بیست و یک روز از امضای توافقنامه صلح میان آمریکا و طالبان میگذرد، اما هنوز از نتیجهی ملموس آن در افغانستان خبری نیست. به جز آن یک هفته طرح کاهش چشمگیر خشونت، همچنان جنگ و خشونت در افغانستان جریان داشته و همهروزه در نقاط مختلف کشور میان نیروهای امنیتی افغانستان و طالبان درگیری صورت میگیرد. چنانچه در روز نوروز(1 حمل) با حمله گروه طالبان به یک پوسته نیروهای امنیتی افغان در ولایت زابل، ۱۱ سرباز اردوی ملی و 6 سرباز پولیس ملی کشته شدهاند.
اراده برای صلح
صلح قبل از همه نیاز به اراده جمعی گروههای سیاسی و طرفهای درگیر در جنگ دارد. بدیهی است که صلح خوب و جنگ بد پنداشته میشود، اما این در صورتی است که وضعیتِ عادی و ایدهآل در یک جامعه حاکم باشد، نه وضعیتِ جنگی که طرفهای درگیر با منطق تفنگ گفتگو میکنند و حتی در مورد صلح با تفنگ مذاکره میکنند. صلح به عنوان آرزو و آرمان چیزی خوبی است، اما در فقدانِ اراده، آنهم ارادهی جمعی در حد همان آرزو و آرمان باقی میماند؛ چنانچه صلح به عنوان یک آرمان وآرزوی دیرینه برای مردم افغانستان از دیرزمان به اینسو مطرح بوده، اما در هیچ از مراحل تاریخی شاهد نبودهایم که طرفهای درگیر در جنگ اراده عملی برای صلح داشته باشند، مگر در حد حرف و شعارهای که پیامدهای سیاسی برای بازیگران داشتهاست.
در افغانستانِ پس از 2001م، صلح همچنان یکی ازمفاهیم اساسی و محوری سیاستورزی در گفتمان دولتسازی مطرح بودهاست، اما هیچ وقت شاهد ارادهی عملی سیاستمداران افغان، آنچنانی که بایستی وجود داشته باشد، نبودهایم. باآنکه در همین راستا لویه جرگه مشورتی صلح برگزار شد و به دنبال آن «شورای عالی صلح» ایجاد شد، اما این تلاشهای سیاسی و فاقد اراده هیچ تأثیری بر وضعیتِ جنگی و خشونتبار در افغانستان نداشتهاست. با اینهمه، اما مذاکرات آمریکاییها با نمایندگان طالبان در دفتر سیاسی قطر، معطوف به ارادهی عملی صلح میان این دو طرف جنگ در افغانستان بود، چرا که وجهالمصالحه دو طرف در این گفتگوها روشن و مشخص بودهاست؛ اینکه طالبان در نظام سیاسی و گفتگوهای بینالافغانی دخول کنند و در مقابل خروج نیروهای آمریکایی و حمایت قاطع از افغانستان.
وجهالمصالحه در گفتگوهای بینالافغانی
اصلیترین بندِ توافقنامهی صلح آمریکا با طالبان حالا تا حد زیادی به بنبست رفته است، چرا که هنوز از گفتگوهای بینالافغانی خبری نیست، تا هنوز نه مقدمات آن فراهم شده؛ نه از هیأت جامع و همهشمول مذاکرهکننده حکومت و جریانهای سیاسی افغانستان خبری است، نه هم تعهداتی که از سوی آمریکاییها به طالبان و در مقابل از طالبان به آمریکاییها داده شده بود، خبری است. با آنکه رییسجمهور غنی در نخست مسئله رهایی زندانیان طالبان را به عنوان وجهالمصالحه اولیه افغانها در گفتگوهای بینالافغانی که قرار بود 11 روز قبل آغاز شود، پذیرفت، اما نه بر اساس آنچه آمریکاییها و طالبان میخواستند؛ یعنی رهایی جمعی 5000 زندانی طالب، بلکه آن را مشروط و تدریجی پذیرفت، یعنی به طور مرحلهای زندانیان را آزاد میکند. اما طالبان طرف اصلیشان را نه حکومت افغانستان، بلکه آمریکاییها را میدانند و توقع دارند که آمریکاییها زندانیان طالبان را از زندانهای حکومت افغانستان آزاد کنند.
رهایی زندانیان طالبان وجه المصالحه اولیه و مقدماتی است. مسئله اصلی نوع نظام سیاسی در افغانستان است. باآنکه هنوز گفتگوهای بینالافغانی شروع نشده، اما اگر هم شروع شود با چالشهای جدی همراه خواهد بود. چرا که شکافها عمیقتر از آن است که طرفها به راحتی روی یک موضوع به توافق برسند. اما یک امر قابل پیشیبینی است، اینکه منابع سیاسی-فردی بازیگران سیاسی نسبت به ارزشها و دستاورهای نظام سیاسی میچربد و مقدمتر است. یعنی اگر در گفتگوهای آتی منافع افراد و بازیگران سیاسی که دخیل در گفتگو هستند، تأمین شود، مذاکره نتیجه خواهد داد، اما نه آن نتیجهی که مشخصاً مردم افغانستان انتظارش را دارند.
با اینهمه، وجه المصالحه اصلی نوع نظام سیاسی در افغانستان خواهد بود، چرا که طالبان با تجربهی که تا کنون از مذاکرات کسب کردهاند، و همچنان با انسجام و هماهنگیای دارند، مضاعف بر اینکه هیچ چیزی برای باخت ندارند، در مذاکرات بینالافغانی به کمتر از تغییر نظام سیاسی قانع نخواهند شد و به توافق سیاسی نخواهند رسید. از سوی دیگر، با این وضعیتی که در داخل نظام جریان دارد، طالبان بیشتر از قبل انگیزه و اراده برای تغییر نظام سیاسی پیدا کرده و برای حاکمیت نظام مطلوب خود شان چانهزنی خواهند کرد. بنابراین، دورنمایی گفتگوهای بینالافغانی برای حکومت و مردم افغانستان که در زیر سایهی نظام طالبان نبودهاند، چندان خوشآیند و قابل قبول نخواهد بود. با همهی اینها، اما این روندِ صلح موانعی خیلی زیاد در مقابل خود دارد.
موانع صلح
با همهی ناامیدیها و بدبینیها، اما این فرصت رسیدن به صلح پس از نزدیک به 20 سال فراهم شده است و بایستی از این فرصت به درستی استفاده شود. شکستِ این روند صلح پیامدهای ویرانگر را در پی دارد و بدون شک تا رسیدن به فرصت بعدی زمانی زیادی لازم است. این فرصتِ رسیدن به صلح بعداز فرازونشیبهای زیادی به اینجا رسیده، اما اکنون با موانع زیادی روبهرو است. چنانچه عمدهترین موانع روند صلح در افغانستان، کارگزاران این روند است. سه کارگزار اصلی این روند صلح عبارت است از؛ ایالات متحده آمریکا، حکومت افغانستان و طالبان. اما به نظر میرسد هر سهی این کارگزاران از سوی دیگر ارادهی به صلح ندارند.
ایالات متحده آمریکا؛ به عنوان طرف اصلی جنگ و صلح افغانستان که هم از سوی طالبان و هم از سوی افغانستان به عنوان طرف اصلی جنگ و صلح پذیرفته شدهاست، در روندِ صلح بازی دوگانه را در پیش گرفتهاست. از سوی حکومت افغانستان را در راستای مبارزه با تروریسم حمایت مالی و سیاسی میکند. نیروهای امنیتی افغانستان را به لحاظ تجهیزات و منابع مالی حمایت و پشتیبانی مینماید، از سوی دیگر دستاورها و فداکاریهای این نیروها را نادیده گرفته و بر حکومت افغانستان فشار وارد میکند که زندانیان طالبان را بیهیچ قید وشرط آزاد نماید. از یک سو توافقنامه صلح با طالبان امضاء میکنند و از سوی دیگر نیروهایی آمریکایی تنها در همین 20 روز بعداز امضای توافقنامه صلح با طالبان، نزدیک به 670 بمب در افغانستان پرتاب نموده است. و همینطور، از یک سو از حکومت افغانستان در راستای دولتسازی و نهادسازی حمایت میکند، از سوی دیگر با طالبان به طور مستقیم وارد مذاکره میشوند و طالبان را در سطح یک دولت که بهاصطلاح خودشان به عنوان یک دولت به رسمیت نمیشناسند، ارتقاء داده و عملاً حکومت افغانستان را در حاشیه برده و نقش آن را در سیاستهای کلان و سرنوشتساز نادیده میگیرند. چنانچه استراتژی ایالات متحده در قبال جنگ و صلح افغانستان دقیقاً مشخص نیست.
حکومت افغانستان؛ به عنوان یکی از طرفهای جنگ و صلح که در واقع بستر جنگ و صلح به حساب میرود، در عینحالی که یکی از کارگزاران روندِ صلح به شمار میرود، یکی از موانع عمده صلح نیز است. منظور از حکومت، تیم ریاست جمهوری محمداشرف غنی است، چرا که آقای غنی نیز بازی دوگانه در این روند در پیش گرفتهاست. آقای غنی با روندِ صلح به شدت سیاسی برخورد میکند و هیچ خطمشی منظم و معطوف به منافع مردم و نظام سیاسی ندارد. همچنانکه در قضایای آزادی انس حقانی و تأکید بر عدم تعهد حکومت افغانستان در مورد رهایی زندانیان طالبان سیاسی و معطوف به منافع شخصی و گروهی کوچک اطراف خودش برخورد کرد، از آغاز این روند تا کنون نیز سیاسی برخورد نمودهاست. چنانچه چند مورد خط قرمزهای که خود کشیده بود و در نهایت با تأمین حداقلی منافع خودش، خط های قرمز را زرد کرد، در روند صلح نیز همچون مانع صلح عمل میکند. بازی دوگانه و گاه چندگانه آقای غنی روند صلح را بیشتر از قبل پیچیده ساخته و در شرایط نامعلوم قرار دادهاست.
طالبان؛ به عنوان یک گروهی که در سیاست خارجی آمریکا از یک گروه تروریست در نهایت به یک گروه مخالف سیاسی تحول یافته، نزد حکومت افغانستان طرف اصلی محسوب نمیشود، بلکه از نظر حکومت افغانستان، کشورهای منطقه از جمله پاکستان است که کارگردانی جنگ و صلح افغانستان را بر عهده دارند و طالبان تنها نقش بازیگر را به عهده دارند، از موانع اصلی صلح به حساب میروند. اگر خلاصه بگویم؛ طالبان ارادهی برای صلح ندارند، بلکه گفتگوهای صلح نیز بخشی از جنگی است که طالبان از آن سود میبرند. تا هنوز طالبان چندین بار نمایندگان حکومت افغانستان را پس زده اند و حاضر به ملاقات نشدهاند. طالبان تأکید دارند که قبل از شروع گفتگوهای بینلافغانی 5000 زندانی این گروه از زندانهای حکومت افغانستان بدون هیچ قید و شرط آزاد شوند. این خواست طالبان، همانند خواست یک گروه پیروز است که بیهیچ قید و شرط از طرف مغلوب میخواهد که به درخواستهایش پاسخ دهد. بنابراین، تا اینجایی کار فاصلهها بسیار است و فرصت هم اندک، اما صلح برای همه همچون نیاز اولیه به حساب میرود. اما اگر بر مبنای همین روش که تا کنون پیش آمده، صلح آینده اگر هم روی آن توافق صورت بگیرد، صلحِ شکننده خواهد بود. صلحی که در آن هیچ تضمینی وجود ندارد که طرفها دست از تهدید همدیگر بردارند.
افزودن دیدگاه