نشر شده در: نیویورکر
در چهاردهم آگست، فوزیه کوفی در مسیر بازگشت از مراسم تشییع جنازه دوست خانوادگیاش به خانه خود در کابل بود. کوفی، چهل و پنج ساله، یکی از مدافعان برجسته حقوق زنان در افغانستان است – یکی از اعضای سابق پارلمان که طی بیست سال از زمان سرنگونی طالبان توسط ایالات متحده و متحدانش، تلاش جدی را برای انعکاس تاریخ تعدی و سرکوب آغاز کردهاست. او و دختر بیست و یک سالهاش، شهره، مثل همیشه سوار بر موترِ زرهی بودند. موتر دیگری، پر از نگهبانان امنیتی، عقب آنها حرکت میکرد. وجود نگهبانان لازم بود؛ زیرا در سال 2010، افراد مسلح طالبان اقدام به کشتن او کرده بودند.
هنگامی که آنها به کابل نزدیک میشدند، راننده او در تانک تیلی توقف کرد و کوفی تصمیم گرفت موترها را عوض کند. هنگامی که در ماه دسمبر به افغانستان سفر کردم، او توضیح داد که” گاهی موتر زرهی احساس زندان را به من میدهد. ” هنگام خروج از تانک تیل او یک موتر را پشت موتر خود دید که به نظر میرسید حرکات آنها را دنبال می کند. او در حالی که فکرش به آن موتر بود، موتر دیگری با انحراف از جاده، مسیر را مسدود کرد. راننده کوفی شتاب گرفت و به گوشه ای از جاده پیچید، اما قبل از اینکه بتواند از این انسداد عبور کند، مردان موتر دیگر تیراندازی را شروع کردند. گلولهها از پنجره موتر عبور و ناحیه از دست او را زخمی کردند. مهاجمان به سرعت دور شدند. کوفی به نزدیکترین شفاخانه امن که چهل و پنج دقیقه فاصله داشت، منتقل شد؛ و در شفاخانه جراحان گلوله را برداشتند و استخوان خرد شده او را ترمیم کردند.
یک ماه بعد، کوفی قرار بود به عنوان یکی از نمایندگان دولت در گفتگوهای صلح با طالبان – تازه ترین مورد از یک دهه تلاش برای پایان دادن به درگیریهای افغانستان- باشد. وقتی او آماده میشد، حال و هوای کابل به طور غیرمعمولی پریشان بود. موجی از ترورها آغاز شده بود، که از آن زمان جان صدها افغان از جمله دادستانها، روزنامه نگاران و فعالان مدنی را گرفته است. مقامات در افغانستان و آمریكا گمان میکنند كه طالبان غالب این قتلها را انجام دادهاست: هم برای تقویت موقعیت خود در گفتگوها و هم برای تضعیف جامعه مدنی كه از زمان بركناری طالبان ، خود را تثبیت كردهاست. سیما سمر، رئیس سابق کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، به من گفت: “آنها در تلاشند نسل بعد از سال 2001 را به وحشت بیندازند.”
مذاکرات صلح در سپتمبر گذشته، در دوحه، قطر، یک کشور کوچک در خلیج فارس که در بالای بزرگترین میدان گازی طبیعی جهان قرار دارد، آغاز شد. به مدت هفت سال، رهبران قطر میزبان چندین تن از اعضای ارشد طالبان در اماکن مجلل بودهاند، و آنها و خانوادههایشان را با پرداخت تمام هزینهها اسکان دادهاند. در مراسم افتتاحیه، نمایندگان طالبان و حکومت افغانستان در شراتون دوحه، در یک سالن همایش جمع شدند. کوفی وقتی وارد لابی هوتل شد، گروهی از مذاکره کنندگان طالبان را دید. آنها به دستی او که هنوز در گچ بود خیره شده بودند. کوفی به آنها لبخند زده، گفت: “همانطور که میبینید، من خوبم.”
علیرغم حالت اطمینان کوفی، حکومت افغانستان در موقعیت نامطلوبی قرار داشت. به مدت چند دهه، مورد حمایت قدرت نظامی ایالات متحده قرار داسته است. اما، از آنجایی که آمریکاییها صبر خود را نسبت به جنگ از دست دادهاند، ایالات متحده حضور خود را در افغانستان کاهش داده و از حدود صد هزار سرباز به حدود دو هزار و پانصد نفر رساندهاست. هفت ماه قبل از رفتن کوفی به دوحه، مقامات دولت ترامپ گفتگوهای خود را با طالبان به پایان رساندند، و طی آن گفتگوها توافق کردند که نیروهای باقیمانده را تا اول ماه می 2021 بیرون بکشند. یک مقام ارشد آمریکایی به من گفت، هدف اصلی این بود که “فقط بروید بیرون.”
افغانستان یکی از مهمترین و آزاردهندهترین مشکلات برای رییس جمهور جو بایدن است. اگر او عقب نشینی نظامیرا کامل کند، به یک مداخله به ظاهر غیرقابل پایان، خاتمه میدهد و هزاران نیرو را به خانه برمیگرداند. اما، اگر او بخواهد جنگ چیزی غیر از یک شکست حقیرانه دیده شود، حکومت افغانستان باید بتواند به تنهایی ایستادگی کند.
برای کوفی و همکاران مذاکرهکنندهاش، یک سوال در این مذاکرات وجود دارد: چه مقدار از پروژه مورد حمایت آمریکا، که هزاران تن و بیش از دو تریلیون دالر هزینه داشته است، باقی خواهد ماند؟ قبل از مداخله آمریكا و متحدانش، در سال 2001، طالبان شیوه ای بسیار ظالمانهای از اسلام را اعمال كردند كه در آن دستان سارقان قطع میشد و زنان به جرم زنا اعدام میشدند. پس از شکست طالبان، قانون اساسی جدید راه را برای انتخابات دموکراتیک، مطبوعات آزاد و گسترش حقوق زنان باز کرد. کوفی نگران است که رهبران طالبان، که بسیاری از آنها سالها در گوانتانامو زندانی بودهاند، درک نکنند که کشور چه مقدار تغییر کردهاست – یا اینکه این تغییرات را اشتباهاتی بدانند که باید تصحیح شوند. کوفی به من گفت: “من میخواهم که چشمشان مرا ببیند و به آنچه امروز زنان افغان هستند عادت کند. بسیاری از آنها، طی بیست سال گذشته، در یک کپسول زمان قرار داشتهاند.” وی امیدوار است تا زمانی که توافق جامع صلح ایجاد نشده، برای حفظ آمریکاییها در این کشور توافقی صورت بگیرد. اما میترسد که گفتگوها برای نجات کشور افغانستان کافی نباشد: “حتی اکنون، آدمهایی در میان طالبان حضور دارند که معتقدند میتوانند راه شان را با زور به قدرت باز می کنند.”
ایالات متحده بیش از صد و سی میلیارد دالر برای بازسازی افغانستان هزینه کردهاست. این تلاشها با سو استفادههای مالی روبرو شده و توسط روسای جمهور و فرماندهان به نادرست عرضه شدهاست، اما تأثیرات آن در کابل مشهود بودهاست. ساختمانهای آپارتمانی بلند خط افق را بازسازی کرده و جاده ها پر از موتر شدهاند. کمکهای خارجی به ایجاد مشاغل جدید کمک کرد و زنان کار و درس را شروع کردند. پس از چند دهه جنگ داخلی و حکومت سرکوبگر، پایتخت به شهری بینالمللی تبدیل شد. دیپلماتها، امدادگران و روزنامه نگاران در یک رستوران فرانسوی به نام L’Atmosphère و یک مکان لبنانی معروف به Taverna جمع میشدند. پس از چند ساعت، آنها به بار Gandamack Lodge میرفتند، که به نام مکانی که در آن قبایل افغان قرن نوزدهم مهاجمان انگلیس را قتل عام کردند مسما بود. طالبان در حومه شهرها قوت میگرفتند، اما شهرها هم شکوفا میشدند.
این روزها، ترور و بمبگذاریها بیشتر خارجیها را از این کشور دور کردهاست. تاورنا در سال 2014 پس از حمله طالبان به آنجا که منجر به کشته شدن 21 غیرنظامی شد، بسته شد. با عزیمت نیروهای آمریکایی و ناتو، دیوارهای انفجار، سیم خاردارها و ایستگاههای بازرسی مسلح بلند شدهاند تا جلوهای از امنیت را فراهم کنند. تعداد اندکی از بازدیدکنندگان غربی عمدتا در هتل قلعه مانند سرنا اقامت میکنند، با آن که مقامات آمریکایی هشدار می دهند که شبکه حقانی، وابسته به طالبان، این مکان برای ربودن شان مورد توجه دارند. شبها جادهها آرام هستند. با گذشت 20 سال از جنگ به رهبری آمریکا، کابل دوباره احساس میکند که پایتخت یک کشور فقیر و آشفته است.
من در یک عصر سرد در ماه جنوری، به دیدار اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان رفتم. از تاکسی خود در لبه کمربند امنیتی، تقریباً نیم مایلی دفتر او پیاده شدم و از موانع بتونی، نگهبانان مسلح و لانههای مسلسل عبور کردم. در مرکز دفاعی، ارگ قرار دارد – قلعهای از قرن نوزدهم، پر از برج و خاکریز، که دولت غنی را در خود جای دادهاست. در داخل، نگهبانان مرا تلاشی کردند و از ماشین ایسک ری عبور دادند، سپس ضبط کننده صدا و تلفنم را گرفتند. من را به بخش انتظار، اتاقی خنک با دیوارهای سنگی و کف مرمر هدایت کردند و سرانجام به دفتر رئیس جمهور منتقل شدم. غنی ماسک روی دهان، تنها پشت میز کارش بود. او گفت: “خوش آمدید.”
غنی که هفتاد و یک ساله است، در یک خانواده تحصیل کرده در نزدیکی کابل متولد شد و در دوران نوجوانی برای تحصیل به خارج از کشور رفت. وی در جان هاپکینز به تدریس مردمشناسی پرداخت و سپس یک دهه را در بانک جهانی در واشنگتن دی سی گذراند و به تقویت اقتصاد کشورهای در حال توسعه کمک کرد. پس از حمله ایالات متحده، وی به افغانستان بازگشت و خود را وارد روند بازسازی کرد. غنی رفتار مطلوب یک تکنوکرات را دارد، اما او با شور و اشتیاق در مورد کنار گذاشتن یک حرفه پایدار به منظور کار برای کشورش صحبت کرد. وی گفت: “من تصمیم خود را برای بازگشت به خانه گرفتم و هرگز به گذشته نگاه نکردم.”
ریاست جمهوری غنی یک تقلای طولانی بودهاست. وی در سال 2014 و در انتخابات با تقلب، به قدرت رسید. او قول داد که کشور را متحد کند، اما در عوض، با عزیمت بیشتر نیروهای آمریکایی، نظارهگر وخامت اوضاع این کشور بود. در سال 2019 که وی در انتخابات مجددا پیروز شد، کمتر از دو میلیون افغان رای دادند. در یک سال گذشته، او به طور فزایندهای آگاه بود که دور از کابل در مورد آینده کشورش تصمیم گرفته میشود – ابتدا در مذاکرات دولت ترامپ با طالبان بر سر خروج آمریکا و سپس در مذاکرات حکومت افغانستان با طالبان در مورد احتمال صلح .
در سال 2018 که ترامپ تصمیم گرفت با طالبان ارتباط برقرار کند، زلمی خلیلزاد، یک دیپلمات باتجربه و یک بومی افغان را به عنوان نماینده خود انتخاب کرد. خلیلزاد غنی را از دوران مکتب میشناخت، زمانی که با هم بسکتبال بازی میکردند. اما این دو در مسیر هدایت کشور با یکدیگر اختلاف داشتند و روابط آنها به هم خورد. در جنوری، خلیلزاد برای ملاقات به افغانستان آمد و غنی از دیدن وی خودداری کرد.
ترامپ به وضوح برای انجام معاملهای که به او اجازه میداد بگوید جنگ را پایان داده، تلاش می کرد؛ هنگامی که طالبان از مشارکت حکومت افغانستان در مذاکرات خودداری کردند، ایالات متحده اصراری نکرد. این مقام ارشد آمریکایی به من گفت، “آدم های ترامپ میگفتند،” لعنتی – به هر حال افغانها هرگز صلح نمیکنند. علاوه بر این، چه کسی به توافق یا عدم توافق آنها اهمیت میدهد؟ ” و در حین ادامه گفتگوها ترامپ مکررا از خروج نیروهای آمریکایی صحبت میکرد و به این ترتیب از نفوذ مذاکرهکنندگانش میکاست. یک مقام ارشد آمریکایی دیگر نیز به من گفت: “او پیوسته ما را تضعیف میکرد. مشکل با طالبان این بود که آنها این خروج را به رایگان دریافت میکردند.” در پایان، دو طرف توافق کردند که به یکدیگر حمله نکنند و آمریکاییها با عقب نشینی موافقت کردند.
طالبان باید لیستی از شرایط را برآورده میکردند، از جمله جلوگیری از فعالیت تروریستها در افغانستان و پرهیز از حملات بزرگ به حکومت و ارتش این کشور. اما دورنمای تضمین یک عقب نشینی کامل، به اندازه ای جذاب بود که طالبان از پیروزی مجدد ترامپ در انتخابات حمایت کردند. آنها در یکی از لحظات عجیب فصل مبارزات انتخابات ایالات متحده، پشتیبانی خود را از او اعلام کردند. یکی از رهبران ارشد طالبان به CBS News گفت: “وقتی شنیدیم که تست کووید-۱۹ ترامپ مثبت است، نگران شدیم.” (این گروه متعاقباً ادعا كرد كه این نقل قول نادرست بودهاست.)
در ملاقات من با غنی، به نظر میرسید او رها شدهاست، مانند پیلوتی که اهرمهایی را که به هیچ چیز متصل نیستند، میکشد. او قدردانی خود ر از ایالات متحده اظهار کرد، اما به وضوح از این توافق ناراحت بود. اخیرا، وی گفت، او دستور آزادی پنج هزار زندانی طالب را صادر کردهاست – “نه به این دلیل که تمایلی به چنین کاری داشتم، بلکه از آن جهت که ایالات متحده مرا تحت فشار قرار داد.” او ترس از یک فاجعه امنیتی داشت، زیرا جنگجویان طالب به خیابانها بازگشتند و سربازان آمریکایی کشور را ترک کردند. وی ادامه داد: “ایالات متحده میتواند سربازان خود را در هر زمان که بخواهد خارج کند، اما آنها باید با رئیس جمهور منتخب مذاکره کنند. آنها باید با من تماس بگیرند. من رئیس جمهور منتخب هستم. “
بسیاری از افغانها میگویند که غنی مقصر گرفتاریهای خودش است، و او را فردی دورافتاده و کینهتوز در محاصره عدهای از دلدادگانش توصیف میکنند. یک تاجر برجسته که اغلب با مقامات ارشد دولتی ملاقات میکند به من گفت که وقتی خلیلزاد خبر داد که ترامپ دستور عقبنشینی دادهاست، غنی باید سعی میکرد دل دوست قدیمی خود بدست آورد. اما در عوض: “غنی از انگیزه خود برای نابودی وی سخن گفت.” من متوجه شدم که غنی در دفتر خود تلویزیونی ندارد. او ترجیح میدهد مطالب منتشر شده بعد از آن برنامهها، را بخواند. تاجر گفت: “او متوهم است. هیچ تصوری از طرز فکر مردم کشورش درباره خودش ندارد. “
غنی هنوز امیدوار بود که افغانستان جایگاه خود را در ذهن سیاستگذاران آمریکایی حفظ کند. وی به من گفت: “آنچه من از ایالات متحده نیاز دارم چهار یا پنج کنفرانس ویدیویی در سال است.” اما آمریکاییها بارها نشان دادهاند که افغانستان دیگر کانون اصلی توجه آنها نیست. مقامات آمریكایی اکنون غنی را مانعی برای توافق صلح میدانند – چرا که وضعیت موجود، سربازان را در این كشور و او را در قدرت نگه میدارد. این مقام ارشد آمریکایی گفت: “او در هر مرحله از این مسیر، مقاومت میکند.”
در سال 2018، ایالات متحده از غنی خواست تا یک تیم مذاکرهکننده را تعیین کند. دو سال زمان – و اعلام کاهش کمکهای میلیارد دالری آمریکا – هزینه شد تا وی این روند را به اتمام برساند. قبل از آغاز مذاکرات فعلی، وی مذاکره کنندگان خود را برای یک سمینار تاریخی در مورد درگیریهای مداوم جمع کرد. او جنگ داخلی کلمبیا، که پنجاه و دو سال به طول انجامید، را برای آنها مرور کرد. نپال، که ده سال و سریلانکا، که بیست و پنج سال طول کشید. پیام غنی این بود که جنگهای طولانی مدت زیادی طول میکشد تا پایان یابد. وی خاطرنشان كرد، هنگامی كه مذاكرات برای پایان دادن به جنگ ویتنام تشکیل شد، گفتگو برای توافق در مورد شکل میز مذاکره نزدیک به سه ماه طول کشید. وی گفت، باید در برابر فشارهایی که مذاکره کنندگان وی – از طرف آمریکاییها یا طالبان – تجربه کردند، مقاومت کرد، به آنها دستور داد، “یک معامله بد را به خانه نیاورید.”
به گفته مقامات آمریکایی، مطلوب ترین نتیجه مذاکرات آتش بس و توافق برای تشکیل یک دولت انتقالی، با قدرت مشترک بین طالبان و دولت موجود افغانستان است. دولت انتقالی قانون اساسی جدیدی را می نویسد و زمینه را برای انتخابات سراسری فراهم میکند.
غنی اصرار دارد که سازش خطرناک است. وی توسط مردم افغانستان انتخاب شد، در انتخاباتی که حداقل تصور میشود برای همه بزرگسالان کشور آزاد بود. چرا یک رئیس جمهور منتخب قدرت را به گروهی از شورشیان غیرمنتخب تحویل دهد؟ وی گفت: “قدرت من به مشروعیت من است. لحظهای که مشروعیت از بین برود، همه چیز از درون میپوسد.”
مذاکره کنندگان در هتل شرق دوحه – یک استراحتگاه گسترده ساحلی، متعلق به ریتزا کارلتون، با ساختمانهای دارای تاق بلند و در کنار حوضهای کاشی کاری شده تزئین شده، جمع شدند. از نظر برخی نمایندهها این هتل مکانی عجیب برای پایان دادن به جنگ بود. کوفی گفت: “شما در هتل قدم میزنید و مردم در حال شنا هستند. زنان در حال قدم زدن با بیکینی هستند. و سپس وارد یک اتاق جلسات میشوید تا درباره سرنوشت کشور صحبت کنید. “
در ابتدا، انزجار بین دو طرف به قدری شدید بود که آنها از حضور در یک فضا با هم سرباز میزدند. یک مقام قطری به من گفت: “آنها حتی به هم نگاه نمیکردند.” بعد از چند روز، در یک اتاق کنفرانس نشستند، اما حتی در آن زمان هم برخی از نمایندگان به سختی عصبانیتشان را مهار میکردند. سه هفته قبل از آن، افراد مسلح طالبان برادرزاده نادر نادری، یکی از مذاکره کنندگان دولت را کشته بودند. نادری خود در دهه نود، هنگامی که یک فعال دانشجویی بود، توسط طالبان دستگیر و شکنجه شده بود. وی به من گفت: “نمیتوانم به شما بگویم که چقدر دوست داشتم مذاکرات را ترک کنم.” یک مذاکره کننده دیگر، متین بک، پدرش را ده سال قبل به دلیل حمله طالبان از دست داده بود. سومین نفر، معصوم استانکزی، از سه حمله که طی آنها موترش منفجر شده بود، جان سالم به در برده بود.
طالبان گلایههای خاص خود را داشتند. از جمله مذاکره کنندگان آنها خیرالله خیرخواه بود که به بنیانگذاری طالبان کمک کرده و عنوان وزیر داخله را در حکومت آنها داشت.
در روزهای آشفته پس از حمله ایالات متحده، در سال 2001، خیرخوا برای پیوستن به سیآیاِی به عنوان خبرچین مذاکره کرده بود(خودش این را تکذیب میکند.) با شکست مذاکرات، خیرخوا به چمن، شهر مرزی پاکستان گریخت. او را دستگیر کردند، سوار هواپیما کردند، و دست بسته، به زندان تازه افتتاح شده در خلیج گوانتانامو منتقل شد. او به من گفت: “پرواز برایم بی پایان به نظر میرسید، سفری به جهنم.”
خیرخوا گفت در گوانتانامو، خواب نداشته، ساعتها با دستان بسته روی صندلی مینشسته، از درمان سریع پزشکی محروم بوده و ماهها تحت بازجویی قرار داشتهاست. گاهی لحظههای کوتاه مهرآمیز هم رخ میداد، به عنوان مثال وقتی یک افسر پلیس زن نظامی برای کمک به خوابیدنش، گوشی را که در یک رول کاغذ تشناب پنهان کرده بود به او داد تا بتواند بخوابد. آن روزها، بیشتر خسته کننده بود.
در زندان، خیرخواه اصرار داشت که او فقط یک مامور ساده در دولت طالبان است. دادستانهای آمریكایی گفتند كه وی یك فرمانده نظامی بوده، كه به ایجاد قتل عام غیرنظامیان هزارهها كمك كرده بود – اما بسیاری از شواهد محرمانه هستند. در سال 2009، رئیس جمهور باراک اوباما، سخنرانی کرد و پیشنهاد کرد که مواردی مانند خیرخواه در یک گروه ناخوشایند قرار دارند: بیش از حد بیگناه برای محکوم شدن، بیش از حد خطاکار برای آزاد شدن.
سپس، در سال 2014، یک سرباز آمریکایی در سلول او ظاهر شد و به او گفت که در حال انتقال به حبس خانگی در قطر است. وی و چهار رهبر دیگر طالبان در حال مبادله شدن با بو برگدال بودند، یک سرباز آمریکایی که پنج سال قبل اسیر شده بود. خیرخواه چیز زیادی در مورد قطر نمیدانست، اما نگهبانانش به او اطمینان دادند که این کشور مسلمان است. معلوم شد که زندگی در آنجا آسان است. همسر و فرزندانش به او پیوستند و او یک آپارتمان داشت که همه هزینههای آن توسط دولت قطر پرداخت میشد.
درست پس از آنکه خیرخواه در آن خانه سکنی گرفت، دوباره احضار شد: او به عنوان مذاکره کننده از طرف طالبان برای توافق صلح افغانستان انتخاب شده بود. اندکی بعد، او برای اولین بار با همتایان آمریکایی خود دیدار کرد – دیپلماتها به جای سربازان. وی گفت: “ناگهان، خودم را در حال مذاکره با همان افرادی دیدم که مرا زندانی کرده بودند. احساس خیلی عجیبی بود.”
در گفتگوهای فعلی، ناظران آمریكایی خاطرنشان كردند كه به نظر میرسد طالبهایی كه در گوانتانامو زندانی شده بودند، برای حفظ تمركز مشکل داشتند. یک مقام ارشد آمریكایی به من گفت: “توانایی جسمی و روانی آنها به وضوح تحت تأثیر زمانی است که در گوانتانامو بودند.” با این حال این تیم هنوز هم دل و جرات داشتند. قبل از اینکه مذاکره کنندگان بتوانند در مورد موضوعات اساسی کار کنند، باید یک منشور اخلاقی طراحی میکردند. طالبان پیشنهاد کردند که اختلافات منحصراً توسط فقه اهل سنت حل و فصل شود. نمایندگان حکومت اصرار داشتند که مردم شیعه افغانستان نیز نمایندگی شوند. سادات نادری، یکی از مذاکره کنندگان ، به من گفت: “ما برای آنها روشن کردیم که برای حفاظت از تنوع جامعه خود ایستادهایم.” طالبان – که اعضایشان قبل از سال 2001 غیرنظامیان شیعه را قتل عام کرده بودند – از اتاق خارج شدند.
سرانجام، به میز مذاکره بازگشتند، اما اوضاع چندان بهتر پیش نرفت. نادری به یاد آورد که: “آنها به ما گفتند ما دستنشانده کفار هستیم، گفتند که جنگ تمام شدهاست.” خیرخواه به من گفت که توافق صلح 2020 با ایالات متحده، طالبان را به عنوان پیروز میدان تعیین کردهاست. وی گفت: “ما آمریکاییها را در میدان جنگ شکست دادیم.” حفیظ منصور، نماینده پیشین مجلس، آمریکاییها را مقصر میدانست که به طالبان این تصور پیروزی را دادهاند: ” ایالات متحده با انجام توافقنامه، به آنها مشروعیت بخشید.”
در جلسات، دو طرف بر سر هم فریاد میزدند؛ رهبران طالبان میگفتند كه مقامات افغانستان نماینده یك حکومت نامشروع هستند كه تحت حمایت كافران قرار دارد و از طریق پول غربی اداره میشود. نادری گفت: “آنها بسیار مغرور بودند و فکر میکردند که فقط برای بحث در مورد شرایط تسلیم آنجا هستند. آنها گفتند، ما نیازی به صحبت با شما نداریم. فقط میتوانیم مسئولیت را بر عهده بگیریم. “
از سال 2001، روستاها صحنه اصلی درگیری در افغانستان بودهاند: حکومت شهرها را در اختیار داشت، در حالی که طالبان برای کنترل روستاها و شهرها، به ویژه در جنوب، سرزمین اصلیشان، میجنگیدند. اما اوایل امسال این پارادایم در حال تغییر است.. طالبان به شمال نفوذ کردند. حکومت سایه آنها نفوذ به شهرها را شروع کرده بود.
در جنووری، من از محله قلعه عبدالعلی، در غرب کابل بازدید کردم. این محله در امتداد بزرگراه ملی قرار دارد که از جنوب به قندهار منتهی میشود. جنگجویان طالب، که با عمامههای سیاهشان که مقداری از آن از پشتشان آویزان است، به راحتی شناخته میشوند، در جاده ها قدم میزدند. یک دهه پیش، وقتی نزدیک به صد و پنجاه هزار سرباز آمریکایی و ناتو در کشور حضور داشتند، چنین صحنهای غیر قابل تصور بود.
در قلعه عبدالعلی، عوامل حکومت چندان دیده نمیشد. یک گروه پلیس پشت موانع سمنتی نشسته بودند. مردم محلی میگفتند، صاحب اختیار واقعی یک طالب به نام شیخ علی بود که مرا به یک تور رانندگی در این محله برد. وی وقتی سوار موتر من شد، گفت: “من شهردار هستم.”
هنگام رانندگی، یک موتر اردوی افغانستان بدون توقف از آنجا عبور کرد. حضور پلیس و سایر آژانسهای امنیتی در محله ممنوع نبود، اما افرادی که وارد این منطقه میشدند با خطر حمله مواجه بودند. هنگامی که من و علی از کنار یک خانه بزرگ و متروکه روی یک تپه گذشتیم، او به بیرون از پنجره اشاره کرد و گفت: “سال گذشته، ما یک قاضی را که در آنجا زندگی میکرد، کشتیم.” بعد از کنار یک دسته فلز به هم گره خورده عبور کردیم. “در اینجا، میتوانی ببینی که یک موتر امنیت ملیرا منفجر کردیم.”
علی، آرام، اما مطمئن به من گفت که طالبان در قلعه عبدالعلی در حال گرفتن مالیات، تأمین امنیت و گشتزنی در جادهها هستند. هر موتری که از آنجا عبور میکرد – صدها موتر در روز – پولی را به طالبان میپرداخت. او رسید مخصوص پرداخت را از رانندهای که اخیراً یک موتر مواد شوینده از ولایت فاریاب میآورد، نشان داد. روی رسید نوشته بود “امارت اسلامی افغانستان.” رسید همراه با یک شماره تلفن و یک آدرس ایمیل کامل شده بود. علی گفت: “حکومت پر از دزد است. والی واقعی ما هستیم.”
ساکنان این محله لزوماً از دیدن کنترل طالبان خوشحال نبودند، اما آنها نیز به حکومت اعتماد نداشتند. یک افسر سابق پلیس به نام سلطان به من گفت که در سالهای پس از سال 2001 ، وی با الهام از فرمانده پلیس محلی، که از نظرش فردی صالح و صادق است، وارد این شغل شد. اما همکاران وی از مردم محلی رشوه میگرفتند. وی گفت که برای استخدام، مجبور شده بوده که حقوق چند ماهه خود را به آنها بدهد. در همین حال، داستانهایی در مورد فساد و فعالیتهای غیرقانونی در میان رهبران کشور به گوش میرسد. این فسادها شامل بچه بازی میشد- سنتی که توسط جنگجویان در دهه نود انجام میشد و پسران را به عنوان برده جنسی نگه میداشتند. سلطان ویدئویی را به من نشان داد از یک مقام سابق افغانستان که نگاه هرزهای به یک پسر رقصنده دارد. وی گفت: “این ویدیو قلبم را میشکند.” سلطان یک سال و نیم پیش، پس از ترور فرمانده پلیس محلی توسط طالبان، کار خود را رها کرد. او حالا به عنوان راننده مینی بوس کار میکرد. طالبان شبانه در شاهراه تا قندهار گشت میزدند، او گفت: “جاده اكنون امن است.”
در طبقه دوم خانهای در خیابان اصلی قلعه عبدالعلی، کنار سه طالب – مردان میانسالی که گفتند از زمان آمدن آمریکاییها در حال جنگ هستند، نشستم. رهبر گروه خود را هدایت معرفی کرد. او ریش خاکستری کمپشتی داشت و به یک بالش تکیه داده بود و با چشمانی تنگ، مرا زیر نظر داشت. هدایت خیلی کوتاه گفت که جنگجویان طالبان دو سال پیش از وردک، یک ولایت نزدیک، به این محله نقل مکان کردهاند. وی گفت: “طالبان اکنون همه وردک را تحت کنترل دارند. ما میتوانیم مردم را از سراسر کشور بیاوریم.”
وی گفت، این روزها قلعه عبدالعلی از چنان امنیتی برخوردار است که طالبان از آن برای راه اندازی حملات به سایر مناطق پایتخت استفاده میکنند. یکی دیگر از طالبان با صدای بلند گفت: “آه، بله.” هدایت به من گفت كه گروه محلی وی آتش بس را در مقابله با آمریكاییها رعایت میكردند. اما، وقتی در مورد توافق با حکومت افغانستان سوال کردم، او لبخند تحقیرآمیزی زد. وی گفت: “ما قصد تقسیم قدرت با کسی را نداریم.”
فرشته کوهستانی پانزده ساله بود که دولت طالبان سقوط کرد و او در آزادیهای جدید رشد کرد. طی دو دهه بعد، وی به عنوان مدافع فقرا در ولایت اجدادی خود کاپیسا، شمال کابل، فعالیت میکرد و در آنجا به خانوادهها در به دست آوردنوردنآ غذا و دوا کمک میکرد. او به روشی مدرن زندگی میکرد، با موتر خودش موتروانی میکرد، شلوار جین میپوشید، لبخندی بر لب داشت و از مردان قدرتمند مستقیما سوال میپرسید. او از فیس بوک برای طلب کردن شرایط بهتر به طور علنی استفاده کرد. وقتی شوهرش با فعالیت او مخالفت کرد از او جدا شد. برادرش روهین به من گفت: “شما نمیتوانید کسی را به شهامت فرشته تصور کنید. او با جامعه سنتی و احمق ما روبرو بود.”
کوهستانی سالها پیامهای تهدیدآمیز دریافت میکرد، اما آنها را نادیده میگرفت. سپس، حدود یک سال پیش، چند مرد چاقو به دست او را محاصره کردند و وقتی داشت فرار میکرد، یکی از آنها به پهلویش چاقو زد. در دسمبر، کوهستانی از دولت خواست تا از او محافظت کند. وی در یک پست در فیس بوک نوشت: “من یک دختر کوچک ترسو نیستم.” اما او نگران این بود که خانواده و همکارانش “بعد از رفتن او در این کشور ویران شده چه خواهند کرد”. دوازده روز بعد، در حالی که او و برادرش شهرام در کاپیسا در حال رانندگی بودند، دو موتورسیکلت کنار آنها حرکت کرد و مردی از پشت هر دو آنها را به ضرب گلوله کشت. وقتی به خانه کوهستانیها رسیدم، خانواده هنوز در حال استقبال از عزاداران بودند. پدر فرشته، نجیب الله، گفت که مطمئن نیست چه کسی او را کشته است، اما مرگ او شباهت زیادی به کشتارهای ماههای اخیر دارد. وی گفت: “آنها نخبگان را میکشند.”
وقتی ایالات متحده در مورد خروجش با طالبان مذاکره میکرد، مقامات آمریکایی به وضوح بیان کردند که توقع دارند بمبگذاریهای انتحاری و دیگر حملات پایان بیابد. اما به نظر میرسد طالبان کارزاری را آغاز کردهاند که هدف آن وحشت انداختن در دل نخبگان تحصیل کرده است، درست زمانی که حکومت افغانستان گفتگوهای خود را آغاز کرد. در یک سال گذشته بیش از پنجصد افغان در حملات هدفمند کشته شدهاند، بسیاری از آنها مورد شلیک یا انفجار”بمبهای چسبی” قرار گرفتند، مواد منفجرهای که در زیر موترها جاگذاری میشود. در میان آنها ملاله میوند، روزنامه نگار زن در جلال آباد، پامیر فیضان، دادستان نظامی؛ و زکیه هروی، یکی از دو قاضی زن دادگاه عالی که کشته شدند، هم بودند. یک ناراحتی عمیق شهرهای افغانستان را فرا گرفته است. یک مقام رسمی به نام علی هویدا در کابل به من گفت: “احساس میکنم در یک اتاق تاریک پر از آدم هستم و نمیدانم چه کسی قرار است مرا هدف بگیرد.”
طالبان مسئولیت این حملات را انکار میکنند، اما مقامات افغان میگویند که بسیاری از آنها توسط شبکه حقانی تنظیم شدهاند. امرالله صالح یکی از دو معاون رئیس جمهور این کشور، به من گفت که فرماندهان طالب که در پاکستان ملاقات میکردند، اوایل سال گذشته نقشه این کار را ترسیم کردند. صالح گفت قبل از اینکه آمریکا با طالبان توافق کند، وی به وزیر خارجه مایک پمپئو و وزیر دفاع مارک اسپر هشدار دادهاست. (وزارت امور خارجه میگوید که هیچ سندی در این مورد ندارد.) صالح گفت: “ما دقیقاً به آنها گفتیم که چه اتفاقی قرار است بیفتد.” پمپئو و اسپر هراسی نداشتند.
اما همه قربانیان ترورها، دشمن طالبان نیستند. در جون سال 2019، هنگامی که استاد عبدالسلام عابد به دفتر خود منتقل میشد، بمبی از پشت موتر وی منفجر شد و وی را از ناحیه گردن زخمی کرد. عابد هر هفته در نماز جمعه در مسجد عثمان غنی به جماعت مردم میگفت كه افغانها باید با هم آشتی كنند. هرچند او گاهی از طالبان انتقاد میکرد، اما طرفدار گفتگو بود. وی معتقد بود که این حکومت و حامیان آمریکایی آن بودند که خشونت را پیش میبردند. عابد در خانهاش در کابل، اشاره به زخم خود کرد و گفت ، “من صد درصد مطمئن هستم که حکومت این کار را انجام داده است.”
شمار فزایندهای از افغانها بر این باورند که افرادی در داخل دولت برخی از قتلها را هدایت میکنند. در ماه آگست، گروهی از مقامات برجسته پیشین، که بسیاری از آنها نزدیک به رئیس جمهور پیشین حامد کرزی هستند، به غنی نامه نوشتند و ادعا کردند که “مقامات عالیرتبهای وجود دارند که به اعتقاد آنها مظنون به دست داشتن در ترورهای هدفمند هستند.” در این نامه همچنین یک معاون رئیس جمهور و یک معاون در N.D.S. را به عنوان متهم قید کرده بود، به این ترتیب که آنها در تلاش برای گسترش فضای ترس و وحشت در میان منتقدان حکومت و شخصیتهای مخالف هستند”. یک رهبر ارشد افغانستان به من گفت ، “من مدرکی ندارم، اما افرادی در اطراف غنی وجود دارند که قاطعانه به دنبال ایجاد اختلال در روند صلح هستند.”
اما غنی انکار کرد که کسی در دولت او پشت این قتلها باشد. صالح، معاون رئیس جمهور، این ادعاها را رد کرد و گفت، “آنها عدم توانایی ما را در جلوگیری از ترورهای هدفمند با همدستی برابر میدانند.” این مقام ارشد آمریکایی به من گفت که به نظر منطقی میرسد که افراد حکومت افغانستان پشت برخی از قتلها باشند: ” طالبان چرا باید کسی را که از مذاکرات صلح حمایت میکند، بکشد؟” اما وی افزود، با وجود تعداد اندکی از سربازان در این کشور، ایالات متحده در تلاش برای جمع آوری اطلاعات قابل اعتماد بود. “ما دقیقاً نمیدانیم چه خبر است.”
در جنووری، جنرال آستن میلر، فرمانده نیروهای ناتو در این کشور، به دوحه پرواز کرد تا پیامی را به طالبان برساند: ترورها توافق با آمریکاییها را به خطر انداختهاست. در صورت عدم عقب نشینی طالبان، ایالات متحده میتواند حملات خود را از سر بگیرد. طالبان اظهار داشت که هیچ تعهدی در کاهش خشونت ندارد: “امارت اسلامی خود را متعهد به چنین اقدامی نکرده است.”
میلر پنجاه و نه ساله، گزیدهگو، و ر ک و راست است. هنگامی که به پایگاه او رسیدم، به سربازانش یک ساعت دوش و تمرین کالیستنیک میداد، تمریناتی که در ارتفاع نزدیک به شش هزار فوت بالاتر از سطح دریا، برای خسته کردن یک سرباز که نصف او سن داشت کافی بود. او نوعی نماد زنده از جنگهای آمریکا پس از 11 سپتمبر است. از سال 2001، وی بیش از هفت سال را در کنار نیروهای عملیات ویژه در عراق و افغانستان به جنگ پرداخت. در افغانستان اعضای القاعده و طالبان را شکار کرد. در عراق، و در عملیاتی که منجر به کشته شدن رهبر شورشی ابومصعب الزرقاوی شد، شرکت داشت. وی به سختی به یاد آورد كه بسیاری از رهبران افغانستان كه او و كارمندانش با آنها روبرو شده بودند، دوست و دشمن، هنگام ورود او به منطقه قبلاً در آنجا بودند. وی گفت: “ما اکنون با پسران آنها سر و کار داریم.”
از سال 2002، سربازان و افسران آمریکایی معمولاً یک سال یا کمتر ماموریت داشتهاند. با هر تغییر نیرو، سربازان جدید باید این کشور را یاد بگیرند، و افسران ارشد برنامههای جدیدی را طراحی میکنند. نتیجه این است که بیست سال تلاش در افغانستان به معنای بیست کمپین مختلف بوده است. میلر در سال 2010 به کشور بازگشت و شغل اصلی خود را در سال 2018 به عهده گرفت. او به من گفت: “این چهارمین، پنجمین یا ششمین ماموریت من است. درست نشمردهام.”
میلر در اوج تلاش آمریکا وارد عمل شد و ریاست نیرویی را که به سرعت در حال کوچک شدن است، بر عهده گرفتهاست. او در جایی که ایالات متحده اهداف بلند پروازانهای را دنبال میکرد، دموکراسی و توسعه اقتصادی را القا میکرد، مأموریت خود را محدودتر تعریف کرد: نگذارید افغانستان به پناهگاه تروریستها تبدیل شود. اما، او گفت یک مشکل وجود دارد. “شما برای این کار به یک حکومت نیاز دارید.”
مقامات ارشد در دولت بایدن میگویند که قصد دارند وقت کافی برای تصمیم گیری در مورد نحوه اداره افغانستان اختصاص بدهند. دومین مقام ارشد آمریکایی به من گفت: “آنها در تلاشند در میان گزینههای بدی که به ارث بردهاند، بهترین را بیباند.” آنها آگاه هستند که اگر بایدن از توافق ترامپ چشم پوشی کند و تصمیم بگیرد که تقریباً ۲۵۰۰ سرباز آمریکایی را در افغانستان نگه دارد، طالبان تقریباً به طور قطع حمله به آنها را از سر میگیرند.
در جنووری، یک افسر ارشد اطلاعاتی ایالات متحده به گروهی از سربازان آمریکایی گفت که برای حمله آماده باشند. “ما بیست سال است که در این کشور هستیم و ممکن است وارد چهار ماه پایانیمان در این کشور شویم. همین افسر گفت، ” این چند ماه میتوانند نامعلومترین ماهها باشند. اول ماه می که برسد، اگر ما هنوز اینجا باشیم، فکر میکنم باید برای مبارزه با طالبان آماده شویم.”
میلر به من گفت، “اگر طالبان قصد حمله به نیروهای ایالات متحده یا ائتلاف را داشته باشند، ما آماده پاسخگویی متناسب، دقیق و با ظرفیت بالا هستیم.” اما او همچنین گفت که آماده است در صورت رسیدن دستور، آخرین سرباز خود را بیرون بکشد. سوال بیپاسخی که از سال 2001 تاکنون در سراسر این کشور وجود داشته، این است که آیا حکومت افغانستان میتواند بدون سربازان غربی دوام بیاورد؟ وقتی از او پرسیدم که آیا فکر میکنی ارتش افغانستان میتواند امنیت کشور را به تنهایی تامین کند، پاسخ او اطمینان بخش نبود. وی گفت: “به هر حال آنها مجبورند.”
در اوایل جنووری، من با میلر به پایگاههای ارتش افغانستان در مزار شریف، در شمال و نزدیک رود هیرمند، در جنوب سفر کردم. از هواپیمای حمل و نقل C-130 که به هندوکش نگاه میکردم، زیبایی طبیعی کشور و همچنین واقعیتهای جغرافیایی آن را به یاد آوردم که هر تلاشی را برای کمک به روی پا ایستادن آن مختل کرده است: محصور در خشکی و پوشیده از کوه و صحرا، کشوری که فقط دوازده درصد از زمین آن مناسب برای زراعت است. افغانستان در بیشتر تاریخ مدرن خود بخشی از جامعه بین المللی بوده است: خارجیها هفتاد و پنج درصد بودجه فدرال آن را پرداخت میکنند و مالیاتدهندگان آمریکایی نیز با هزینهای بالغ بر چهار میلیارد دالر در سال هزینههای ارتش و نیروهای امنیتی این کشور را تامین میکنند. اما، اگر امیدی وجود دارد که حکومت افغانستان بتواند به خودکفایی برسد، این اتفاق در کنار سربازانی است که در اینجا آموزش میبینند.
در مزار شریف، ما با جنرال سمیع علیزی، فرمانده قول اردو 209 ملاقات کردیم. (حالا او به عنوان فرمانده قل اردوی عملیات های ویژه ارتش افغانستان ارتقا یافتهاست.) علیزی که یک پشتون از جنوب است در سال 2004 تحصیل در کالج فرماندهی و خدمات مشترک، یکی از برترین آدکامیهای ارتشی انگلستان را شروع کرد. یکی از افسران معمولی آمریکایی هم درجه با علیزی در پنجاه سالگی خود قرار دارد. علیزی سی و پنج ساله است و اعتماد به نفس زیادی از خود نشان میدهد. او به میلر گفت: ” فصل جنگی سختی بود. تعداد زیادی از طالبان کشته شدهاند.”
در جلسه چاشت با میلر، محدودیتهای کمپین ناتو مشخص شد. هنگامی که فصل آغاز شد، پنج منطقه از پنجاه منطقه تحت نظارت نیروهای علیزی تحت کنترل طالبان بود و بیست و نه مورد “در وضع خطرناک” بودند. او به میلر گفت که افرادش دوازده مورد از آنها را به امنیت رساندند. اما طالبان چندین روستا را در امتداد شاهراه نمبر 1 به تصرف خود درآورده و در نتیجه مناطق شمالی و غربی کشور را گرفتند. در میمنه، مرکز ولایت فاریاب، کنترل حکومت محلی به سختی تا مرکز شهر میرسد. وی گفت: “شما فقط میتوانید به انتهای بازار بروید.” چندین رهبر محلی ترور شده بودند.
میلر پرسید “فکر میکنید چه اتفاقی میافتد؟”
علیزی گفت: “طالبان در تلاشند تا شبکهای را در اینجا ایجاد کنند. ما نمیدانیم آنها چه کسانی هستند.” این مکالمهای بود که شاید پانزده سال پیش انجام شده باشد.
۱۶۰۰ نیروی ناتو، که در امر آموزش کمک میکنند، و یک تیم نیروهای ویژه آمریکایی، که هم آموزش و هم محافظت در جنگ را فراهم میکنند، به قول اردوی 209 کمک میکنند. اگر یک واحد افغان مورد حمله قرار گیرد، آمریکاییها میتوانند با هواپیما یا هواپیمای بدون سرنشین وارد عمل شوند. در یکی از جنبههای غیرمعمول توافق صلح ایالات متحده و طالبان، ایالات متحده مجاز است از نیروهای افغان در برابر حملات محافظت کند. در عمل، این به معنای حملات تقریبا روزانه هوایی و حملات هواپیماهای بدون سرنشین است؛ هنگامی که من از ولایت هلمند بازدید کردم، ایالات متحده صبح آن روز دو حمله هواپیماهای بدون سرنشین انجام داده بود.) تیم ایالات متحده از توانایی بالایی برخوردار بود. همه بیست نفر از اعضای آن بسیار آماده بودند، بعضی از آنها در دوازده عملیات جنگی حضور داشند و بسیاری به زبان دری و پشتو صحبت میکردند. اما علیزی نگران بود كه تعهد غرب به پایان برسد – یا اینكه از اهمیت افغانستان کاسته شود. در طول جلسه، میلر صریحاً به او گفت كه نمیداند آینده چه در چنته خواهد داشت. میلر گفت: “شما می دانید که در کجا قرار داریم. فقط مشخص نیست.”
قول اردوی ۲۰۹ که بودجه پانزده هزار نیرو را داشت، به سختی ده هزار نفر را به میدان فرستاد. حتی اگر ارتش استخدام را تضمین کند، در کشوری که شغل کمیاب است، افسران افغان برای یافتن نیرو با سختی مواجه میشوند. جوانان غالباً مایل نیستند برای ماموریتهای طولانی خانواده خود را ترک کنند. علیزی دلسرد نشده بود. وی به میلر گفت: “من فکر میکنم به زودی میتوانیم آن را به نود درصد برسانیم.”
علیزی گفت که میکوشد تا شبه نظامیان دو جنگسالار محلی را شامل کند: عبدالرشید دوستم، معاون سابق رئیس جمهور و عطا محمد نور. هر دوی آنها در سال 2001 به آمریکاییها دست یاری دادند و هر دو با طالبان میجنگند. اما آنها بیش از آنکه مانند کارگزاران حکومت کار کنند، مانند حامیان محلی تلاش میکنند. دوستم به قتل، تجاوز، شکنجه و اعدامهای گسترده متهم شدهاست. علیزی به میلر گفت: “من سعی میکنم آنها را وارد کنم. وقتی به آنها پول پرداخت میکنیم، میتوانیم بر آنها تأثیر بگذاریم.” اما نشانههای کمی وجود داشت که این بار اوضاع متفاوت باشد.
علیزی به من گفت که، با وجود تمام مشکلات موجود در ارتش افغانستان در اواخر دوران آمریکا، حمایت کنندگان وی نباید امید خود را از دست بدهند. وی گفت: “ساخت ارتش به زمان نیاز دارد. ما در حال تلاش برای آموزش افراد مناسب هستیم و از هیچ شروع کردیم. لطفا صبور باشید.”
در هتل شرق در دوحه، فوزیه کوفی اغلب تنها زن در یک اتاق پر از مذاکرهکننده مرد بود. در ابتدا، او به من گفت، برخی از همتایان طالب او حاضر به صحبت با او نبودند. در یک جلسه نان چاشت، دو طالب که روبروی او نشسته بودند، از او خواستند که به میز دیگری برود. طالب دیگری که مایل نبود چشم در چشم او بیندازد، به زمین خیره شده بود. کوفی یک بشقاب برداشت و به او کباب تعارف کرد. طالب آن را گرفت و لبخند زد و به او گفت: “خانم کوفی، شما یک زن بسیار خطرناک هستید.” آنها از همان زمان به بعد صحبت میکنند.
با رسیدن من در اواخر دسمبر، مذاکره کنندگان به آرامش رسیده بودند. این مقام ارشد آمریکایی به من گفت: “آنها رفتار راحتتری داشتند.” نمایندگان دولت دریافتند که طالبان، اگرچه اغلب در گروهشان رفتار خصمانه داشتند، اما در تنهایی دوستانهتر رفتار میکردند. کم کم از تندی حرفها کاسته شد و گاهی طالبان و نمایندگان دولت را میدیدم که با هم در باغهای شرق قدم میزدند.
مذاکره کنندگان از هر دو طرف به من گفتند که آنها در خود مسئولیت سنگینی را برای خاتمه دادن به درگیری حس میکنند. اکثر آنها بر این باورند که طالبان یک توافق دارای شرایط مناسب را میپذیرند زیرا آنها هم به اندازه بقیه از جنگ خسته شدهاند. اما بسیاری از ناظران در کابل گمان میبرند که طالبان از مذاکرات برای خرید وقت تا زمان عزیمت آمریکاییها استفاده میکنند. یکی از افراد مشکوک به طالبان سیما سمر بود که به مدت هفده سال ریاست کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان را بر عهده داشت، کمیسیونی که میخواهد مفاهیم مدرن عدالت و برابری را به این کشور بیاورد. سمر معتقد است که طالبان در نهایت تصمیم خواهند گرفت که گرفتن قدرت با زور آسانتر است. او گفت،”طالبان؟ آنها حتی ذرهای تغییر نکردهاند.” در ماه دسمبر، هنگام وقفه در مذاکرات، ویدئویی از فاضل آخوند، یکی از مذاکره کنندگان طالبان، در حال استقبال از گروهی از افراد نقابدار در کمپ آموزش نظامی منتشر شد. هنگامی که آخوند این افراد را در آغوش میگرفت، یکی از آنها فریاد زد، “زنده باد مبارزان مقدس افغانستان!”
در کابل، امرالله صالح، معاون رئیس جمهور به من گفت که افغانهای طرفدار دولت برای اشتراک کنترل کشور بیمیلتر از طالبان نیستند. من صالح را در سال 1999 ملاقات کردم، در حالی که طالبان در جنگ داخلی وحشیانه و طولانی این کشور به پیروزی رسیده بودند. در آن زمان، صالح و چند نفر از کسانی که دوام آورده بودند به یک قطعه کوچک از قلمروشان در شمال شرقی چسبیده بودند. در سال 2004، صالح رئیس ریاست امنیت ملی شد و در میان طالبان به عنوان یک دشمن خشن و ماهر شهرت یافت. در جولای، 2019، بمب گذاران انتحاری با شکستن محاصره امنیتی صالح، سی و دو نفر را کشتند.
صالح بر این باور بود که اگر حکومت افغانستان مجبور شود با طالبان توافق کند قبل از اینکه این گروه خشونت را کنار بگذارد، صلح شکست خواهد خورد و این گروه سعی خواهد کرد چشمانداز قرون وسطایی خود را دوباره راه بیندازد. وی گفت: “جامعه تغییر کردهاست.” زنان تحصیل کردهاند، جوانان با دنیای وسیعی ارتباط دارند، انگلیسی در شهرها رایج شدهاست. وی گفت: “مردم طالبان را نمی پذیرند. آنها دوام نخواهند آورد. ما چهل هزار نیروی ویژه داریم. فکر میکنید اجازه میدهند طالبان آنها را یکی یکی ذبح کنند؟ ” وی ادامه داد: “این یک جنگ داخلی دیگر خواهد بود. اولی، در دهه نود، بیش از پنجاه هزار نفر را کشت. اما این یکی از آخرین مورد بدتر خواهد بود. بسیار بدتر. “
با این حال، مذاکره کنندگان حکومت باید برخی امتیازات را به طالبان بدهند، در غیر این صورت مذاکرات خراب میشود و کشورهای غربی احتمالاً مردم را به حال خود رها میکنند. فاطمه گیلانی، نماینده دولت و مدافع زنان، به من گفت: “من با چنگ و دندانم برای دستیابی به حقوقی که به دست آوردهایم میجنگم. اما این خطر وجود دارد که برخی از این حقوق از بین برود.”
یکی از مکانهای سنجش این خطر، مرکز رشد مهارتهای زنان افغانستان در کابل است. این مرکز، آموزش خیاطی و پذیرایی ارائه میدهد و برای تأمین شغل کارآموزان با یک رستورانت همکاری میکند. به علاوه، همین مرکز یک سرپناه برای زنان و کودکان فراهم میکند، زنان و کودکانی فراری از جامعهای که در بسیاری از نقاط، هنوز هم پیرو قوانین قدیمی است. تقریباً هر روز، زن یا دختری در مقابل این مرکز ظاهر میشود: عروس کم سن و سالی که از شوهرش فرار میکند؛ زنی که مجبور به ازدواج زوری شدهاست؛ زنی که اخیراً طلاق گرفته و خانواده اش او را ننگ میداند و به جاده ها فرستادهاند. صبح یک روز در همین اواخر، زن جوانی چنان لت و کوب شده بود که حاضران هر روز به مدت دو هفته او را ماساژ میدادند. یک کارگر در این مرکز به من گفت: “هیچ نقطهای که سیاه و کبود نشده باشد روی بدن او وجود نداشت، من میخواستم فریاد بزنم.” این پناهگاه، اولین مورد در نوع خود در کابل است، حداکثر ظرفیت هفتاد نفر را دارد و اغلب پر است.
یکی از زنانی که پناهگاه را اداره میکند، محبوبه سراج، زن هفتاد سالهای سرحال است. وی که از تبار سلطنتی متولد شده، در سال 1978، با متلاشی شدن کشور، با خانوادهاش از افغانستان فرار کرد و مدتی در منهتن، در خیابان لکسینگتون و خیابان چهل و سوم مستقر شد. پس از سال 2001، سراج با تغییری که در وطنش رخ داد، به آنجا بازگشت. از آن زمان، این احساس را داشتهاست که سنتهای منسوخ در حال از بین رفتن هستند. او به من گفت: “در اینجا تغییرات زیادی رخ داده، و این مردم فرصت، درد و خوشحالی زیادی را به خود دیدهاند. این چیزها قبلاً پنهانی بودند و جایی برای مراجعه زنان وجود نداشت. اما اکنون وجود دارد. “
آیا این پناهگاه در یک رژیم طالبان زنده میماند؟ سراج مطمئن نیست. وی معتقد است که نسلهای جوان، که بیشتر جمعیت شهری کشور را تشکیل میدهند، مبارزه خواهند کرد. وی گفت: “من به انرژی و ایده و تعهد جوانان این کشور اعتقاد دارم. ما امروز داکتر داریم، اکنون افرادی با درجه فوق لیسانس و دکترا داریم. ما تعداد زیادی از زنان و افراد جوان و پر انرژی در کشورمان داریم. آنها تسلیم نخواهند شد. “
سراج در مورد بقیه اطمینان کمتری دارد. او به من گفت که اخیراً با دوستانش گپ زدهاست و همه آنها توافق کردند که اوضاع خیلی بدتر خواهد شد: “برای اولین بار بعد از این همه سال، به دوستانم گفتم، بیایید قهرمان نباشیم. در این مرحله، ما باید زندگی خود را نجات دهیم. “
افزودن دیدگاه