با گذشت شانزده روز از شروع مذاکرات بینالافغانی میان هیأت مذاکرهکننده حکومت افغانستان و گروه طالبان در قطر، تاکنون توافق روی طرزالعمل یا اجندای مذاکرات صورت نگرفته است. چنانچه گروه طالبان اخیراً در یک مقالهی تحت عنوان «چرا توافق دوحه باید مبنای مذاکرات فعلی باشد؟» به دلایل تأکید شان بر توافقنامه دوحه به عنوان مبنای مذاکرات پرداخته است. طوریکه در این مقاله با مرور جریان مذاکرات صلح نمایندگان این گروه با زلمی خلیلزاد، درخواست هیأت مذاکرهکننده حکومت افغانستان مبنی بر اینکه برعلاوه توافقنامه دوحه، اعلامیهی مشترک جمهوری اسلامی افغانستان با آمریکا که در روز امضای توافقنامه دوحه، در کابل امضا شد، و فیصله لویه جرگه مشورتی صلح که پیرامون آزادی زندانیان خطرناک طالب و نقشه صلح در کابل برگزار گردید، نیز مبنای مذاکرات قرار بگیرد، آن رد نموده و یکی از دلایل آن را چنین نوشته اند: «اعلامیه مشترک امنیتی، جرگه مشورتی و سایر اقدامات دیگر از همان ابتدا توسط طالبان به طور صریح و قاطع رد شد و هیچگاه بر خلاف کابل که توافق نامه دوحه را تأیید و پذیرفته است، هیچگاه به عنوان مبنایی پذیرفته نشد.»
دلیل دیگری که در این مقاله بر توافقنامه دوحه تأکید کرده این است که «تعیین توافق اعلامیه مشترک به عنوان مبنای مذاکرات منطقی نیست. زیرا اعلامیه مشترک امنیتی قبلاً توسط آمریکا با موافقت خروج نیروهای شان براساس معاهده صلح با طالبان باطل شده است. بنابراین تلاش برای مبنا قراردادن این اعلامیه مشترک امنیتی یا نسخه بهروز شده آن نه تنها منطقی نیست، بلکه پوچ است.» با اینحال، به نظر میرسد که طالبان منافعی را در توافقنامه صلح با آمریکاییها تضمینیافته دیده اند که تأکید بر آن دارند، در حالیکه تاکنون حکومت افغانستان در جریان موارد جزئی و شاید هم پنهانی این توافقنامه قرار نگرفته است. باآنکه جریان مذاکرات صلح بینالافغانی پیچیده و همراه با تنش خواهد بود، را دو طرف مذاکرهکننده و دیگر بازیگران داخلی و بینالمللی در این زمینه میپذیرند، اما اینکه در شروع مذاکرات دو طرف در مورد اجندای مذاکرات موفق به توافق نشده اند، موضوعی است که در عینحال با دلایل آشکار، اما از جهتی نتیجهی پنهانکاری نیز است.
تأکید بر توافقنامه دوحه
موضوع دیگری که در شروع مذاکرات چالش خلق کرده و باعث شده است که دو طرف در مورد اجندای مذاکرات به توافق نرسند، توافقنامه صلح طالبان با ایالات متحده آمریکا است. طالبان تأکید دارند که محور و مبنای گفتگوها و مذاکرات صلح بینالافغانی، توافقنامهی صلح طالبان با ایالات متحده آمریکا باشد. اما طرف حکومت افغانستان تأکید دارند که مذاکرات صلح بینالافغانی یک مسئله جدا از توافقنامه صلح آمریکا با طالبان است. چنانچه مولوی عبدالسلام حنفی، یکی از اعضای هیأت مذاکرهکننده طالبان در گفتگو با یکی از رسانههای نزدیک به طالبان میگوید: «دو ماده طرزالعمل حل نشده است، که یکی از آن در رابطه به این است که ما میگوییم این مذاکرات بینالافغانی یک بخشی از توافقنامه دوحه که بین امارت اسلامی طالبان و ایالات متحده آمریکا صورت گرفت، است. ما در مذاکرات بینالافغانی و همچنان در پیشرفت حل مشکل افغانستان، براساس توافقنامه دوحه داخل شدیم. این یک بخشی از توافقنامه دوحه بود، همچنانکه خلاصی محبوسین امارت اسلامی طالبان بخشی از توافقنامه دوحه بود… ما میگوییم که باید در اینجا یک جمله یا یک عنوان نوشته شود که مذاکرات بینالافغانی براساس توافقنامه دوحه است. اما جانب مقابل پافشاری دارند و میگویند که باید ما در اینجا فیصلههای لویه جرگه یا اعلامیه مشترک کابل را جابهجا بسازیم.»
اگر توافقنامه دوحه مبنای مذاکرات باشد؟
طالبان با درک وضعیت موجود در درون حکومت افغانستان و عدم هماهنگی و همسویی کافی در میان حکومتمردان افغانستان در رابطه به پروسه صلح، به شدت تشویق شده اند که داعیهی برقراری نظام خالص اسلامی یا بازگشت امارت اسلامیشان جدی بگیرند. بنابراین، تأکید بر توافقنامه دوحه به عنوان مبنای مذاکرات صلح بینالافغانی، به طالبان این مشروعیت را میدهد که با طرف اصلی جنگ افغانستان، یعنی آمریکاییها به توافق صلح دست یافته و حکومت افغانستان در مقام نماینده آمریکاییها بایستی بر مبنای توافقنامه دوحه خواستهایش را در میز مذاکره مطرح کند. چنانچه محمداکرام اندیشمند، نویسنده و پژوهشگر در این زمینه نوشته است: «واقعیت این است که ذکر موافقتنامه دوحه به عنوان مبنا و اصل مذاکرات، مذاکرات صلح را بصورت منطقی به مذاکراتی برای اجرایی شدن و تطبیق موافقت نامه دوحه تبدیل می کند.»
توافقنامه صلح آمریکا با طالبان که در دهم ماه حوت 1398 در شهر دوحه قطر امضا شد، براساس چهار محور شامل مواردی همچون رهایی زندانیان طالبان از زندانهای حکومت افغانستان، تعهدات طالبان برای عدم استفاده از افغانستان برای مقاصد تروریستی و اجتناب از ایجاد رابطه با گروه های چون القاعده و اجتناب از هر عملی علیه منافع امریکا، شروع مذاکرات صلح بینلافغانی و اعلام آتشبس میباشد. چنانچه اقای اندیشمند باور دارد، «تطبیق موافقت نامه دوحه با توجه به سه بخش مذکور، دولت افغانستان را نفی میکند و به تشکیل حکومت اسلامی میانجامد که طالبان بر همین اساس از تشکیل نظام اسلامی سخن میگویند و به آن پا میفشارند.»
آیا موارد پنهانی در توافقنامه دوحه وجود دارد؟
در همان روزهای که توافقنامه دوحه میان زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه آمریکا در امور صلح افغانستان و ملا عبدالغنی برادر، معاون شورای رهبری و رییس دفتر سیاسی طالبان در قطر امضا شد، برخی از رسانههای آمریکایی از بندهای پنهانی ضمیمهی این توافقنامه نوشتند. اما تاکنون هیچ نوع جزئیاتی از بندهای ضمیمهی این توافقنامه با حکومت افغانستان و رسانهها در میان گذاشته نشده است. بنابراین، گمانها بر این است که ممکن است بندهای پنهانی و ضمیمههای نیز در توافقنامه دوحه وجود داشته باشد که میان طرف آمریکایی و طالبان مطرح و مورد تأیید قرار گرفته، اما با طرف حکومت افغانستان شریک نشده است. چنانچه داوود ناجی، یکی از مشاورین سیاسی شورای امنیت ملی افغانستان در این زمینه در صفحهی توییتر خود نوشته است، «طالبان تاکید دارند که مبنای مذاکرات بین دولت افغانستان و این گروه، توافقنامه آمریکا_طالبان باشد. این توافقنامه چه جزئیاتی دارد؟ آیا طالبان حاضرند متن کامل آن را به زبان دری و پشتو علنی کنند؟ آیا بهجز طالبان دوحه، فرماندهان طالبان جزئیات آنرا میدانند؟»
در حالی چنین پرسشهای مطرح میشود که قبل از این، مجله تایم پس امضای توافقنامه صلح آمریکا با طالبان، فاش کرده بود که این توافقنامه شامل یک بند پنهانی است که به ارتش آمریکا اجازه میدهد یک نیروی ضد تروریسم را در افغانستان نگهدارد. اما از وجود چنین بند یا ضمیمهی در روز امضای توافقنامه و یا پس از آن به حکومت افغانستان اطلاع داده نشده است. بنابراین، توافقنامهی صلح آمریکا با طالبان به طرز عجیبی مشکوک به نظر میرسد و در صورت پذیرفتن این توافقنامه به عنوان مبنا یا اساس مذاکرات صلح بینالافغانی از سوی هیأت مذاکرهکننده حکومت افغانستان، ممکن ضمایم دیگری نیز در آن باشد که به نوعی طالبان را در شرایط بهتری قرار دهد، که در اینصورت بایستی هیأت مذاکرهکننده حکومت افغانستان در برابر این پافشاری طالبان بدون هیچ نوع ملاحظهی ایستاد شود.
افزودن دیدگاه