در راهبندان و گرمای جادههای مرکز شهر پایتخت افغانستان، نگاهم را تابلوی کتابخانه عامه جذب میکند؛ مکانی که ساکت و آرام به نظر میرسد.
دروازه رنگ و رخ رفته و دیوارهای فرسوده آن از غربت و فراموشی آن حکایت دارد. کمتر کسی سراغش را میگیرد و عزیزش میدارد.
پس از پرسوجوی مفصل و بازرسی که میشویم، اجازه ورود به داخل این کتابخانه برایم داده میشود. با ورود به آن، ابتدا شک میکنم که واقعا این یک مکان عمومی بوده و در میانه روز آن همه در خلوتش فرو رفته باشد. با دلشوره ای فراوان و پس از دلمشغولی زیاد، داخل سالون عمومی مطالعه کتابخانه میشوم؛ جایی که چند نفر معدودی در حال مطالعه هستند.
چشمم مسوول کتابخانه را میجوید که بعد از اندک زمانی، او را در حال تمیزکاری پنجرهای مییابم. برای شروع صحبت با او میگویم، “متوجه باش که پایین پرت نشویی، نمیترسی که از این بالا پایین بلغزی!؟”
با جدیت میگوید که “مرد که شوی نباید از این دست موارد بترسی !” کارش را رها میکند و به گرمی دستم را میفشارد.

عمری کتابداری
از کتاب سخن میگوید و همه دغدغههایش را کتاب و کتابداری میسازد. سی و یک سال از زندگیاش را صرف کتاب و کتابداری کرده است.
زبیده سروری از سال 1365 خورشیدی به این طرف در کتابخانهی عامه کار میکند و از دو سال به این سو معاون ریاست این کتابخانه شدهاست؛ ارتقای که شاید در مقابل عمری تلاش و کار در این مکان، اندک و ناچیز است. اما در افغانستان بی واسطه و پشتوانه ای بزرگ، رسیدن تا این حد نیز شاهکار میباشد.
او عاشق شغل خود است. به این جهت، با عشق تمام در باره آن صحبت میکند و میگوید که “من از وظیفهام راضیام و هرگز حاضر نیستم که معاش 6 هزاری که از اینجا میگیرم را با معاش 60 هزاری و حتا بالاتر از آن عوض کنم.”
کتابهای این کتابخانه دوستان واقعیاش میباشد. هرگز آن را به متاع فزیکی عوض نمیکند. زبیده سروری از دورانهای سخت و تاریک گذشتهاش یادآوری میکند و این که این دوران، چگونه مسیر زندگیاش را دگرگون کرده است. برای زبیده، تغییر نقش زندگی به عنوان یک مرد و کارکرد مردان در جامعه افغانستان، این دگروگونی عمیق را به میان آورد.
زبیده میگوید که “زندگی خوب و خوشی داشتیم و من آن زمان صنف دوازده بودم. همه به آینده روشن امیدوار بودیم؛ اما در زمان مجاهدین برادر جوانم، داکتر احمد ظفر ژوبل که امید ما بود را اسیر گرفتند و او را به بهانه خلقی و پرچمی و…کشتند. برادر دیگرم که از من کوچکتر است را آن قدر تهدید و اذیت کردند که از یک پا معلول شد. دیگر خانوادهی ما کاملا بیسرپرست شد. من به مادر و خواهرانم قول دادم که جای داکتر را میگیریم….”

سروری از زمانی که تنها 15 سال داشت به کمک دوستانش در کتابخانه عامه شغلی را به دست آورد. او از آن زمان به بعد کتابدار شد و این کار را برای سه دهه ادامه داد.
او میگوید در مدت سی و یک سال تنها تعطیلاتاش جمعهها بوده است. به غیر از این روز، همواره او سر کار بوده و در خدمت کتابخانه. سروری تصریح میکند که به یاد ندارد که گاهی کتابخانه را به خاطر تفریح ترک کرده باشد. خانم زبیده در این باره تاکید میکند “این نمیشود که بهانه کنیم و از کار کردن شانه خالی کنیم. من در هر حالت خودم را به کارم رساندم. همین چند روز پیش که تظاهرات بود، من سر وقت به کارم آمدم. اگر ما به بهانههای مختلف هر روز کارم را تعطیل کنیم، پس فرق ما که خود را خدمتگذار میگویم، با کسانی که هدفش از کار انداختن است، چیست؟”
در لباس مرد
آنچه که زندگی زبیده سروری را علاوه بر عشق او به کتاب در کتابخانه عامه متفاوت میسازد، نوع زندگی او به عنوان یک مرد است. در نگاه اول، نمیتوان سروری را تشخیص داد که مرد نیست. حتی تا زمانی که او نگوید نیز این امر مملوس نیست. او با ظاهر مردانه بیش از سه دهه در این کتابخانه کار کرده است. زنی که جبر روزگار و بیرحمی زندگی، او را از هویتش جدا ساخته و مجبور نموده تا برخلاف میلش به عنوان یک مرد یک خانواده را مدیریت و چرخ یک زندگی را بچرخاند.

او میگوید از زمانی که سرپرستی خانواده مادرش را به دوش گرفته، با ظاهر مبدل زندگی میکند. سروری با نگاه به من و در حالی که می توان حسرت یک زندگی برخلاف خواستهاش را در چشمانش دید میگوید ” زمانی که داکتر را شهید کردند و مادر و خواهرانم به کلی خود شان را از دست دادند، به خودم قول دادم که مرد خانواده باشم و جای داکتر برادرم را در زندگی شان پر کنم.”
او درست از همان زمان با پوشش، گویش و زیست زنانه که هر زن و دختری آروزی بهترین نوع آن را دارند، وداع میکند و لباس سنتی مردان افغان را به تن نموده و مرد خانواده میشود.
هویت جنسیتی خانم سروری برای همه قابل تشخیص نیست. او میگوید که از هویت او تنها دوستان خانوادگی و تعداد از فرهنگیان در وزارت اطلاعات و فرهنگ با خبر بوده اند. اما با همه اینها، از نقش خلاف آنچه که هست پیشمان نیست و به کارش عشق میورزد. او افتخار میکند که به خاطر خانوادهاش کاری که میتوانسته و میتواند را انجام داده است.
اما اکنون کتاب زندگی او شده است. زبیده میگوید با آن که تنها روزهای جمعه از کتابخانه دور است و در کارهای خانه مصروف میباشد، برایش دوری از کتابخانه عامه زجرآور است و این موضوع همواره دلگیرش میسازد.

در سیاهی طالبان
در طول سه دهه زندگی و کار سروری در کتابخانه عامه، دوره حاکمیت طالبان بر کابل برخلاف معمول بسیاری از افغانها که پر از زجر و نفرت بوده، برای سروری اما با شکنجه به همراه نبوده است. او در زمان طالبان نیز در نقش یک مرد در کتابخانه عامه به کارش ادامه داد.
سروری میگوید که “طالبان شاید تمام کتابخانهها منجمله کتابخانه عامه را بسته نکرده باشد؛ ولی شرایطی را بهوجود آورده بودند که مراکز آموزش و سالون کتابخانهها از حضور علاقهمندانش خالی شده بودند و در چنین حالت کتابخانهی بدون حضور کتابخوان معنایش را از دست داده بودند.”
زیبده میگوید که او آن زمان در کتابخانه عامه کارش را به عنوان مراقب و ناظر ادامه داده است. او ادامه میدهد که در آن زمان لباس مردانه میپوشیده و کلاه مردانه را به سر میگذاشته است. او از خاطرهای تلخاش در زمان طالبان میگوید “زمانی که طالبان آمدند و کتابخانه را بررسی میکردند بقیه همکاران خانم که همراه ما کار میکردند، همه را رخصت کردند. ولی مرا با این طرز پوشش تشخیص داده نتوانستند. وقتی از من پرسیدند که چرا ریش نداری در جواب آنان گفتم که من از طرف پدر چند پشت بیریش هستیم.”

زندگی با معنویت
زبیده سروری در باره پوشش و نوع زندگیاش در قامت یک مرد باور دارد که شاید چنین روشی مورد انتقاد بسیاریها باشد که او آنان را محق میداند. زبیده میگوید که “…حق هم دارند، زیرا این نوع پوششم نه در دین است و نه با شریعت اسلامی سازگاری دارد….” اما با این حال، این خانم آدم سکولار نیست. گرایشهای او به دین و باورهای دینیاش جالب است. اکثر یادداشتهایش را موضوعات دینی تشکیل میدهد.
خانم سروری میگوید که “من هرگز از مرگ نهراسیدهام؛ اما تصور این که از مردن رهایی داشته باشیم را ندارم به همین دلیل با آن که پوشش متفاوت دارم، بیشتر وقتها، در وقت فراغتم قرآن و تفسیر میخوانم تا از موضوعات دینی آگاه شوم تا مرتکب اشتباه نشوم و گناههانم بخشیده شود.”
در گوشی تلیفون خانم سروری تلاوت از قرآن کریم با صدای قاری عبدالباسط را میتوان یافت. او میگوید که تلاوت قرآن و گوش دادن به آن برایش آرامش بخش است.
خانم سروری سال 1365 مکتبش را تمام کرد و سالها بعد برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه تعلیم تربیه شهید برهانیالدین ربانی شد؛ اما با بروز جنگهای داخلی و حاکمیت طالبان در دهه نود میلادی، نتوانست آموزشهای عالی را در رشته ادبیات به پایان برساند.

کتابدار مدرن
با آن که خانم سروری از عصر دیجیتال به عنوان جوان یا نوجوان برنخاسته، اما با روشهای کتابداری دیجیتالی نوین آشنایی دارد و آنها را به خوبی آموخته و در کتابخانه عامه اجرا کرده است. او اکنون همه کتابهای این کتابخانه بزرگ افغانسان را به صورت دیجتالی ترتیب و تنظیم یا ریفرنس بندی کرده است.
با نگاهی به او میتوان تاثیر سختیهای روزگار را در صورت و چشمانش دید. او بیشتر از چیزی نشان میدهد که سن و سالش میباشد. نقش او به عنوان یک مرد برای چرخاندن چرخ روزگار یک خانواده افغان، باعث شده که نتواند ازدواج کند و تا کنون خود را وقف زندگی خانوادهاش کرده است.
سروری میگوید که “روزگار سختی که مادرم مریض بود و برادرم معلول شد و خانهای مان بر اثر اصابت راکت تخریب شد، مشکلات روزگار هر روز افزوده میشد و برای تامین نیازمندیهای خانواده در کنار وظیفهی رسمی اضافه کاری و حتا دو جا وظیفه اجرا کردهام و هرگز فرصت نشد که به ازدواج فکر کنم و حالا هم به فکر ازدواج نیستم.”
او با همه این فداکاریها یکی پی دیگری خوبان زندگیاش را از دست میدهد. با روی کارآمدن نظام جدید و آرامش نسبی در پایتخت افغانستان، این بار غم زندگی سخت در ناامنیها جایش را به غم از دست دادن مادرش میدهد. او با این غم و غصه میماند و زندگی را با برادری در یکی از حومههای شهر کابل ادامه میدهد.

ادامه سفر
اما سفر زندگی زبیده با پیوستن فصل زندگی مادرش به تاریخ پایان نمییابد. او در ادامه زندگی با عشق به کتاب و کتابداری به کار در کتابخانه عامه ادامه میدهد. این کتابخانه در سال 1345 خورشیدی تاسیس شده و علاوه بر کابل در ولایتهای افغانستان نیز شاخههای دیگرش فعال است. اما این کتابخانه همانند زبیده، در طول این سه دهه رویکردهای متفاوت شهروندان کابلی را نسبت به کتاب شاهد بوده است.
کتابخانه عامه بعد از دوران طالبان حدود 81 هزار جلد کتاب سابقه که اکثریت آن به زبانهای انگلیسی و فرانسوی بوده، داشته است.
در حال حاضر به گفته مسوولان آن، حدود 200 هزار جلد کتاب در این کتابخانه وجود دارد. مسوولان کتابخانه عامه به خبرنامه گفتند که این کتابخانه هنوز در بخشهای مختلف با کمبود کتاب مواجه است.
این کتابخانه که زمانی از معروفترین مراکز کتاب و مرجعی برای خوانندگان بود، حالا با استقبال عمومی مواجه نیست. روزانه، عده ای معدودی از شهروندان این شهر شلوغ به آن مراجعه میکنند. زبیده سروری میگوید که “روزهای که خیلی خوب باشد حدود شصت تا هفتاد نفر برای مطالعه به این کتابخانه مراجعه میکنند.”
کتابخانه عامه در جریان جنگهای داخلی در دهه هفتاد خورشیدی به شدت صدمه دید. طالبان در زمان حاکمیت بر کابل تمام کتابهایی را که عکس داشتند، نابود کردند. این گروه مخالف عکس بود و آن را خلاف شریعت اسلامی میدانست.
مسوول بخش کودکان در این کتابخانه میگوید که “در وقت طالبان کتابها بسیار زیاد تلف شد. مخصوصا آنان کتابهای کودکان را در بخاری سوختاندند. در حالی که اطفال کتابهایی را که تصویر داشته باشد، دوست دارند.”

سروری میگوید که او چند جلد کتاب کودک که نیاز بوده را برای کتابخانه خریدهاست ولی این تعداد کتاب کافی نیست و شدیدا در این بخش به کتاب نیاز دارند.
با همه اینها، در کتابخانه عامه هنوز کتابها و اسنادی وجود دارد که جلدهای تکه ای و بعضا فرسوده ای دارند و از سالها قبل به این سو، دست نخورده باقی مانده و برای تجدید چاپ آنها اقدامی نشده است.
مسوولان این کتابخانه میگویند که نسخههای کتابهای قدیمی این کتابخانه که از منابع با ارزشی میباشد در هیچ مکان دیگری یافت نمیشود.
آنان میگویند با وجود کمکهای هنگفت مالی که در سالهای اخیر به افغانستان شده، سهم کتابخانه عامه از آن بسیار ناچیز بوده است. تنها در ماههای اخیر برخی از موسسات برای غنامندی این کتابخانه کمک کرده اند اما بیشتر کتابهای اهدایی در کتابخانه وجود داشته و این نسخههای کپی به ولایات فرستاده شده است.
کتابخانه سیار
اما در کنار داستان دلگیر زندگی در کتابخانه عامه، ابتکار جالب این کتابخانه راه اندازی کتابخانه سیاری است که همه روزه برای توزیع کتاب در شهر کابل فعال میباشد. مسوولان کتابخانه عامه میگویند که این کتابخانه سیار در قالب موتر حامل کتاب فعال است که در گوشه و کنار پایتخت افغانستان همه روزه گشت زنی میکند و به شایقان کتاب خوانی کتاب توزیع مینماید.
این مسوولان میگویند که “افرادی که وقت ندارند و به هر دلیلی به کتابخانه عامه آمده نمیتوانند، کتابخانه سیار برای آنان کتاب میبرد.”

آنان تاکید میکنند که کتابخانه سیار کتابها را برداشته و در نقاط مختلف شهر گشت میزنند و در هر منطقه ای که استقبال کنندهی بیشتر داشته باشد، متوقف شده، کتاب توزیع میکند و تا پایان ساعت کاری منتظر میماند تا در آخر روز، کتابها را دوباره جمع آوری نماید.
اما داستان کتابدار سیار کتابخانه عامه در جهت مخالف داستان زندگی زبیده واقع شده است. با آن که زندگی زبیده برای بیش از سه دهه در کتابخانه عامه ایستاده مانده اما او توانسته ابتکارات سیال و به روز را در این کتابخانه با همه محدودیتهای موجود به وجود آورد. این داستان به اندازه زندگی زبیده ادامه دارد؛ داستانی که بیان گر چهره ای دیگری از افغانستان است که قربانیان زیادی همانند زبیده در نقشها و رنگهای متفاوت به طول زندگی و زمان در این کشور داشته است.
ابوذر ملک نژاد همکار این گزارش بوده است.