مردم افغانستان، نزدیک به 4 دهه است که با جنگ و ناامنی و آسیبهای ناشی از آن دست و پنجه نرم میکنند. جنگی که موجب قربانی شدن بسیاری از شهروندان این کشور شده و همچنان نیز قربانی میگیرد.
بر اساس آخرین آماری که سازمان ملل متحد ارائه کرده است، تنها از سال 2009 به این سو، بیش از 77 هزار غیرنظامی تنها در طی این مدت کشته و زخمی شدهاند که آماری بسیار تکان دهنده است.
از پیامدهای اجتناب ناپذیر این جنگ ویرانگر، بازماندگان قربانیان جنگ هستند که با از دست دادن اعضای خانواده شان در فضای سراسر جنگ و ناامنی افغانستان، در بی سرنوشتی به سر میبرند و آینده مبهمی را نیز در پیش روی خود میبینند.
بازماندگانی که بعد از مدتی به فراموشی سپرده میشوند و با فقر مطلق دست و پنجه نرم میکنند. همانند خانوادههای محمدداوود و محمد رضا که بعد از درگذشت آنها، فرزندانشان به دلیل فقر از ادامه تعلیم محروم شدند؛ اما به تازگی دست یاریِ انسان نیکوکاری از آن سوی دنیا، به سوی آنها دراز شده است تا فرزندان داوود هنوز هم به وجود انسانیت و انسانهایی مهربان در چنین شرایطی امیدوار باشند. امیدی که می تواند آنها را با عبور دادن از روزهای دشوار امروز، به سوی فردایی روشن راهنمایی کند.
از بامیان تا کانادا
برای اولین بار صابر حسینی که در بامیان به داشتن کتابخانه سیار برای کودکان این ولایت شهرت دارد در صفحه فیس بوک خود نوشت که یک شهروند افغان مقیم کانادا، سرپرستی دو کودک بامیانی را برعهده گرفته است.
عبدالنافع شیرزاد کاناداییِ افغانی الاصل، چهل سال دارد. او معلم ورزش است و در عین حال خیاطی و خشکشویی دارد. او میگوید تا حدی که توان داشته باشد از کودکان افغان حمایت میکند.
شیرزاد از خانواده معارف پرور افغانستان بوده و در این راه دو عضو خانوادهاش را نیز از دست داده است. او به خبرنامه گفت “پدرم در یکی از مکتبهای شهر هرات سر معلم بود و خواهرم معلم بود، آنان را مخالفان دولت همیشه تهدید میکردند که از تدریس دست بردارند؛ اما آنان نمیپذیرفتند. آنها به همین دلیل به شهادت رسیدند و اکنون من هر چند در بیرون از کشور هستم؛ اما تلاشم را برای ادامه راه آنها انجام میدهم.”
چند روز بعد صابر حسینی از طریق همین صفحه فیس بوک خود خبر داد که آقای شیرزاد سرپرستی و حمایت مالی دو کودک دیگر بامیانی را نیز برعهده گرفته است.
عبدالنافع شیرزاد میگوید او از کودکانی که به دلیل فقر اقتصادی از ادامه تحصیل باز میمانند، کمک میکند.
محمد سجاد محسنی، امام جمعه مدرسه فولادی در بامیان است. او به خبرنامه گفت که “عبدالنافع شیرزاد چند وقت پیش به ما ( مسوولان کتابخانه کودک، صابر حسینی و من) گفته بود که میتواند از چند کودک نیازمند، حمایت مالی نماید و از ما خواسته بود که افراد نیازمند را به او معرفی کنیم.”
با معرفی آنها، شیرزاد تاکنون حمایت مالی 4 کودک بامیانی را برعهده گرفته است که پدرانشان را از دست دادهاند و حالا با مشکلات مالی فراوانی روبرو هستند.
خانواده اول
در این مطلب میخواهم در مورد زندگی یک نظامی ارتش افغانستان صحبت کنم که با درجه جگرن رزمیده تا من و تو آسودهتر باشیم و در این راه جانش را از دست داده است. اما بازماندگان این نظامی پیشین، حالا روزگار سختی را میگذرانند.
محمد داوود پیش از این که به اردو ملی بپیوندد، به عنوان آشپز در جای مختلف کار میکرده و از این طریق مصارف خانوادهاش را تامین میکرده است.
محمد داوود 13 سال پیش ازدواج کرده و ثمره ازدواجش 5 فرزند است. حسیب الله فرزند بزرگ اوست که فقط ده سال دارد.
خانم محمد داوود میگوید که همسرش سالم از خانه رفته بود؛ اما دوازده ماه پیش جنازهاش را به فرزندانش تحویل دادند. بعد از درگذشت این نظامی افغان، فززند دیگرش به دنیا میآید و اکنون خانوادهای 5 نفری داوود بی سرپرست شدهاند.
سختیهای روزگار
تاج بیبی، خانم این سرباز با چهار فرزندش در شهر بامیان در خانه کرایی زندگی میکند. او به خبرنامه میگوید “بعد از درگذشت محمد داوود من و فرزندانم تنها شدیم. یک مقدار معاشی که از محمد داوود به ما رسیده بود، خرج مراسم دفن و کفنش شد.”
محمد داوود، چهار برادر ناتنی دارد. همسر محمد داوود میگوید که “برادران محمد داوود هر کدام زندگی خودشان را دارند و به ما کمک نمیتوانند. آنها حتا کمکی که در برگزاری مراسم و سایر مخارج تدفین شوهرم کرده بودند را نیز بعد از آن حساب کردند و به فکر من و فرزندان خردسالم نشدند.”
تاج بیبی میگوید که بعد از درگذشت شوهرش با روزگار سختی روبرو میشود. روزگاری که نان خوردن را نداشته و با کمک مردم محل، شب و روزشان را گذراندهاند.
او اضافه میکند، آن زمان که حتا نانی برای خوردن نداشتند، پرداخت کرایه خانه و سایر هزینههای آب و برق بار سنگینی بود که از عهدهاش بی نمیآمد.
او میگوید:” با آن که از ابتدا هم وضعیت اقتصادی خوبی نداشتیم و کرایه نشین بودیم؛ اما هرگز برای دریافت کمک به سوی کسی دست دراز نکرده بودیم، ولی با شهادت شوهرم من مجبور شدم به صاحبخانه عذر و زاری نمایم که کرایه خانه را از دوشم بردارد. اما صاحبخانه، کرایه را کم کرد ( کرایه خانه و مصارف آب و برق را از 2 هزار افغانی به 1500 افغانی رساند.”
محبت مادری
این خانم میگوید که او کاری جز آشپزی و نظافت و پاککاری بلد نیست و با وجود فرزندان کوچکی که دارد به این کارها هم نمیتواند برسد.
فرزند کوچک تاج بیبی، 9 ماهه است و شش ماه بعد از درگذشت پدرش به دنیا آمده است. حسیب الله فرزند بزرگ محمد داوود که ده سال دارد، صنف پنجم مکتب است و حسنیه، 9 ساله و صنف چهار است.
تاج بیبی می گوید که او بر خلاف خواست دوستانش میخواهد فرزاندنش را بزرگ نماید. او تاکید میکند ” من شوهرم را از دست دادم. اکنون تحمل از دست دادن فرزندانم را ندارم. اگر کسی به فرزندانم کمک میکند. اجازه دهد که من آنها را بزرگ کنم.”
حالا آقای شیرزاد با کمک صابر حسینی و محمد سجاد محسنی با این خانواده آشنا شده و تامین هزینههای تعلیمی حسیب الله و حسنیه را پذیرفته است تا آنها از ادامه تحصیل محروم نباشند.
آقای شیرزاد به خبرنامه گفت:” من بعد از اطلاع یافتن در مورد وضعیت این خانواده، خواستم تا بزرگ شدن فرزندان محمد داوود، ماهانه یک مقدار پول به عنوان کمک هزینه تعلیمی حسیب الله و حسنیه به خانوادهاش بدهم تا نبود پدرشان، مانع تعلیم و تحصیل این دو کودک نشود.”
عبدالنافع شیرزاد سرپرستی دو فرزند محمد داوود را، تا سن 18 سالگی به عهده گرفته است.
خانواده دوم
آقای محسنی امام جمعه مدرسه فولادی در بامیان میگوید که آنها توانستهاند دو کودک نیازمند به کمک دیگر را هم به آقای شیرزاد معرفی کنند.
روح الله و زهرا کودکان دیگری هستند که عبدالنافع شیرزاد حمایت مالی از آنها برای ادامه تحصیل تا سن 18 سالگی را به عهده گرفته است. کودکانی که به تازگی پدرشان را از دست دادهاند.
پدر روح الله و زهرا، محمد رضا نام داشت و از مدت یک سال به این طرف با بیماری فلج روبرو شده بود و همین دو هفته قبل بر اثر همین بیماری درگذشت.
عبدالرحمان رضایی فرزند بزرگ محمد رضا که معلم است به خبرنامه گفت “من برای درس خواندن خودم قرضدار بودم و تا هنوز همان قرضداریها را برآورده نتوانسته بودم که بیماری پدرم سبب افزایش این قرضها شد. کاش آن قرضهها می توانست زندگی پدرم را نجات دهد؛ اما ….”
خانواده او که برای درمان سرپرست خانوادهشان پولهای زیادی قرض گرفته و برای بازگشت سلامتی اش هزینه کرده بودند، حالا او را از دست داده اند و بار سنگین بدهکاری مالی بر شانههایشان سنگینی میکند.
بدهکاریهای زیاد، موجب شده است تا فرزندان کوچک محمد رضا امید و انگیزهشان برای رفتن به مکتب و درس خواندن را از دست بدهند اما آقای شیرزاد امید به آینده را به این خانواده برگردانده است.
روح الله دانش آموز صنف هشتم و زهرا دانش آموز صنف چهارم مکتب است که آقای شیرزاد با قبول حمایت از آنها می توانند به مکتب بروند و برای ساختن آیندهای بهتر برای خودشان، درس بخوانند و تلاش کنند.
محمد رضا 5 فرزند دارد که دو فرزند بزرگتر ازدواج کرده و هر کدام زندگی خودشان را دارند. با این حال دختر بزرگ محمد رضا هم که به دلیل همین مشکلات اقتصادی از رفتن به دانشگاه بازمانده است. او به تازگی در امتحان کانکور سال 1395 به دانشگاه راه یافته اما می گوید که به دلیل ضعف اقتصادی خانواده امکان ادامه تحصیل برای او نیز وجود ندارد.
این دو خانواده تنها نمونه کوچکی از بحران بزرگی است که بر اثر جنگ و دشواریهای زندگی در افغانستان حاکم شده و بسیاری از خانوادهها و بخصوص کودکان بجا مانده از قربانیان جنگ را در بی سرنوشتی قرار داده است. هزاران خانواده دیگر مانند این دو خانواده در این کشور جنگ زده هستند که ممکن است در میان سختیهای روزگار، چشم امید به یاری و کمک هموطنانی را داشته باشند که به زندگی و آینده امیدوارشان سازد.
از سوی دیگر دشواریهای زندگی در این سرزمین، بسیاری از کودکان را به دلیل مشکلات مشابه اقتصادی از مکتبها و درس دور ساخته و به سوی خیابانها کشانده است تا به جای مکتب به کارهای شاقه مشغول شوند. اما در این میان، عبدالنافع شیرزاد می تواند نمونهای از انسان هایی باشد که با احساس مسوولیت نسبت به وطن و کودکان نیازمند سرزمین شان، میخواهند به اندازه توان خود باری از دوش آنها بردارند. انسانهایی که مصداق این شعر از سعدی هستند که میگوید:
ره نیک مردان آزاده گیر / چو ایستادهای دست افتاده گیر
افزودن دیدگاه