طالبان کورسوی امید را در هلمند تباه می‌کنند

توسط

شهریور ۲۱, ۱۳۹۸ به روز رسانی : اسفند ۸, ۱۴۰۲

نویسنده: اندرو کوآلیتی

نشر شده در فارن پالیسی

قتل یکی از بزرگان این ولایت، نشانی بر پایان گفتگوهای صلح و شروع دوباره‌ی خشونت در افغانستان است.

مردم افغان که به توافق بین ایالات متحده، دولت افغانستان و طالبان امید بسته بودند، حال با لغو ناگهانی دیدار در کمپ دیوید و توقف گفتگوهای صلح از سوی ترامپ، باید دور تازه‌ّای از خشونت‌های تروریستی و سوگواری را در آغوش بگیرند، روندی که امید برای صلح را به تباهی می‌کشاند.

تعداد کمی از مردم افغانستان به اندازه‌ی ۵۰۰ نفری که در سیدآباد زندگی می‌کنند،‌ درک درستی نسبت به چرخه‌ی آزاردهنده‌ی خشونت، سرکوب، آشتی، آزادی و خشونتِ مجدد دارند، زیرا این روستای واقع‌شده در ولایت هلمند در جنوب افغانستان، از آغاز جنگ آمریکا در سال ۲۰۰۱،‌ گاه تحت کنترل دولت و گاه در تسخیر طالبان بوده‌است.

غلام سخی در حال صحبت با یک عضو ارتش ملی افغانستان و جنگجویان پولیس محلی افغان داخل یکی از پایگاه های پولیس محلی
غلام سخی در حال صحبت با یک عضو ارتش ملی افغانستان و جنگجویان پولیس محلی افغان داخل یکی از پایگاه های پولیس محلی

من اولین بار در سال ۲۰۱۶ به سیدآباد رفتم، و با دیدن صلح میان این روستا و طالبان، خوشبینی و امید نسبت به آینده‌ی افغانستان در دلم جوانه زد. به نظر می‌رسید که رفتار طالبان در مقایسه با اوج خشونت‌هایش در دهه‌ی ۹۰ و سالهای اولیه‌ی قرن ۲۱، متعادل‌تر شده‌است. با خودم فکر کردم اگر بتوان به همین تصویر از سیدآباد اتکا کرد، آینده‌ی افغانستان آنطوری که بسیاری پیش‌بینی می‌کنند، دردناک و ناخوشایند نیست.

تا اینکه اوایل همین ماه، از دوستی در ولایت هلمند، پیامی دریافت کردم.

این پیام حاوی عکسی از یک پیرمرد روی یک جاده قیر-اندود بود. سایه‌های بلند و بنفش-خاکستری که از تماشاچیان بیرونِ قاب، روی پیرمرد افتاده بود، با رنگ لباس‌های سنتی او هماهنگی داشت. کلاه سفید پیرمرد پشت سرش افتاده بود، اما هیچ نشانی از گلوله‌ای که به او اصابت کرده باشد، دیده نمی‌شد.

در پیام نوشته شده بود: «غلام سخی دیگر میان ما نیست.»

سیدآباد یکی از چند روستایی بود که در دهه‌ی ۶۰ و پس از ساخت یک کانال آبیاری توسط مهندسان آمریکایی، در بیابان هلمند پدیدار شد. در واقع ساخت کانال بود که سبب شد خانواده‌های زیادی از مرکز و شمال افغانستان به این منطقه بیایند و در آن مستقر شوند. این روستا در نزدیکی یک مکتب ساخته شده‌است. دور تا دور مکتب مسیرهای خاکی از میان مزارع گندم، ذرت و خشخاش مانند شعاه‌های دایره به چشم می‌خورد. و امروز خانه‌هایی پراکنده در میان مزارع به ۷۰ تا ۸۰ خانواده‌ی هزاره‌ای تعلق دارد که نیم قرن پیش، در این ناحیه ساکن شده‌اند.

شاگردان در راه مکتب از یک هاموی زرهی در منطقه سیدآباد ولسوالی نادعلی ولایت هلمند در 29 مارچ سال 2016 گذشتند
شاگردان در راه مکتب از یک هاموی زرهی در منطقه سیدآباد ولسوالی نادعلی ولایت هلمند در 29 مارچ سال 2016 گذشتند

من از همان اولین سفرم به سیدآباد در مارچ ۲۰۱۶ مسحور آن شده بودم. در همین سفر بود که غلام سخی، فرمانده‌ی واحد پلیس محلی افغانستان (ALP) را دیدم. مردی ۶۱ ساله که گرمترین پذیرایی را از من داشت. سخی در ۱۶ سالگی همراه خانواده‌اش از ولایت غزنی به سیدآباد مهاجرت کرده بود. او تا زمانی که پدربزرگ شد در این روستا ماند اما در سال ۲۰۱۶ و به اجبار طالبان آنجا را ترک کرد.

سخی در سال ۲۰۱۱ به سمَت فرمنده‌ی پولیس محلی منصوب شد. او تجربه‌ی نظامی نداشت، و صورت مهربانش با نقشِ او به عنوان یک فرمانده‌ نیروهای شبه نظامی، در تضاد بود. عینک مطالعه‌اش که در نور روز تیره می‌شد، ظاهرِ یک معلم تاریخ لیسه را به او می‌داد و با یک پیاله چای سبز منطقی‌تر به نظر می‌رسید تا با بی‌سیمی در دست!‌ در هر یک از پنج یا شش ایستگاه پلیسی که با هم بازدید کردیم، اسلحه‌ای متفاوت در دست می‌گرفت و به اصرار می‌خواست که از او عکس بگیرم. او کمی خنده‌دار به نظر می‌رسید اما مردان زیردستش که همگی از اهالی روستا بودند (از جمله دو پسر خودش) در حد یک فرمانده و البته بزرگترِ روستا به او احترام می‌گذاشتند.

او کار پرخطرِ فرماندهی پلیس محلی را بر عهده گرفته بود زیرا احساس می‌کرد که مسئولیت سنگینی برای مراقبت از مکتب روستای سیدآباد  دارد – تنها مکتب ولایت هلمند که کلاس‌های مختلط بالای ۹ سال در آن برگزار می‌شد.

غلام سخی در خواست کرده بود که عکسش با سلاح های مختلف گرفته شود
غلام سخی درخواست کرده بود که عکسش با سلاح های مختلف گرفته شود

بهار سال ۲۰۱۶،‌ طالبان دوباره خشونت را آغار کردند. اواخر سال ۲۰۱۴ پس از آنکه ده‌ها هزار نیروی خارجی عقب‌نشینی کردند، قدرت در میدان جنگ به دست طالبان افتاد. جنگجویان شورشی به هلمند یورش آورده بودند و نیروهای دولتی در عقب‌نشینی بودند. اما سیدآباد در آستانه‌ی خشونت‌ها، به گونه‌ای غیرعادی آرام بود و مکتب همچنان برگزار می‌شد. ساختمان مکتب از همه‌ی ساختمان‌های روستا بلندتر بود، به همین دلیل سربازان ارتش ملی افغانستان مسلسل‌ها را روی سقف آن جاسازی کرده بودند و مرتبا شلیک می‌کردند؛ حتی ساختمان مدام هدفِ آتش طالبان بود اما کلاس‌های مکتب در طبقات پایین همچنان برقرار بود.

وظیفه‌ی سخی بحرانی شده بود. سیدآباد و به ویژه مکتب به مدت ۶ ماه خط مقدم بود و پرچم سفید طالبان از سقف مدرسه و در فاصله‌ی صد یاردی دیده می‌شد. یک شب پسر بزرگ سخی، روح‌الله، در حالی که پیراهن و شلوار صورتی و جلیقه‌ی مهمات به تن داشت ما را به خط مقدم برد، جایی که اعضای ALP با مسلسل به مواضع مشکوک طالبان شلیک می‌کردند.

آن شب سخی گفت: «اگر طالبان سیدآباد را بگیرند تا لشکرگاه، مرکز ولایت هلمند، هم پیش خواهند رفت.»

در طول یک ماه شایعه شد که طالبان در حال افزایش نفرات خود برای حمله هستند، بنابراین بیشتر ساکنان، روستا را ترک کردند. در یازدهم می ۲۰۱۶، طالبان به سیدآباد حمله کردند. نیروهای دولتی در سراسر این ولایت مورد حمله قرار گرفتند و سخی، همراه با ۴۵ پولیس محلی و صد سرباز و نیروی پلیس مستقر در سیدآباد، عملا محاصره شدند. او و سایر فرماندهان تصمیم به ترک منطقه گرفتند اما در حین عقب‌نشینی دو بار مورد حمله قرار گرفتند که در نتیجه‌ی آن دو پولیس محلی و همینطور ۱۰ سرباز و ۶ پلیس ملی کشته شدند.

گشت یک پولیس محلی افغان در نصف شب در میان پایگاه های سیدآباد ولسوالی نادعلی هلمند، بعد از یک درگیری کوچک در جریان شب با طالبان در سال 2016
گشت یک پولیس محلی افغان در نصف شب در میان پایگاه های سیدآباد ولسوالی نادعلی هلمند، بعد از یک درگیری کوچک در جریان شب با طالبان در سال 2016
اعضای نیرو های مرزی افغان در حرکت در امتداد خط مقدم در یک کاروان از قریه سیدآباد ولسوالی نادعلی
اعضای نیرو های مرزی افغان در حرکت در امتداد خط مقدم در یک کاروان از قریه سیدآباد ولسوالی نادعلی

سخی به لشکرگاه رسید اما زمانی که طالبان تا رود هلمند در غرب این شهر پیشروی و او را تلفنی تهدید کردند، پسرش روح‌الله، پروازی را به مقصد کابل برایش رزرو کرد و او چند ماهی را همان‌جا ماند.

به مرور، فضای روستا به حالت عادی برگشت. ساکنان کم کم و با احتیاط به خانه‌هایشان بازگشتند و بزرگترهای روستا در باب آزادسازی چند نیروی دولتی که تسلیم طالبان شده بودند، مذاکره کردند.

برخی از افراط‌گری‌های شورشیان نیز مهار شد. جنگجویان جوانی که در ابتدا شهر را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند، روی چند کلاس درس آتش گشودند اما خیلی زود به فرمان مافوقشان دست از مکتب برداشتند.

خادم علی، مسئول مکتب در آن زمان، می‌گوید: «به آنها گفته شد که با مردم خوب رفتار کنند، در غیر این صورت برایشان بد تمام می‌شود.» حدود ۱۰۰ پسر در کلاس‌هایی که آسیب ندیده بودند، مجددا درس و مکتب را شروع کردند. مطالعات دینی اجباری بود اما الزامی برای برگزاری نماز در ساعات مدرسه وجود نداشت.

محمد سفر جعفری، 37 ساله، داخل مکتب سیدآباد در 23 ماه جون، او مدیر مکتب از وقتی که سلف اش در جنگ سال 2012 کشته شده بود، بوده است
محمد سفر جعفری، 37 ساله، داخل مکتب سیدآباد در 23 ماه جون، او مدیر مکتب از وقتی که سلف اش در جنگ سال 2012 کشته شده بود، بوده است
شاگردان صنف نه در حال خواندن انگلیسی در مکتب سید آباد در نوامبر 2018
شاگردان صنف نه در حال خواندن انگلیسی در مکتب سید آباد در نوامبر 2018

به گفته‌ی علی، در سال ۲۰۰۸ که طالبان سیدآباد را گرفتند، مکتب را به طور کلی ممنوع کردند و حتی خودش مجبور به فرار شده بود تا اعدام نشود. اما این بار می‌دانست که ماندن برایش خطری ندارد زیرا وزارت معارف، به هماهنگی با طالبان در هلمند دست یافته بود.

اما خیرخواهی‌های طالبان هم محدودیت‌هایی داشت. باز هم دختران اجازه‌ی رفتن به مکتب را نداشتند. هرچند پس از مشورت با بزرگان روستا، به معلمان محلیِ خانم، اجازه داده شد تا دختران را در خانه‌هایشان و تا صنف چهارم به طور خصوصی آموزش بدهند.

با این وجود طالبانی که بین سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۸ با ساکنان روستای سیدآباد بسیار سختگیرانه رفتار می‌کردند، مانند گذشته بی‌رحم نبودند. این امر سبب شده بود که کورسوی امیدی در دل ساکنان محلی ایجاد شود. محمدصابر جعفری، مدیر مکتب، می‌گفت: «آنها بسیار تغییر کرده‌اند. این بار که میز و صندلی نیاز داشتند، آمدند و تعدادی برداشتند اما مثل دفعات پیش، چیزی را خراب نکردند.»

یک عضو نیروی مرزی افغان در یک ایست بازرسی در صبح گاهی در ولایت هلمند، 24 ماه جون
یک عضو نیروی مرزی افغان در یک ایست بازرسی در صبح گاهی در ولایت هلمند، 24 ماه جون

در نوامبر گذشته، کمی پس از آنکه سیدآباد بعد از دو سال و نیم، مجددا تحت کنترل نیروهای دولتی درآمد، علی، مسئول مکتب، به من گفت که تنها تفاوت ایجاد شده این است که دیگر کسی از آنها مالیات نمی‌گیرد. و با وجود اینکه دولت برگشت، تعداد کمی از ساکنان به این روستا بازگشتند.

علی گفت: «غالبِ آنهایی که روستا را ترک کرده بودند، بازنگشته‌اند، ترسِ این را دارند که حکومت نتواند از آنها محافظت کند.»

غلام سخی هم تمایلی برای بازگشتن به روستا نداشت. برخلاف تصور سخی، طالبان لشکرگاه را نگرفتند اما در ماه جون امسال که دیداری با او داشتم، به من گفت که حتی آنجا هم خانواده‌اش دوست ندارند از خانه خارج شود. آنها نگران بودند که جانش به خطر بیفتد. پس از آنکه طالبان از سیدآباد بیرون رانده شدند، سخی سه بار با پوشاندن صورتش به روستا سر زد. او به من گفت: «طالبان همه چیز را از خانه‌ام برداشته‌اند، تنها چیزی که باقی مانده، دیوارهای خانه است.»

اما سخی هم متوجه تغییراتی در رفتار طالبان شده بود. در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸، مکتب را به یک مدرسه تبدیل کرده بودند. بعدها تصمیم گرفتند که قرآن فقط در مساجد تدریس شود و مکتب را به کلی نابود کردند. اما این بار همه چیز دست نخورده باقی ماند.

اعضای نیروهای مرزی افغان که از لشکرگاه مرکز ولایت هلمند حرکت کرده و از طریق ولسوالی نادعلی در مسیرشان به سوی روستای سیدآباد در 23 ماه جون بودند
اعضای نیروهای مرزی افغان که از لشکرگاه مرکز ولایت هلمند حرکت کرده و از طریق ولسوالی نادعلی در مسیرشان به سوی روستای سیدآباد در 23 ماه جون بودند

در مورد صلح با طالبان نظرت چیست؟ سخی گفت: «خوب است، چرا که نه! در حال حاضر احساس می‌کنم که در بند هستم. اما اگر صلح برقرار شود، می‌توانم به سیدآباد برگردم، آزادانه در روستا تردد کنم و زندگی‌ام را ادامه بدهم.»

او برایم از خریدن یک گوسفند و گاو و تعطیلاتِ عیدِ آخری که در سال ۲۰۱۵ در سیدآباد سپری کرده بود، گفت: روی فرش زیر درخت زردآلوی بیرون خانه‌ام با دوستان می‌نشستیم و شیرچای می‌خوردیم.

در لشکرگاه، پزشک‌اش به او گفته بود که لازم است ورزش کند بنابراین هر روز صبح بعد از خواندن نماز در مسجد نزدیک خانه‌اش، یک ساعتی پیاده‌روی می‌کرد. و همیشه در راه برگشت به خانه، روح‌الله، پسرش، را می‌دید که با موتور سر کار می‌رفت.

اوایل ماه سپتامبر، برای آخرین بار به سیدآباد رفت تا اختلافی را که بر سرِ یک زمین بالا گرفته بود، حل کند. روح‌الله می‌گوید: «پدرم فقط به دنبال بهانه بود تا سری به روستا بزند. دوست داشت روستا را ببیند و خاطراتش را زنده کند. گاه می‌گفت برای حل فلان مشکل برویم و روستا را هم ببینیم و گاه می‌گفت برای کاشت فلان چیز برویم و سری هم به روستا بزنیم.»

غلام سخی در داخل یک ایست بازرسی پولیس محلی افغان که پرچم های طالبان در چند صد یاردی دیده می شد، ماه مارچ 2016
غلام سخی در داخل یک ایست بازرسی پولیس محلی افغان که پرچم های طالبان در چند صد یاردی دیده می شد، ماه مارچ 2016

دوشنبه، دوم سپتامبر بعد از طلوع خورشید، سخی مثل همیشه از پیاده‌روی صبحگاهی‌اش در لشکرگاه برمی‌گشت، اما هنوز به روح‌الله که آن روز دیرتر از خانه خارج شد نرسیده بود که دو مرد سوار بر موتور با صورتی پیچیده در چادر از پشت به او نزدیک شدند. یکی از آن دو، چهار گلوله به سخی شلیک کرد و او نقش زمین شد.

یکی از رهگذران نقل می‌کند که سخی افتاده روی زمین، می پرسید: «روح‌الله کجاست؟ روح‌الله کجاست؟»

طالبان در پستی یک خطی در وب‌سایت خود، مسئولیت قتل غلام سخی را بر عهده گرفت. پسرانش او را قبل از ظهر دفن کردند.

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

توسط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *