بچه بد آسیای جنوبی؛ نگاهی به نقش پاکستان در منازعه افغانستان

توسطعباس عارفی

خرداد ۲۱, ۱۳۹۹ به روز رسانی : بهمن ۲۸, ۱۴۰۲

روز سه شنبه (20 جوزا) در اعلامیه‌ی که از صفحه‌ی فیسبوک ارگ به نشر رسید، نوشته است که؛ رییس جمهور غنی، جنرال قمر باجوه، رییس ستاد مشترک ارتش پاکستان را به حضور پذیرفت. در شرایطی‌که گفتگوهای صلح حکومت افغانستان با گروه طالبان وارد مرحله‌ی جدی‌تری می‌شود، ارتش پاکستان نسبت به مسایل جاری در افغانستان فعالانه‌تر می‌کند و به طور مستقیم وارد مسایل سیاسی جاری شده است. با آنکه نخست وزیر فعلی پاکستان یک غیرنظامی است، اما قدرت عملاً در اختیار ارتش بوده‌است. بنابراین، سفرهای این‌چنینی جنرالان ارتش پاکستان از اهمیت بالای برخوردار می‌باشد.

ارگ ریاست جمهوری جزئیات بیشتر از سفر و ملاقات رییس ستاد ارتش پاکستان در اختیار رسانه‌ها نگذاشته، اما به نظر می‌رسد که در آستانه‌ی گفتگوهای صلح بین‌الافغانی که قرار است با مدیریت و میانجی‌گری ایالات متحده آمریکا، حکومت افغانستان با گروه طالبان به طور مستقیم گفتگو کنند، پاکستان نقش حاشیه‌ای داشته و نگران است. ارتش و سازمان استخبارات پاکستان که از دیرزمان به این‌سو حامی سیاسی و نظامی طالبان بوده، در پروسه صلحی که آمریکایی ها آن را مدیریت می‌کنند، در حاشیه قرار گرفته است. بنابراین، تحرکات اخیر ارتش پاکستان بیانگر نگرانی آن از مسایل جاری در افغانستان است. با این حال، پاکستان تلاش دارد تا نقش بیشتری در پروسه صلح افغانستان داشته و با حضور در مناسبات جاری در آینده‌ی سیاسی افغانستان همچنان نقش داشته باشد. چنانچه شورای مصالحه ملی به ریاست داکتر عبدالله در اعلامیه‌ی نوشته است که؛ در این دیدار رییس ستاد ارتش پاکستان با استقبال از فرصت ایجاد شده برای صلح در افغانستان حمایت و همکاری کشورش را از تلاش‌های صلح اعلان کرده و تاکید نموده که صلح در افغانستان به نفع منطقه و جهان است و پاکستان آماده است در این زمینه از نزدیک با افغانستان همکاری کند.

حمایت پاکستان از طالبان

شرارد کوپر-کولز، سفیر پیشین بریتانیا در افغانستان، در کتاب خاطرات خود (نامه‌های از کابل) پاکستان را عنوان «بچه بد آسیای جنوبی» داده است. در منطقه ژئوپلیتیکی آسیای جنوبی، پاکستان همواره نقش یک بازیگر واگرا را داشته که با اکثر کشورهای این منطقه درگیر جنگ و منازعه بوده است. یکی از کشورهای که از سوی پاکستان همواره آسیب دیده، افغانستان بوده است. چنانچه بازگشت طالبان به صحنه‌ی جنگ در افغانستان رابطه‌ی مستقیم با سیاست پاکستان در قبال این همسایه‌ی غربی‌اش داشته است. طالبان بعداز فروپاشی امارت اسلامی، در زمستان 2001م، به طور مخفیانه به سوی مرز پاکستان فرار نکردند؛ بلکه به صورت گروهی و به وسیله‌ی اتوبوس، تاکسی، تراکتور، سوار بر شتر و اسب و حتی پیاده به مرز پاکستان رسیدند. برای بسیاری از آن‌ها، این یک فرار نبود؛ بلکه بازگشت به خانه بود. بازگشت به اردوگاه‌های پناهندگان در بلوچستان، یعنی جایی که در آن رشد کرده بودند و خانواده‌های شان هنوز آنجا زندگی می‌کردند، بازگشت به مدارس مذهبی که روزگاری در آن درس می‌خواندند، مهمان مساجدی که زمانی در آن‌ها عبادت می‌کردند. آن‌های که خانواده‌ای نداشتند تا از آن‌ها استقبال کند، به وسیله‌ی گروه‌های شبه نظامی پاکستان و جمعیت علما، همراه با پتو، لباس‌های نو و بسته‌های پُر از پول مورد استقبال گرم قرار می‌گرفتند. مقامات «آی‌اس‌آی» برای طالبان دست تکان می‌دادند.

پرویز مشرف، رییس جمهور پیشین پاکستان، بر آن نبود تا طالبانی را که به مدت دو دهه به وسیله‌ی ارتش این کشور آموزش دیده بودند، ناامید یا دستگیر کند. برای پاکستان، طالبان تجسم آینده‌ی پاکستان بودند و باید تا زمان موعود پنهان می‌شدند. پرویز مشرف نه تنها به طالبان، بلکه تلاش نمود تا آمریکایی‌ها از خشم بر طالبان منحرف سازد. چنانچه خودش در کتاب خاطراتش می‌نویسند: «پس از حملات یازدهم سپتامبر کاملاً مطمئن بودم که تنها راه منحرف کردن خشم و غضب ایالات متحده آمریکا به افغانستان و طالبان این خواهد بود که اسامه و پیروانش را به نحوی از افغانستان بیرون کرد.»(مشرف، 335) طالبان متواری که شامل رهبران ارشد شان هم می‌شد، در مناطق قبیله‌ای هم مرز با افغانستان پناه گرفتند. مناطقی که تا به حال برای بقا و فعالیت‌های طالبان بسیار حیاتی است. این مناطق قبیله‌ای مرزی واقع در خاک پاکستان، شامل بلوچستان، ایالت سرحد شمال غربی و مناطق قبیله‌ای آزاد(فتا) می‌شود. منطقه‌ی فتا‌ از شمال غرب با افغانستان هم‌مرز است که دارای هفت ناحیه قبیله‌ای می‌باشد. از نظر استراتژیک برای ادامه منازعه در افغانستان، از اهمیت بالایی برای طالبان برخوردار بوده‌است. این منطقه‌ی مرزی میان پاکستان و افغانستان، کانونی برای شورشیان طالب است تا منازعه را در ولایت‌های مرزی افغانستان شدت ببخشند.

تاریخ روابط افغانستان و پاکستان از آوان شکل‌گیری پاکستان به عنوان یک کشور مستقل تا کنون با فراز و نشیب‌های همراه بوده است. تا حالا در هیچ دوره‌ای تاریخی این دو کشور نسبت به همدیگر با دید مثبت و همگرایانه ندیده است. تجربه روابط گذشته دو کشور سراسر واگرایانه بوده، و به عبارت دیگر، گذشته‌ی روابط دو کشور را می‌توان سراسر واگرایی و شکست دیپلماسی نامید. پاکستان نسبت به افغانستان، نگاه امنیتی دارد. بنابراین، همیشه تلاش نموده تا در افغانستان حکومتی را روی کار بیاورد که تابع سیاست‌های امنیتی پاکستان باشد. پرویز مشرف، رییس جمهور پیشین پاکستان، در سال 2005م، به صراحت اعلام کرده بود که اگر دولت طالبان به رسمیت شناخته می‌شد، شاید واقعه یازدهم سپتامبر 2001م، رخ نمی‌داد.

عمق استراتژیک

یکی از عناصر ثابت رفتار استراتژیک پاکستان، اعتقاد به ضرورت عمق استراتژیک در افغانستان بوده است. علی‌رغم کاربرد وسیع این اصطلاح در گفتمان امنیت ملی پاکستان، بحث‌های ملموسی روی معانی واقعی آن، و اخیراً در مورد اهمیت آن وجود دارد. پژوهشگران، حکومت ضیاء الحق را آغازگر یافتن عمق استراتژیک می‌دانند. در این زمان پاکستان، ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی از مجاهدین افغان در برابر اتحاد جماهیر شوروی حمایت می‌کردند. در واقع علاقه‌ی پاکستان به عمق استراتژیک در جریان جنگ‌ افغانستان شکل گرفت که در آن زمان ضیاءالحق احساس می‌کرد که پاکستان با قرارگرفتن در خط اول نبرد، حق داشتن رژیم مورد نظر در کابل برایش محفوظ است. اما برخی از صاحب‌نظران عمق استراتژیک را به عنوان یک مفهوم جغرافیایی توصیف کرده‌اند. جنرال میرزا اسلم بیگ، رییس ستاد ارتش پاکستان در زمان دوره نخست صدارت بی‌نظیر بوتو، عمق استراتژیک را؛ نصب یک رژیم دوست و اسلام‌گرا در کابل تعریف می‌کرد که تا به احساس ناامنی دایمی پاکستان نقطه پایان گذاشته و یا مانع نفوذ دولت‌های متخاصم در مناطق قبایلی در غرب این کشور شود و حکومت‌های افغانستان از روابط بسیار عمیق با هند پرهیز کنند. بنابراین، ارتش پاکستان در تلاش برای مهار تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیم از ناحیه‌ی افغانستان، از منابع فراوان خود از جمله اسلام‌گرایان استفاده کرده است.(فییر، 129- 147)

افغانستان و پاکستان با 2240 کیلومتر مرز مشترک، در همسایگی همدیگر قرار دارند. این همسایگی و داشتنِ مرز مشترک اما برای افغانستان هزینه‌ی زیادی داشته است. حداقل چهار دهه است که افغانستان درگیر منازعه‌ی ‌‌می‌باشد که پاکستان نقش برجسته در آن دارد. تاریخ مناسبات افغانستان و پاکستان فراز و نشیب‌های طولانی داشته که در واقع این مناسبات پُر تنش میراث دوران استعمار است. این دو کشور با وجود پیوندهای عمیق نژادی و فرهنگی همواره تاریخی پُرتنش داشته‌اند که دلیل عمده آن اختلاف ارضی میان این دو کشور، یعنی مسئله خط دیورند است. از طرفی دیگر، این اختلاف ریشه در ماجرای قومیت دارد و نمونه آن مسئله پشتونستان است که سبب شده از همان ابتدا، افغانستان نسبت به سیاست‌های پاکستان نگرشی منفی پیدا کند.

خط دیورند

خط مرزی دیورند که در سال 1893م، بین بریتانیای آن زمان که هند را تحت استعمار خود داشت و امیر عبدالرحمن خان، پادشاه افغانستان امضا شد. اما در هیچ مقطعی از تاریخ مورد قبول افغان‌ها قرار نگرفته است. مسئله خط دیورند مورد قبول هیچ یک از رژیم‌های متفاوتی که تا حالا در افغانستان روی کار آمده‌اند، قرار نگرفته است. بنابراین، روابط این دو کشور تحث تأثیر دو عامل اختلاف‌های مرزی و ادعاهای قومی همواره تیره بوده است. چنانچه درگیری میان پاکستان و افغانستان به دلیل کوتاهی در عمل به مفاد موافقتنامه‌ای توسط اسلام‌آباد به اوج خود رسیده است که بر اساس آن مقرر شده بود که جنرال پرویز مشرف، رییس جمهور پیشین پاکستان، صلح را در مناطق قبیله‌نشین پاکستان بر قرار کرده و از سرایت ناامنی به داخل خاک افغانستان جلوگیری کنند. در سال 2006م، حکومت پاکستان در مناطق وزیرستان، با طالبان توافق‌نامه صلح امضا کرد، ولی در داخل آماده جنگ نظامی با این گروه شد. قرارداد آتش‌بس وزیرستان با توافق میان استانداران مشرف با بزرگان قبایلی که پشتیبانان اصلی القاعده و طالبان هستند، امضا شد. امضای توافق‌نامه دولت پاکستان با سران قبایل و طالبان در وزیرستان، در واقع بسیج کردن طالبان افغان در پاکستان بود. به گفته‌ی مشرف، این موافقتنامه با 45 قبیله مرزنشین نواحی شمالی ایالت وزیرستان منعقد شده و در آن تصریح شده است که مبارزان القاعده از آن منطقه اخراج شده و گروه طالبان نباید بر هیچ منطقه‌ای از آن نواحی حاکمیت داشته و یا در آن مناطق دست به خشونت و درگیری بزنند.

 نکته‌ی قابل توجه این‌که وقتی در 27 سپتامبر 2006م، حامد کرزی با پرویز مشرف در واشنگتن با یکدیگر دیدار کردند، گروه طالبان اعلام کرد که در منطقه میرامشاه، مرکز ایالت وزیرستان، دو دفتر نمایندگی بازگشایی کرده است. همچنین یکی از مقامات آمریکایی حاضر در کابل، اخباری را منتشر کرد که نشان می‌داد حملات طالبان در جنوب افغانستان از زمان انعقاد قرارداد یادشده به سه برابر افزایش یافته است. مناطق قبایلی آزاد، همان هفت ناحیه‌ی است که در اطراف خط دیورند واقع شده‌اند. منطقه‌ی وزیرستان شمالی به مرکزیت میرامشاه، وزیرستان جنوبی به مرکزیت وانا، مناطق باجور، مهمند، خیبر، اورکزی و کورم عبارت از هفت منطقه‌ی مهم در کنار خط مرزی دیورند هستند که 600 کیلومتر مرز مشترک با افغانستان دارند. جمعیت مناطق قبایلی آزاد بیش از 3 / 1 میلیون نفر برآورد شده است، که بیش از 40 میلیون پشتون در دو طرف خط مرزی دیورند زندگی می‌کنند. وزیرستان منطقه‌ی خودمختار در پاکستان هم‌مرز با افغانستان است، که پناهگاه اصلی نیروهای طالبان و القاعده محسوب می‌شود.

جنگ نیابتی هند و پاکستان

پاکستان همواره این نگرانی را داشته است که اگر هند پایگاهی در افغانستان داشته باشد، به تنهایی و یا با همکاری افغانستان می‌تواند اوضاع مناطق سرحدی غرب پاکستان را اخلال کند. پاکستان علی‌رغم ادعای قبلی‌اش، پس از حملات یازدهم سپتامبر 2001م، به طور آشکار حمایت‌های خود را از جنگ‌جویانی مانند ملاعمر، رهبر طالبان افغانستان و شبکه‌ی جلال الدین حقانی ادامه داده است. پاکستان به طور پیوسته بالای نیروهای نیابتی خود که در افغانستان می‌جنگند، سرمایه‌گذاری می‌کند؛ چون ارتش پاکستان می‌خواهد که توانایی و نفوذ هند در افغانستان را محدود سازد. هر چند که نظامیان پاکستان به متهم ساختن هند به اجرای فعالیت‌های شوم، حمایت از جدایی‌طلبان بلوچ و تروریست‌ها در مناطق قبایلی تا بمب‌گذاری اهدافی در خود پاکستان عادت دارند، اما تلاش برای داشتن عمق استراتژیک در افغانستان را انکار می‌کنند.((فییر، 164) اما خیلی واضح و آشکار است که سیاست پاکستان در قبال افغانستان، حمایت آگاهانه از طالبان است که از دشمنی‌ این کشور با هند نشأت گرفته است. از آغاز تأسیس پاکستان در 1947م، این کشور رقیب پُرچالش برای هند بوده است. این دو کشور ادعای مالکیت کشمیر را دارند و تا به حال سه بار با هم جنگیده‌اند.

پاکستان برای مبنای سیاستِ عمق استراتژیک در افغانستان، همواره تلاش نموده تا با استقرار حکومت وابسته به پاکستان در کابل، از معاصره شدن توسط هند جلوگیری کند. پاکستان از روابط بین هند و افغانستان پس از سقوط طالبان نگران است؛ زیرا هند با هزینه بالغ بر 2 / 1 میلیارد دالر، حضور چشم‌گیری در عملیات بازسازی افغانستان داشته است، که این امر خیلی مورد تأیید پاکستان نبوده است. هر چند حامد کرزی، رییس‌جمهور پیشین افغانستان، این اطمنان را به پاکستان داده بود که اجازه نخواهد داد تا هند از خاک افغانستان علیه پاکستان در منازعه بین این دو کشور استفاده کند. اما پاکستان همواره به فعالیت‌ها و حضور هند در افغانستان مشکوک بوده است. بنابراین، حمایت پاکستان از طالبان به استراتژیی و اهداف این کشور برمی‌گردد، که بر چند مؤلفه استوار بوده است:

الف: تشکیل حکومت تحت الحمایه یا وابسته به پاکستان در کابل؛ که بعداز سقوط طالبان و روی کار آمدن حکومت فعلی که از حمایت آمریکا و متحدان غربی‌اش برخوردار بوده، منتفی است.

ب: تقویت عمق استراتژیک پاکستان در برابر هند در افغانستان؛ باآن‌که پس از حملات یازدهم سپتامبر این استراتژی ارتش پاکستان در قبال افغانستان آن‌چنان مطرح نبوده، اما در رقابت میان هند و پاکستان، افغانستان همواره سنگر دفاع پاکستان در مقابل هند بوده است.

ج: حل مسئله‌ی پشتونستان و به رسمیت شناخته‌شدنِ خط دیورند. این مسئله اکنون جدی‌تر نیز شده است. پس از شکل‌گیری جنبش تحفظ پشتون‌ها در پاکستان و حمایت حکومت افغانستان از این جنبش، و همچنان دعوت سران این جنبش در مراسم سوگند ریاست جمهوری محمداشرف غنی این مسئله را پیچیده‌تر نیز کرده است.

محورهای رابطه پِرُتنش افغانستان و پاکستان

در مجموع پاکستان چهار هدف عمده را در منازعه‌ی افغانستان دنبال می‌کند. چنانچه از جنبه ژئوپلیتیکی به ایجاد یک دولت همسو و ضعیف، نایده گرفتن خط دیورند، به چالش کشاندنِ قدرت ملی در افغانستان؛ از نظر ژئوکالچر حمایت از قومیتِ پشتون(حمایت ابزاری) و بسط نفوذ ایدئولوژیک در افغانستان؛ از جنبه ژئواستراتژیک دسترسی مستقیم به منطقه آسیای میانه، سیاستِ عمق استراتژیک در افغانستان در برابر هند؛ و همین‌طور از نظر ژئواکونومیک گشایش راه ترانزیت میان پاکستان و آسیای میانه، امکان دسترسی به منافع نفت و گاز کشورهای آسیای مرکزی و تبدیل افغانستان به بازار کالای مصرفی، از جمله اولویت‌های سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان به شمار می‌رود.

منابع:

  1. کوپر، کولز-شرارد(1391)، نامه‌های از کابل، ترجمه مهدی گلجان و سید سعید کلانی، تهران: انتشارات امیر کبیر.
  2. فییر، کرول کریستین(1396)، نبرد تا آخرین نفس؛ شیوه جنگ ارتش پاکستان، ترجمه خالد خسرو، کابل: انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان.
  3. مشرف، پرویز(1385)، در خط آتش، ترجمه سیدهارون یونسی، کابل: انتشارات میوند.

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *