پیام ملاله به جهان به مدت تقریباً 13 سال، از زمانی که به عنوان یک دختر یازده ساله مبارزات خود را برای حقوق دختران در پاکستان آغاز کرد، همین بودهاست. در شهر مینگوره در دره سوات پاکستان، ملاله – همه دختران – تحت سلطه طالبان از تحصیل در مکتب منع میشدند. امتناع وی از چشمپوشی از حق تحصیل منجر به این شد که در سن ۱۵ سالگی مورد حمله قرار بگیرد، به این ترتیب که یک فرد مسلح طالب در اکتبر 2012 او و دو همکلاسیاش را هنگامی که با یک بس از مکتب به خانه میرفتند هدف گلوله قرار داد. او همراه با پدرش، ضیاءالدین، مادرش، تور و برادران کوچکترش، به شفاخانه ملکه الیزابت بیرمنگام منتقل شد و بهبودی معجزه آسایی پیدا کرد – و پس از آن فعالیتش دوچندان شد.
خودزندگینامه جوان ترین برنده حایزه صلح نوبل، من ملاله هستم، که در سال 2013 منتشر شد، فقط یک سال پس از اقدام به ترور او، به یک کتاب پرفروش بین المللی تبدیل شد. وی در 15 سالگی صندوق ملاله را راه اندازی کرد، که وی را به عنوان مدافع آموزش دختران در سراسر جهان هدایت کرده و برای اهدافی مانند آزادی دختران مکتب ربوده شده توسط بوکو حرام فعالیت میکند. وی با روسای جمهور و نخست وزیران جلسه داشته است، در شانزدهمین سالگرد تولد خود در مجمع جوانان سازمان ملل سخنرانی کرده و به نوری برای تغییر جهان تبدیل شدهاست.
و جایزه صلح نوبل که آن را در 17 سالگی و زمانی که در خانهاش در شهر بیرمنگام مشغول دستیابی به درجه A در GCSE – به زبان سوم خود – بود به دست آورد. در سال 2017، وی برای تحصیل در رشته سیاست، فلسفه و اقتصاد در دانشگاه آکسفورد پذیرفته شد و با درجه عالی فارغ التحصیل شد. همه اینها به این معناست که ملاله بسیار توانمند است.
و با این حال، او همچنان یک فارغ التحصیل 23 ساله است که پاندمی برنامههای سفرش را یک سال منتفی کرد، هنوز با پدر و مادرش زندگی میکند، بازی ویدیویی میان ما را در اتاقش انجام میدهد و سعی میکند آنچه را که دوست دارد به نتیجه برساند. در حین اینکه او پس از آکسفورد به زندگی بزرگسالی می پردازد، سوال مهم این است که آینده مشهورترین فارغالتحصیل دانشگاه در جهان چه خواهد بود؟
ابتدا کمی هراس وجود داشت. ملاله با صدایی گرم که شما را به دنیای او میکشاند، گفت “به معنای واقعی کلمه ساعت 2:00 میشود. در رختخواب نشستهام، و در اینستاگرام خصوصیام صفحه را بالا و پایین میکنم و فکر میکنم که،” دارم چه کار میکنم؟ “. او در مارچ سال گذشته از دانشگاه به خانه نقل مکان کرد، تا دورهاش را به پایان برساند و منتظر پایان پاندمی باشد، او به عضویت کلاس کووید ۲۰۲۰ درآمد: بیکار، بی هدف، بی حوصله. ملاله از اتاق خواب کودکیاش گزینههای خود را ارزیابی کرد. طبیعتاً کار او با ملاله فند (صندوق ملاله) ادامه خواهد داشت، اما در چهار راه بزرگ زندگي، او میخواست چه کار دیگری انجام دهد؟
آیا باید به دنبال کار باشد؟ برای ماستری درخواست دهد؟ به خارج سفر کند؟ در این میان او میخوابید، از کاری گوشت دست پخت مادرش لذت میبرد، مطالعه میکرد – او امسال چالش خواندن 84 کتاب را برای خودش تعیین کردهاست. او میگوید: “من قبل از اینکه به طور رسمی به توییتر بپیوندم، به مدت یک سال یک حساب مخفی توییتر داشتم، و مثلاً 4000 دنبال کننده داشتم. من واقعاً خوب پیش میرفتم. ” (او پس از فاش کردن حساب خود، 1.8 میلیون فالوئر دارد.)
جوان ترین برنده جایزه صلح نوبل، ملاله یوسفزی، از یکی از عشقهای بزرگ خود الهام میگرفت: تلویزیون. او همیشه قدرت داستان سرایی را میدانستهاست – از 11 سالگي، ملاله وبلاگ نویسی را با نام مستعار گل مکای برای بی بی سی آغاز کرد و زندگی تحت سلطه طالبان را به اشتراک میگذاشت. مانند ساسکس و میشل اوباما، که برای ارتباط با مردم در مورد موضوعاتی که برایشان مهم است، به رسانه روی آوردهاند، ملاله هم به این فکر افتاد که برنامههای خود را بسازد و استعدادها را از سراسر جهان برای کمک به او در این کار جذب کند.
او جلساتی را با پلتفرمهای مهم داشت: البته همه آنها علاقه مند بودند – اما یکی از آنها برجستهتر بود. در ماه مارچ، او یک همکاری چند ساله با اپل تی وی پلاس – که اپرا وینفری و استیون اسپیلبرگ با آن همکاری داشتهاند – و راه اندازی یک محصول تولیدی کاملاً جدید را اعلام کرد. وی درباره نظارت بر مراحل اولیه توسعه میگوید: “من میخواهم این نمایشها سرگرم كننده و در نوعی باشد كه خودم هم دوست دارم تماشا کنم.” او با قاطعیت ادامه میدهد: “اگر به آنها نخندم یا از آنها لذت نبرم، روی صفحه تلویزیون قرارشان نمیدهم.” بنابراین او در کنار برنامههای مستند در مورد موضوعات جدي، مانند تحصیلات دختران و حقوق زنان، میخواهد کمدی بسازد – ملاله یوسفزی یکی از طرفداران بزرگ تد لاسو است، تا حدی به این دلیل که ستاره این برنامه سبیلی شبیه به پدرش دارد. او ممکن است یک سمبل جهانی باشد، اما در عین حال یک زن جوان است که عاشق یک غذای آماده جامائیکا و یک اپیزود از ریک اند مورتی است.
ویژگیهای برنامه هنوز هم مخفی است، اما میتوانیم انتظار داشته باشیم که سال آینده شاهد نتیجه کار وی باشیم. انیمیشنها، سریالها، برنامههای کودکان، همه و همه در دست کار است – و او در عین حال امیدوار است که بتواند زمینهای برای استعدادهای سراسر جهان فراهم کند. او میگوید، ” من از بافتار دیگری هستم و به این فکر میکنم که اگر زنی از درهای در پاكستان South Park را درست میكرد، چه شکلی بود؟”
تیم کوک مدیرعامل اپل در یک تماس ویدیویی از دفتر کارش در کالیفرنیا، میگوید،”من فکر نمیکنم کسی درست شبیه او باشد. او اصیل است.” وی برای اولین بار در سال 2017 با ملاله در آکسفورد آشنا شد و بلافاصله تحت تأثیر قرار گرفت. کوک میگوید: “ملاله در طول 23 سال به اندازه یک عمر تجربه دارد. او داستان زندگی خود و تمام موفقیتهایش را دارد و بر ایجاد تحول در این جهان متمرکز است. او یک ستاره دارد، که همیشه مرا در مورد مردم تحت تأثیر قرار میدهد. و علیرغم همه این دستاوردها، او متواضع و واقعاً فروتن است و وقت گذراندن با او لذت دارد. او شگفت انگیز است. “
او مطمئناً برنده است. ملاله فرهیخته و باتجربه اما بیریا و یکرنگ است، او پیش از من پیشنهاد میدهد که با هم سلفی بگیریم و بسیار گرم و صمیمی است. گفتگوهای ما تقریباً همیشه به موضوع آموزش دختران برمیگردد، نه به شیوهای خستهکننده، بلکه به این دلیل که این موضوع برای همیشه در ذهن او قرار دارد. ملاله با طبیعتی شیرین، نزد دوستانش مل است، زن جوانی که به شوخیهای خودش می خندد، ناخنهایش را میجود، عاشق تماشای کریکت است، و هر زمانی که در بحران باشید بلافاصله پیامتان را پاسخ میدهد.
گاهی اوقات، او بدبین است. کُندی که مرتباً در هنگام دفاع از تحصیل دختران با آن روبرو میشود، تحریککننده است. سیاستمداران قول میدهند مکتب بسازند، سپس پول را صرف تانک و بمب میکنند. وی میگوید: “شما در ابتدا به آنچه آنها میگویند اعتماد و فکر میکنید که طبق آن عمل میکنند و اهدافی را که تعیین کردهاند تحقق میبخشند. اما زمان که میگذرد، برخی طبق حرفهایشان عمل میکنند و برخی نه.” با این حال سبک او توافق و اجماع است تا فراخواندن: او ترجیح میدهد با مردم کار کند و میتواند از اقتصاد توجه فعالیتهای ناشی از شبکههای اجتماعی، که با کلیک تقویت میشوند تا تغییر، و خشم تا اقدام، خسته شود. او میگوید: “در حال حاضر، ما کنشگری را با توییتها مرتبط کردهایم. این باید تغییر کند، زیرا توییتر دنیایی کاملاً متفاوت است. “
جوان ترین برنده جایزه صلح نوبل، ملاله یوسفزی، قبلاً به عنوان یک بانوی دولتی ارشد برای هواداران جدید فعالان نسل زد شناخته شده است و با فعال 18 ساله محیط زیست، گرتا تونبرگ، که با او در آکسفورد دیدار کرده و اما گونزالز، مبارز 21 ساله طرفدار کنترل اسلحه، دوست است. هر دو برای مشورت به او پیام میدهند. ملاله میگوید: “من آن قدرتی را که یک دختر جوان هنگام داشتن هدف و مأموریت در قلب خود دارد، میشناسم.”
اوباما دقیقاً همین ویژگی را در او تشخیص داد. میشل اوباما از طریق ایمیل به من گفت: “ملاله طی چند سال اخیر بسیار ستایش شده است. اما نکته مهم این است که همه اینها درست است. او واقعاً خارق العاده است. من و باراک برای اولین بار که ملاله در سال 2013 از کاخ سفید بازدید کرد، با او ملاقات کردیم و خیلی زود مشخص شد که او به اتاقی با رئیس جمهور ایالات متحده تعلق دارد. متانت، خردمندی و اعتقاد راسخ او به قدرت هر دختری از همان جلسه اول همه چیز آشکار بود. “
اما نکتهای که در مورد ملاله وجود دارد این است که او هرگز هیچ یک از این موارد را انتخاب نکردهاست. او تصمیم نگرفت که از پدری کنشگرا متولد شود که به او آموخت هرجا بی عدالتی دید، مبارزه کند. او میگوید: “پدرم هر زمانی که احساس میکرد چیزی غلط است، دست به اقدام میزد.” او همچنین با آمدن طالبان به دره سوات خوشحال نبود. ملاله میگوید: “فعالیت من از همان جوانی آغاز شد و تحت تأثیر چیزهایی بود كه به صورت بیرونی رخ میداد و در كنترل ما نبود.”
اما در دانشگاه، ملاله یوسفزی برای اولین بار در زندگیاش، گزینههایی داشت. او میتوانست تا دیروقت بیدار بماند، به خرید برود، غذای آماده سفارش دهد. او میگوید: “من به معنای واقعی کلمه از هر چیزی هیجان زده میشدم. رفتن به مک دونالد یا بازی پوکر با دوستانم یا رفتن به یک سخنرانی یا یک رویداد. من از لحظه به لحظهام لذت میبردم، زیرا قبلاً این چیزها را ندیده بودم. من هرگز واقعاً در جمع همسن و سالهایم نبودم زیرا در شرف بهبودی از اتفاق رخ داده [تلاش طالبان برای کشتن او] و سفر به دور دنیا، چاپ کتاب و ساخت یک مستند بودم و اتفاقات زیادی در حال وقوع بود. سرانجام در دانشگاه زمانی برای خودم پیدا کردم. “
قبل از شروع کارشناسی در سال 2017، مدیر کالج وی در لیدی مارگارت هال، و ویراستار سابق گاردین، آلن روسبریدگر، از طریق ایمیل به دانشجویان توصیه کرد که به حریم خصوصی ملاله احترام بگذارند. او میگوید: “من نمیخواستم آنها من را آنطوری که در تلویزیون میبینند و بر اساس تعریف دیگران از ملاله یوسفزی ببیند. میخواستم مرا مانند هر دانش آموز دیگری ببینند.”
ملاله یوسفزی در نوجوانی که تازه وارد انگلستان شده بود، تنها بود و میکوشید جایگاه خود را در لیسه دخترانه ادجبستون در بیرمنگام پیدا کند. ملاله به یاد میآورد: “مردم از من سوال میکردند، مثلا اینکه” ملاقاتت با اما واتسون یا آنجلینا جولی یا اوباما چطور بود؟ ” و من نمی دانستم چه بگویم. ناراحت کننده است، زیرا من دوست داشتم «ملاله» را بیرون از ساختمان مکتب ترک کنم، فقط یک دانش آموز و یک دوست باشم. او میپذیرد که در بیانیه شخصی خود برای آکسفورد چیزی در مورد جایزه نوبل ننوشته بود. “من کمی احساس خجالت داشتم.”
ملاله به خود میگفت که همه چیز در دانشگاه متفاوت خواهد بود، جایی که “همه تازه وارد هستند و هنوز دوستی پیدا نکردهاند”. او به سرعت حلقه دوستان خود را پیدا کرد. بهترین دوستش، وی کایتیوهو، میگوید: “وقتی او وارد شد، به عنوان ملالهای که جهان میشناسد عالی بود. او کمی محافظهکار و جدی بود، زیرا مجبور بود خود را در آن شرایط اداره کند. او به عنوان یک بزرگسال وارد دانشگاه شد و آنجا را به عنوان یک بزرگسال ترک کرد. “
در حقیقت، قسمت سخت آن سازگاری با زندگی آکادمیک بود. ملاله میگوید: “در مکتب در پاکستان من یک دانش آموز عالی بودم. اما وقتی وارد آکسفورد شدم، واقعاً ناراحت بودم. ناگهان، به یک دانشجوی متوسط در آکسفورد تبدیل میشوید و با برخی از درخشانترین مغزها، به معنای واقعی کلمه، در جهان رقابت میکنید. ” ملاله به جای تلاش برای رسیدن به برترینهای آنجا، تفریح را انتخاب کرد. او میگوید: “من تصمیم گرفتم که اگر نمره متوسط رو به بالا بگیرم، بسیار خوشحال شوم. میدانید، یک گفته معروف وجود دارد که: سه چیز در آکسفورد وجود دارد، خواب، معاشرت و مطالعه، و شما نمیتوانید همه آنها را با هم داشته باشید. معاشرت انتخاب من بود. “
در واقع ، اتاق جوان ترین برنده جایزه صلح نوبل در دانشگاه پاتوق بود، زیرا ملاله همیشه میان وعدهای برای پذیرایی داشت – چیزی که از والدینش یاد گرفته بود، مهمان نوازی بخش مهمی از فرهنگ پشتونها بود. او الکل نمینوشد، اما با دوستانش به میخانه میرفت و آنها را وقتی مست میشدند و در مورد Brexit سر هم داد میزدند، تماشا میکرد. او همیشه در حال دویدن به سالن دانشکده بود تا صبحانه را قبل از آنکه سرو آن متوقف شود، دریافت کند و ملکه بحران مقاله بود و انجام آنها را شب قبل از موعد تحویل شروع میکرد. ملاله فریاد زد، “هر هفته! خیلی از دست خودم عصبانی میشدم که چرا ساعت 2 صبح اینجا نشسته ام و این مقاله را می نویسم؟ چرا من اصلا درس نخواندم. ملاله در نهایت یک مقاله “وحشتناک” را ساعت 8 صبح، درست قبل از موعد مقرر ارسال میکرد و به رختخواب میرفت، قول میداد که هرگز این تجربه را تکرار نکند – اما هفته بعد هم در همان موقعیت گیر میافتاد!
و در مورد روابط چطور؟ آیا او در آکسفورد با کسی آشنا شده بود؟ به نظر میرسد که از این سوال دستپاچه شد و خجالت کشید. در نهایت بعد از مکث طولانی گفت، ” من با آدمهای فوقالعادهای روبرو شدم، و امیدوارم کسی را پیدا کنم که مرا درک کند، به من احترام بگذارد، من را دوست داشته باشد و از من مراقبت کند.” احساس میکنم که در حال شکنجه دادن یک بچه گربه هستم و بنابراین موضوع را عوض میکنم. آیا او هرگز شیفته آدمهای مشهور میشود؟ او در مورد ملاقات با برد پیت به من میگوید. آیا او واقعاً خوش تیپ بود؟ “بله!” ملاله لبخند میزند و دهانش را با دو دستش می پوشاند.
طالبان پاکستان پس از حمله به ملاله یوسفزی، تهدید دیگری را علیه او مطرح کردند. ملاله و خانوادهاش به بیرمنگام نقل مکان کردند، و از آن موقع همان جا زندگی میکنند. او در سفرهای هوایی که دارد اغلب در مورد رفتن به خانه خیال پردازی میکند. او به یاد میآورد که: “من قبلاً به صفحه حاوی نقشه نگاه میکردم و تصور میکردم که هواپیما در پاکستان فرود میآید.”
ملاله آرزو داشت که به پاکستان برگردد، اما مقامات پاکستانی با استناد به نگرانیهای امنیتی مرتباً او را منصرف میکردند. در مارچ 2018، او از بهانههای آنها خسته شد. او به خاطر میآورد، “من به پدرم گفتم که در سیاست پاکستان، هرگز زمان مناسب را پیدا نمیکنی. همیشه اتفاقی در حال رخ دادن است. ” او موافقت کرد. ملاله میگوید: “به محض فرود هواپیما و نفس کشیدن در هوای پاکستان، احساس سورئال داشتم. باورم نمیشد. ” او برای آخرین بار مادربزرگ و عمهاش را دید – هر دوی آنها پس از آن درگذشتند.
او به من گفت بزرگترین ترس او شکست خوردن دختران بی صدایی است که به او اعتماد میکنند: دخترانی که والدینشان پولشان را پس انداز میکنند تا برادران آنها را به مکتب بفرستند. دخترانی که با مردان بسیار بزرگتر از آنها ازدواج کردند. دخترانی که نمیتوانند بخوانند. ملاله مدام به این دختران فکر میکند. او میگوید: “من بسیار به کارم اهمیت میدهم و نگران این هستم که رسیدن به اهدافی که تعیین کردهایم چقدر طول میکشد.” مردم میگویند، ملاله، نگران نباش، این مسئولیت تو نیست، رهبران باید نگران باشند! اما اگر من توانایی انجام کاری را برای افزایش آگاهی دارم، باید آن کار را انجام دهم.”
مطمئناً، شما میتوانید به عنوان یک سیاستمدار تأثیر بیشتری داشته باشید. او لبخندی اسرارآمیز میزند: “این چیزی نیست که من کاملاً ردش کنم.” به طور کلي، ملاله از گفتگو در مورد سیاست پرهیز میکند. صندوق ملاله در هشت کشور فعالیت میکند و ورود به سیاست میتواند فعالیتهای اصلی آن را به خطر بیندازد. اما در ماه فبروری، یکی از اعضای طالبان مرتبط با تیراندازی به وي، احسان الله احسان، از زندان فرار کرد و ملاله یوسفزی را در توییتر تهدید کرد. “او چگونه فرار کرد؟” ملاله با انتشار توئیتي، نخست وزیر عمران خان را تگ کرد. ملاله با ناراحتی که در صدایش مشهود است به من میگوید: “او مسئولیت قتل بسیاری از مردم را بر عهده گرفته است و او سخنگوی یك سازمان تروریستی بود. “
وی ادامه میدهد: “من فکر میکنم قبل از ورود به سیاست باید بدانید که دقیقاً چرا آنجا هستید، میخواهید با چه کسی کار کنید. میدانید، همه احزاب سیاسی که در پاکستان هستند، سابقه پاکی ندارند. آیا از آنها دفاع میکنید، یا دفاع نمیکنید؟ آیا حزب سیاسی را تغییر میدهید؟ آیا حزب سیاسی خود را تشکیل میدهید؟ عمران خان این کار را کرد و بیش از 30 سال برایش زمان برد. “
ما از هتل خارج میشویم و از خیابان سنت جیمز پارک میگذریم، ملاله در ژاکت پفدار و کفشهای پاشنه بلندش کنار من قدم برمیدارد. هیچ کس جوان ترین برنده جایزه صلح نوبل را نمیشناسد. ناگهان، صحبت های او به موضوع عشق برمیگردد. او توضیح میدهد که احساس میکند همه دوستانش در حال یافتن شریک زندگی خود هستند اما خودش مطمئن نیست که آیا این همان چیزی است که میخواهد. او به من میگوید: “من کمی عصبی هستم. به ویژه در زمینه فکر کردن به روابط. میدانید، در شبکههای اجتماعي، همه داستانهای روابط خود را به اشتراک می گذارند و شما نگران میشوید … ” من میپرسم، درباره روابط عاشقانه؟. او با دقت فکر میکند: “بله …اینکه آیا میتوانید به کسی اعتماد کنید یا نه، [و] چگونه میتوانید مطمئن باشید.”
والدین ملاله یوسفزی، چنانچه خودش توصیف میکند، “یک ازدواج عاشقانه برنامهریزی شده” داشتهاند – آنها از ظاهر یکدیگر خوششان آمدهاست و والدین آنها باقی کارها را انجام دادهاند. او مطمئن نیست که آیا هرگز خودش ازدواج خواهد کرد یا نه. “من هنوز نمیدانم که چرا مردم باید ازدواج کنند. اگر میخواهید فردی در زندگی خود داشته باشید، چرا باید اسناد ازدواج را امضا کنید، چرا نمیتواند فقط یک شراکت باشد؟ ” مادر او – مانند اکثر مادران – مخالف است. ملاله میخندد: “مادر من طوری است که جرات نمیکنی چنین حرفی بزنی! تو باید ازدواج کنی، ازدواج زیباست. ” در همین حال، پدر ملاله گاهی اوقات از خواستگاران احتمالی در پاکستان ایمیل میگیرد. او با خنده گفت: “فلان پسر میگوید که زمینها و خانههای زیادی دارد و دوست دارد با من ازدواج کند.”
وی ادامه میدهد: “حتی تا سال دوم دانشگاه، فکر میکردم که من هرگز ازدواج نمیکنم، هرگز بچهدار نمیشوم و فقط کارم را انجام میدهم. من میخواهم خوشحال باشم و برای همیشه با خانواده ام زندگی کنم. ” بعد ناگهان گفت. “نمیدانستم که شما همیشه همان آدم نیستید. شما تغییر میکنید و در حال رشد هستید. “
به نظر میرسد که پس از یک زندگی با انعطافپذیری فوق العاده، در نهایت همه گزینهها برای او روی میز است. او با لبخند میگوید: “شما باید آیندهای برای خود پیدا کنید. اگر کسی میداند چگونه این کار را انجام دهد، او ملاله است. “
افزودن دیدگاه