پیروزی با هزار زخم؛ دوباره به هشت ثور بازگشتیم

توسطعباس عارفی

اردیبهشت ۸, ۱۳۹۹ به روز رسانی : بهمن ۲۸, ۱۴۰۲ , , , , ,

 در هشتم ماه ثور 1371، یعنی دقیقاً 28 سال قبل از امروز مجاهدین پیروزمندانه وارد کابل شدند و به حکومت داکتر نجیب‌الله احمدزی نقطه‌ی پایان گذاشتند. اما دیری نگذشت که جهاد با نفس را شروع کردند. در رابطه به این‌که مجاهدین بعداز پیروزی چه کردند، تصویرهای که از شهر کابل به یادگار مانده، گویاترین متن‌های دیدنی است. اما در رابطه به این‌که این‌روزهای افغانستان چه شباهتی با زمینه‌های تاریخی ثور 1371، دارد، کم‌تر به آن پرداخته شده‌است. در سال‌های پس از طالبان، هشتم ثور همه‌ساله به عنوان روز پیروزی مجاهدین از سوی حکومت افغانستان گرامی‌داشته می‌شود؛ چرا که اکثر کسانی که بعداز سقوط طالبان به قدرت کابل رسیدند، همان جنگسالاران و رهبران جهادی بودند که در دهه‌ی هفتاد در امر دولت‌سازی ناکام شدند و به جهاد با نفس روی آوردند. تا این‌که در نهایتِ جهاد از درون جنگ‌های داخلی و وضعیت سیاسی که آن‌ها به وجود آورده بودند، طالبان همچون دیوهای سفید ظهور کردند، که در آن وقت تنها دستاورد جهاد یک کانیتنر در ولایت تخار بود. باآن‌که پیرامون هشت ثور زیاد نوشته شده، اما در این نوشتار تلاش خواهم کرد تا تجربه‌ها و زمینه‌های تاریخی هشت ثور را از طریق منابع معتبر بررسی کنم که بعداز نزدیک به سه دهه از گذشت آن، همچنان تجربه‌ی امروزی ما است.

مصالحه و جهاد

مصالحه‌ی ملی یکی از مفاهیم اساسی در زمان حکومت دکتر نجیب الله احمدزی بود. در واقع یکی از مواردی که باعث جایگزینی نجیب‌الله احمدزی با ببرک کارمل شد، طرح آشتی یا‌ مصالحه ملی بود. این طرح در سال ۱۳۶۵، از سوی نجیب الله احمدزی با عنوانِ «مشی مصالحه ملی»، برای پایان جنگ و آشتی ملی میان حکومت نجیب الله و مخالفان حکومت او، یعنی مجاهدین اعلام شد. بر اساس طرح مصالحه ملی؛ در مرحله‌ی نخست باید مخالفان مسلح به حکومت تسلیم می‌شدند، سپس آن‌ها در قدرت شریک شده و سرانجام سپردن مشروط حکومت با ضمانت مجامع بین‌المللی مبنی بر اینکه جنگ در افغانستان ادامه نیابد، روندِ مصالحه ملی پیش می‌رفت. اما طرح مصالحه ملی از سوی رهبران مجاهدین که در پشاور به سر می‌بردند و زیرنظر اداره استخبارات پاکستان قرار داشتند، کاملاً رد شد. چرا که پاکستانی ها خواسته‌ی دیگر داشتند. چنانچه خود پاکستانی‌ها روایت می‌کنند:

جنرال محمد یوسف، رییس «بیروی افغان» که مدیریت جهاد افغانستان را در سازمان استخبارات پاکستان بر عهده داشت، در کتاب «سپاهی گم‌نام» که در آن بیوگرافی و همچنان نقشِ «جنرال اختر عبدالرحمان»، رییس سازمان استخبارات پاکستان(آی‌اس‌آی) در میانه سال‌های 1979- 1987م، را بازگو می‌کند؛ در رابطه به نقش تصمیم‌گیرنده رییس سازمان استخبارات پاکستان در امور مصالحه و جنگ افغانستان در زمان جهاد، می‌نویسد: «اختر عبدالرحمان همیشه خطاب به رهبران مجاهدین می‌گفت: کابل باید بسوزد.»(ص43) دقیقاً کاری که اکنون طالبان با کابل می‌کنند؛ این شهر در آتش خشم جهاد با مدیریت قدرت‌های منطقه‌ی می‌سوزد.

طرح مصالحه‌ ملی دکتر نجیب‌الله با پروسه‌ی صلح حکومت کنونی شباهت‌های زیادی دارد، اما مهم‌ترین آن سردرگمی، دوگانه‌گی و در واقع چندپارچه‌گی دیدگاه درون حکومتی و درون‌حزبی به مسئله مصالحه بود. چنانچه آنتونیو جیوستیزی، در کتاب «افغانستان؛ جنگ، سیاست و جامعه» می‌نویسد که نجیب الله باید به حزب اطمنان می‌داد که مصالحه نه با ملاهای مرتجع و یا همه‌ی فئودال‌ها، بلکه تنها باکسانی صورت خواهد گرفت که واقعیت‌های جدید را تشخیص داده‌اند و می‌خواهند نسبت به جرایم خود اظهار پشیمانی کنند. اگر چه او با هر کسی که در دسترس بود به مذاکره می‌پرداخت.»(ص176) چیزی که اکنون نیز حکومت آن را تجربه می‌کند. حکومت تعریف مشخص از طالبان ندارد؛ همسویی در درون جریان‌های حکومتی در امر مصالحه با طالبان وجود ندارد؛ هر کسی که خودش را نماینده طالبان خواند، حکومت همرایش مذاکره می‌کند، بی‌آنکه جریان اصلی طالبان، یعنی شورای کویته علاقه‌ی به پروسه‌ی صلح نشان بدهد. در حالی‌که جنگ در اکثر ولایات کشور جریان دارد، حکومت زندانیان طالبان را بی‌هیچ ضمانتی آزاد می‌کند. از سوی دیگر، طوری‌که مجاهدین به حکومت نجیب الله می‌گفتند؛ طالبان نیز به طور آشکار می‌گویند که اداره کابل را به رسمیت نمی‌شناسند، اما حکومت نه تنها به این موارد اهمیت نمی‌دهد، بلکه همچون دوره نجیب الله بر مصالحه ملی یک‌طرفه اصرار دارد؛ باآن‌که در درون حکومت بحران‌های جدی‌تر از مسئله‌ی مصالحه با طالبان وجود دارد.

با این‌همه، بیست و هشت سال از پیروزی مجاهدین می‌گذرد، و اکنون افغانستان از درخشش ظفرمند مجاهدت مجاهدین تابناک است. انگار مردم افغانستان در درون تاریخ ِ شوم جنگ و صلح گیر مانده‌اند؛ همان ادبیات و مفاهیم دهه‌ی شصت هجری، همان راهبرد نظامی و سیاسی، و همان سناریوهای آشنا که انگار همین دیروز به نمایش رفته باشد. دوباره شورای مصالحه[ملی] تشکیل می‌شود؛ طرف اصلی ولی غیرمستقیم این مصالحه پاکستان و طرف فرعی گروه طالبان/راندمان جهاد و دولت اسلامی مجاهدین است؛ طبق نمایش‌نامه‌ی قبلی، طالبان همواره طرح مصالحه و آتش‌بس را رد می‌کنند؛ در درون حکومت محمداشرف غنی احمدزی همچون دوره نجیب الله احمدزی فساد به شکل گسترده ریشه‌های نظام و دولت را خشکانده است. با این‌همه، طالبان نیز همچون مجاهدین از استراتژیکی جنگی مجاهدین پیروی می‌کنند؛ همان استراتژی که پیروزی با هزار زخم را برای مجاهدین به آرمغان آورد.

قتل با هزار زخم

جهاد افغانستان را نه رهبران مجاهدین در پشاور، بلکه جنرالان پاکستانی مدیریت و رهبری می‌کرد. جنرال اختر عبدالرحمان استراتژیست و مغز متفکر جهاد افغانستان بود. او تلاش کرده بود تا کُل سازمان استخبارات پاکستان را برای مدیریت جهاد افغانستان آماده کند. جهاد افغانستان یک جنگ تمام‌عیار گوریلایی بود که از هیچ شروع شده بود. در شش ماه اول جنگ، پاکستان به تنهایی این جنگ را حمایت می‌کرد. شش ماه بعداز شروع جنگ، آمریکایی‌ها، عربستانی‌ها و چینی‌ها نیز حمایت‌های مالی و تسلیحاتی شان را شروع کردند.

 اختر عبدالرحمان، استراتژی «قتل با هزار زخم» را برای جهاد افغانستان طراحی کرده بود. بر اساس این استراتژی، مجاهدین باید در مقیاس کوچک، ولی به صورت دوام‌دار حمله‌هایی را اجرا می‌کردند. شمار این حمله‌های کوچک باید زیاد، اما برق‌آسا و چریکی می‌بود. بر اساس این استراتژی، مجاهدین باید شب‌خون می‌زدند، ترور می‌کردند، کاروان‌های اکمالاتی را هدف قرار می‌دادند، پل‌ها را منفجر می‌کردند، تانکرهای نفت را می‌زدند و به میدان‌های هوایی حمله می‌کردند. این روش جنگی، تلفات سنگین به روس‌ها وارد می‌کرد. آن‌ها را خسته کرده و زمین را زیر پای شان داغ می‌ساخت و مجبور می‌کرد تا افغانستان را ترک کنند.(همان، ص42-43) دقیقاً همین استراتژی نظامی که اکنون طالبان آن را دنبال می‌کنند.

طالبان استراتژی قتل با هزار زخم پیش می‌روند و همچون دوره مجاهدین، اکنون زمین را زیر پای نیروهای آمریکایی داغ ساخته است، طوری‌که آمریکایی‌ها همان چاهی را که برای روس‌ها در افغانستان کنده بود، اکنون خود شان در آن افتاده است و به دنبال راه فرار هستند. روش قتل با هزار زخم برای طالبان در برابر آمریکایی‌ها و نیروهای امنیتی افغانستان نیز کارساز بوده و نتیجه داده است. چنانچه اکنون نیروهای امنیتی افغانستان و نیروهای حمایت قاطع به رهبری آمریکا در نقاط مختلف افغانستان همه‌روزه درگیر جنگ با تعداد اندکی از طالبان هستند که به طور مستقیم وارد جنگ نمی‌شوند، بلکه شب‌خون می‌‌زنند، حملات انتحاری انجام می‌دهند، از ماین و انفجارهای کنار جاده‌ای کار می‌گیرند، حملات تروریستی بالای اجتماع مردم انجام می‌دهند، مردم عادی را محاکمه صحرایی می‌کنند و به طور پراکنده به بدنه‌ی نظام و سیستم امنیتی زخم می‌زنند تا در نهایت همچون دوره نجیب الله احمدزی، حکومت را سقوط دهد. قتل با هزار زخم، یکی از روش‌های اعدام در چین قدیم بود. بر مبنای این روش، قربانی روی چوبی می‌بستند و جلاد با یک کارد تیز، اندام‌های او را یکی-یکی از تنش جدا می‌کرد. اکنون طالبان نیز با چنین روشی تلاش دارد تا حکومت را اعدام می‌کند.

فساد و عدم تعهد به نظام

گسترش فساد و عدم تعهد به نظام در بخش‌های مختلف همواره عامل فروپاشی نظام و دولت در افغانستان بوده است. هشت ثور و پیروزی مجاهدین نیز تا حدی زیادی از این فساد گسترده و عدم تعهد به دولت در حکومت نجیب متأثر بوده و فساد گسترده بازی را به نفع مجاهدین ختم کرد. طوری‌که توماس جفرسون بارفیلد در کتاب «تاریخ فرهنگی-سیاسی افغانستان» می‌نویسد؛ مجاهدین در سراسر جنگ ارتباط خوبی با بوروکرات‌های دولت داشتند و عموماً اطلاعات لازم را از آن‌ها می‌گرفتند. این بوروکرات‌ها نشان دادند که اهمیتی ندارد چه کسی در پست‌‌های بالا تکیه زده و سیاست را مشخص می‌کنند؛ آن‌ها صرفاً مأمورانی بودند که چرخ حکومت را می‌چرخاندند.(ص380) طوری‌که اکنون نیز بسیاری از مقامات دولتی در بخش‌های مختلف متهم به همکاری با طلبان هستند. اما از سوی حکومت هیچ نوع برخورد قاطع در این زمینه نمی‌شود. از سوی دیگر، اکثر مقامات حکومتی بی‌هیچ تعهد به نظام و دولت، از فرصت‌های پیش‌آمده به نفع شخصی استفاده می‌کنند. در سطح کلان‌تر، چنانچه در کنفرانس مسکو شاهد بودیم، اکثر رهبران سیاسی نیز بیش‌ از این‌که با حکومت همسو باشند، به لحظ فکری با طالبان نزدیک‌تر هستند.

فساد گسترده نقش اساسی در سقوط حکومت نجیب الله داشت. دقیقاً مثل این روزهای افغانستان، در آن زمان فساد به قدری شایع شده بود که بوروکراسی دولت 85 تا 90 درصد کمک‌های شوروی برای مردم را خود به جیب می‌زد. از آن‌جایی که نجیب الله به بازتوزیع کمک‌های شوروی تکیه داشت، توقف ناگهانی کمک‌ها از سوی شوروی ضربه‌ای مهلک به رژیم کابل وارد کرد.(همان، ص 388) این سناریوی فساد و وابستگی حکومت به کمک‌های خارجی اکنون نیز همچون گذشته قابل دید است. انگار طرح خروج کامل نیروهای آمریکایی و قطع کمک یک میلیارد دالری آمریکا به حکومت افغانستان بر پایه‌ی همان نمایش‌نامه قطع کمک روس‌ها و خروج کامل نیروهای شان از افغانستان است. در مورد فساد گسترده نیازی نیست یادآوری کنیم که چند درصد کمک‌های خارجی به افغانستان در جیب بروکراسی دولت و حلقه‌های خاص در اطراف رییس جمهور و مافیای قدرت رفته است، چرا که در این زمینه همه‌چیز آشکارتر از آفتاب است. اما آنچه در این نوشتار قابل یادآوری است، شباهت تاریخی این مسئله است. ما در شرایطی از هشت ثور به عنوان روز پیروزی مجاهدین یاد می‌کنیم که طالبان در پشت دروازه‌های کابل رسیده و همچون مجاهدین تصمیم بر سوزاندن دوباره کابل دارند. فساد و عدم تعهد مقامات دولتی هم که بر این روند کمک می‌کند و مقدمه‌ی پیروزی طالبان را می‌چیند. با این‌همه، رهبران سیاسی همچنان بر اشتباهات تاریخی افتخار می‌کنند؛ همان اشتباهات تاریخی که باعث جنگ داخلی، ویرانی کشور و ظهور طالبان شد، را به مثابه پیروزی گرامی می‌دارند و طبق سنت دیرینه بر تبعیض، تعصب، نفی و طرد تأکید می‌کنند. انگار دوباره به هشت ثور بازگشته‌ایم؛ این‌بار پیروزی طالبان با هزار زخم.

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *