3 دهه پس از خروج؛ بازگشت امنیت محور روسیه و نشانه های از بازی بزرگ دیگر در افغانستان

تقریباً سه دهه قبل، در سال 1979 میلادی در میانۀ جنگ سرد، شوروی آخرین نیروهایش را از افغانستان بیرون کرد و به یک دهه جنگ خونبار و اشغال نظامی افغانستان پایان داد که میراث آن یک ملیون تلفات ملکی، کشته شدن 90000 جنگجویان مجاهدین، از بین برفتن 18000 نیروهای دولتی رژیم وقت و کشته شدن 14500 تن از نیروهای شوروی بود.

شوروی بنا بر دعوت حکومت حزب خلق و پرچم در افغانستان، در سال 1979 میلادی 100000 نیروی نظامی را به این کشور فرستاد و کنترل کابل و سایر شهرهای افغانستان را به دست گرفت تا حکومت طرفدار خود را در افغانستان ایجاد و تقویت کند. اما حضور و اشغال نظامی افغانستان سبب مقاومت گستردۀ مخالفین رژیم های کمونیستی شد. سابقه مخالفت علیه حکومت های وقت به پیش از اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی بر می گردد.  این مخالفت ها توسط نیروهای اسلام گرا در زمان حکومت داودخان شکل گرفته بود.

سرکوب نیروهای اسلام گرا، به ویژه سازمان جوانان مسلمان به رهبری برهان الدین ربانی و گلبدین حکمت یار، باعث شد که رهبران آنها به پاکستان فرار کند و حکومت وقت در اسلام آباد آنها را حمایت کرد تا علیه حکومت جمهوری داود خان بسیج شوند. با کودتای حزب خلق، حمایت از نیروهای اسلام گرای مخالف حکومت بیشتر شد و کشورهای غربی نظیر آمریکا و کشورهای دیگر همانند عربستان سعودی و مصر، حتا پیش از رسیدن نیروهای شوروی به افغانستان، آنها را کمک مالی و تسلیحاتی می­کردند تا قبل از قبل نشان دهند که “حضور شوروی در افغانستان موجه نیست” و آن را به عنوان “تجاوز به خاک” افغانستان قلمداد می­کردند.

Soviet33
شوروی بنا بر دعوت حکومت حزب خلق و پرچم در افغانستان، در سال 1979 میلادی 100000 نیروی نظامی را به این کشور فرستاد و کنترل کابل و سایر شهرهای افغانستان را به دست گرفت

از سوی دیگر، آمریکا نیروهای مخالف حکومت مورد حمایت شوروی را حمایت مالی و تسلیحاتی می­کرد تا شکست ویتنام را تلافی کند. با مداخلۀ نظامی شوروی، حمایت های جهانی از نیروهای مخالف شدت بخشید. بر مبنای نوشتۀ احمد رشید خبرنگار پاکستانی، ویلیام کسی رییس وقت سی آی ای سه اقدام مهم را برای شکست شوروی در افغانستان روی دست گرفت که یکی از این اقدامات پیامدهای جدی برای امنیت امروز افغانستان و منطقه و حتا برای خود آمریکا در پی داشته است؛ تشویق و استخدام مسلمانان رادیکال از کشورهای مختلف برای پیوستن به نیروهای مخالف شوروی یکی از این اقدامات بود. سازمان های آی اس آی و سی آی ای اسلام گرایان رادیکال را از کشور های مختلف استخدام و به پاکستان آوردند تا به جهاد در افغانستان گسیل کنند. در نتیجۀ این اقدام، در حدود 35000 مسلمان رادیکال از 43 کشور به پاکستان آمدند و به نیروهای مجاهدین ملحق شدند. به گفتۀ احمد رشید، هزارها مسلمان رادیکال شامل مدارس دینی در پاکستان شدند که حکومت پاکستان آن مدارس را حمایت می­کرد. بدین ترتیب، بیش از صد هزار مسلمان رادیکال از جهاد افغانستان تأثیر پذیرفتند. آنها برای اولین بار در پاکستان با یکدیگر آشنا شدند، از یکدیگر آموختند، در کنار یکدیگر جنگیدند و آموزش دیدند. به گفتۀ احمد رشید، این مدارس که مأمن مسلمانان رادیکال بود، به عنوان “دانشگاه مجازی برای اسلام گرایی رادیکال آینده” عمل می­کرد. احمد رشید می نویسد که آمریکا و متحدانش هرکدام اهداف خود را در قبال استخدام نیروهای رادیکال برای جنگ در افغانستان داشتند. اما در نهایت این نیروها، به مبارزین و مخالفین خود آن کشورها مبدل شدند.

زمانی که نیروهای شوروی افغانستان را ترک کرد، مجاهدین با یک کشور نابود شده تنها ماندند . در سال 1996 میلادی، هفت سال پس از خروج شوروی از افغانستان، گروه افراطی طالبان ظهور کرد. این گروه متشکل از همان نیروهایی بود که در مدارس دینی پاکستانی تحت حمایت حکومت پاکستان آموزش دیده بودند. جهاد افغانستان در واقع فرصتی را برای اسلام گرایان رادیکال فراهم کرد تا علاوه بر این که از یکدیگر آموختند، شبکه ها و حلقه های غیر رسمی زیر زمینی را ایجاد کردند که همۀ آنها را بایکدیگر پیوند می­داد. یکی از مهم ترین و مؤثرترین جنگجوی خارجی اسامه بن لادن بود. او بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، به روابط اش با مجاهدین ادامه داد و مسئولت یک نهاد موسوم به “مرکز خدمات” را بر عهده گرفت و تلاش کرد تا اتحاد وسیع میان مجاهدین ایجاد کند. در نهایت او شبکۀ القاعده را ایجاد کرد و علیه آمریکا فتوا داد. بن لادن گفت که “کشتن آمریکایی ها و متحدین اش، ملکی و نظامی، وظیفۀ هر مسلمان است. در هر کشوری که امکان داشته باشد.” بدین ترتیب آمریکا با حمایت از نیروهای مجاهدین و جذب نیروهای رادیکال به جبهۀ مخالف شوروی به شکل گیری القاعده، به عنوان یک شبکۀ افراطی و تروریستی در سطح منطقه و جهان کمک کرد و در نهایت به یک دشمن جدی برای کشورهای غربی تبدیل شد. این پیامد مداخلۀ آمریکا در جهاد علیه شوروی در افغانستان بود.

Soviet26
زمانی که نیروهای شوروی افغانستان را ترک کرد، مجاهدین با یک کشور نابود شده تنها ماندند

خروج شوروی

بعد از یک دهه حضور شوروی تصمیم گرفت که افغانستان را ترک کند. روایتی وجود دارد که مجاهدین شوروی را شکست داد و این شکست در نهایت به فروپاشی شوروی، به عنوان یک ابرقدرت، انجامید و بدین ترتیب جنگ سرد پایان یافت. اما واقعیت امر مغایر این باور غالب است. در جنگ افغانستان “هیچ طرف یکدیگر را شکست ندادند.” مجاهدین نمی توانست شوروی را شکست دهد و در نهایت شکست هم نداد. در عین حال شوروی می­توانست برای چند سال در افغانستان بماند. اما آن ها تصمیم گرفتند که افغانستان را ترک کنند و این در نتیجۀ محاسبۀ گورباچف، رهبر وقت شوروی، بود. ” گورباچف محاسبه کرد که جنگ به یک بن بست تبدیل شده است و بیشتر از این ارزش قربانی افراد، پول و اعتبار جهانی” شوروی را ندارد.

جالب اینجاست که مقام های آمریکایی نیز به نتیجۀ مشابه رسیده بودند. آن ها به قوت شوروی و ضعف مجاهدین اعتراف می­کردند. مارتون ابرامویتز رییس دیپارتمنت دولتی اطلاعات و تحقیق ایالات متحده گفته است: “در سال 1985، نگرانی جدی از باخت مجاهدین وجود داشت. آن ها رو به کاهش و در حال فروپاشی بودند. تلفات بالا بود و تأثیر آن ها بر نیروهای شوروی چشم گیر نبود.” شکست واقعی حکومت نجیب زمانی شروع شد که شوروی نیروهایش را از افغانستان بیرون کرد. در واقع مهم­ترین عامل شکست حکومت کابل خود شوروی بود. بعد از خروج سربازان شوروی، حکومت کابل توانست دو سال مقاومت کند. اما در سپتامبر 1991، مسکو به رهبری یلتسین اعلان کرد که ” از یک جنوری 1992، دیگر سلاح به کابل داده نمی­شود” و ارسال مواد غذایی، سوخت و سایر کمک ها نیز قطع می­شود.

این اعلان و چرخش در استراتژی شوروی برای روحیۀ حامیان حکومت نجیب فاجعه بار بود. این درحالی بود که آمریکا به حمایت مجاهدین، حتا بعد از خروج شوروی، ادامه داد. واشنگتن طرح حکومت نجیب در مورد مذاکره را هم نادیده گرفت و می­خواست تا مجاهدین این حکومت دست نشاندۀ شوروی را سقوط دهد. همچنان مسکو از برهان الدین ربانی، رهبر یکی از گروه های جهادی، دعوت کرد و بعد از ملاقات با او ضرورت “انتقال قدرت کامل دولتی به یک دولت موقت اسلامی” را مطرح کرد. بعد از طرح این دیدگاه از سوی شوروی، شماری از فرماندهان و جنرالان ارتش حکومت نجیب به نیروهای مجاهدین پیوستند. در واقع ارتش نجیب شکست نخورد بلکه فروپاشید. به این ترتیب بود که مسکو خود بزرگترین نقش را در شکست دولت دست نشاندۀ خود که برایش زندگی هزاران نفر را قربانی کرده بود تا آن را سر پا نگهدارد، بازی کرد.

soviet4
بعد از خروج شوروی و فروپاشی حکومت نجیب، گروه های مجاهدین بر کابل مسلط شدند

هرج ومرج سیاسی

بعد از خروج شوروی و فروپاشی حکومت نجیب، گروه های مجاهدین بر کابل مسلط شدند. کشورهای غربی به خصوص آمریکا، نیز مجاهدین را تنها گذاشتند. عدم توافق گروه های جهادی بر سر تشکیل یک ائتلاف فراگیر و توزیع متناسب قدرت، بی اعتمادی فزاینده و انحصارگرایی سبب جنگ فرقه ای و هرج و مرج سیاسی گردید. زمانی که این گروه ها موفق نشد که حکومت فراگیر تشکیل دهد، در میان فضای بی اعتمادی و هرج و مرج سیاسی طالبان ظهور کرد. این گروه توسط آی اس آی حمایت و سازماندهی شد که در سال 1996 حکومت شکنندۀ مجاهدین را شکست داد.

طالبان هرچند با مقاومت سختی مواجه شد اما احتمال آن وجود داشت که در نهایت کنترل کل افغانستان را به دست گیرد. بعد از تسلط طالبان بر کابل، بن لادن افغانستان را به عنوان یک پایگاه امن برای فعالیت های تروریستی اش برگزید و مورد حمایت طالبان قرار گرفت. در سال 2001 میلادی حملۀ یازه سپتامبر به وقوع پیوست و باعث شد که کشورهای غربی و در رأس آن آمریکا دوباره افغانستان را مورد توجه قرار دهد. آن ها دوباره به افغانستان برگشتند و در چارچوب جنگ با ترور و با همکاری نیروهای مقاومت یا ضد طالبانی، در طی دو ماه افغانستان را از کنترل طالبان بیرون کردند. بعد از شکست، طالبان به پاکستان و مناطق شرقی افغانستان قرار کردند.

سیاست خارجی روسیه بعد از رویداد یازده سپتامبر

بعد از یازدۀ سپتامبر، روسیه از آجندای جنگ با ترور حمایت کرد و یک استراتژی همگرا با آمریکا را در پیش گرفت که نشان دهندۀ تغییر جدی در سیاست خارجی این کشور بود. هرچند در زمان حکومت طالبان، روسیه، ایران و هند از اتحاد شمال حمایت کردند، اما پس از آن  مسکو در شریک سازی اطلاعات امنیتی و همچنان فراهم کردن زمینۀ انتقال مواد و تجهیزات نیروهای آیساف در افغانستان همکاری کرد. این سیاست اما زمانی تغییر کرد که روسیه در منازعه با اوکراین خاک کریمه را به دست آورد و کشورهای غربی از اوکراین حمایت کردند. نزدیک شدن ناتو به مرزهای روسیه و سیاست های یکجانبۀ آمریکا سبب شد که روسیه در موضع سیاست خارجی خود تجدید نظر کند.

The-kremlin
بعد از یازدۀ سپتامبر، روسیه از آجندای جنگ با ترور حمایت کرد و یک استراتژی همگرا با آمریکا را در پیش گرفت

بعد از آن روسیه مستقیم در منازعۀ سوریه وارد شد و از حکومت بشار اسد حمایت کرد. حمایت روسیه و ایران از سوریه، حداقل تاکنون، باعث بقای رژیم اسد شده است، به رغم اینکه داعش بسیاری از مناطق سوریه و منابع مالی، نیروگاه های نفت و کنترل مرز عراق و سوریه را به دست آورده بودند، اما نتوانستند که رژیم اسد را شکست دهند. در این میان، اما، بعد از سه دهه خروج از افغانستان، روسیه نقش فعال تری در قبال افغانستان اتخاذ کرده است. روسیه حداقل از سال 2016 میلادی بدین­سو تلاش کرده تا در روندهای سیاسی افغانستان از جمله روند صلح با طالبان نقش تعیین کننده داشته باشد. زیرا باورها بر این است که روسیه نگران رشد و گسترش بنیادگرایی به آسیای میانه، حوزۀ بالکان و قفقاز است. گفته می­شود که جنگجویان زیادی از این کشورها با طالبان، القاعده و دیگر گروه ها در افغانستان رابطه دارد. بنابراین بی ثباتی سیاسی در افغانستان، بازگشت طالبان به قدرت و گسترش داعش منافع روسیه را در منطقه تهدید می­کند.

شکست داعش در خاور میانه سبب شده است که نیروهای آن به پاکستان و افغانستان و جاهای دیگر از جمله آسیای میانه بازگردند درحالی که آنان تجارب نظامی و تروریستی به دست آورده و به راحتی می­توانند شبکه های ترور را در منطقه ایجاد کنند. آنها همچنان ایدئولوژی افراطیت و بنیادگرایی را نیز منتقل می­کنند و بدین ترتیب تهدید جدی برای منطقه و حتا روسیه به شمار می­رود. برای مقابله با این تهدید، روسیه بیش از پیش فعال شده و تلاش می­کند با هماهنگی چین، پاکستان و ایران نقش جدی در روند صلح با طالبان ایفا کند.

از دو سال بدینسو، گزارش های متعددی وجود دارد که روسیه با طالبان ارتباط دارد. در دسامبر 2016، سفیر روسیه برای افغانستان گفت که “روسیه با طالبان ارتباط دارد.” او گفت که به منظور حفاظت از دفاتر سیاسی و قنسولگری های این کشور در افغانستان و در عین حال کمک به امنیت آسیای میانه با طالبان ارتباط ایجاد کرده اند. سفیر روسیه گفته است که “ما با طالبان ارتباط داریم تا امنیت دفاتر سیاسی، کنسولگری ها و امنیت آسیای میانه را” تأمین کنیم.

روسیه در عین حال ادعا دارد که از طریق همکاری با طالبان می­خواهد با نفوذ داعش در منطقه مقابله کند. از نظر روس ها “داعش نه تنها امنیت و ثبات افغانستان را به خطر می اندازد بلکه تهدید جدی برای آسیای میانه، پاکستان، چین، ایران، هند و حتا خود روسیه است.” برای تشویق طالبان به گفتگو، پاکستان، روسیه و چین دردسامبر سال 2016 پیشنهاد کردند که نام برخی از اعضای طالبان از فهرست تحریم های سازمان ملل حذف شود. در مقابل دفتر طالبان در قطر از این پیشنهاد استقبال کرد و آن را “یک گام مهم برای تأمین صلح و ثبات در افغانستان” عنوان نمود. هرچند مقام های روسی این را همواره رد کرده اند، اما گزارش های وجود دارد که “نمایندگان بلندپایۀ روسیه با طالبان در وزیرستان پاکستان ملاقات کرده اند” و همچنان گفته می­شود که به کمک روسیه “پایگاه های در مرز تاجکستان و افغانستان برای طالبان ساخته شده که ماشین آلات و ابزارهای جنگی طالبان در آنجا تعمیر می­شود.” در جنوری سال 2018 میلادی، روسیه پیشنهاد کرد که مایل است از نشست گفتگوهای صلح بین دولت و طالبان میزبانی کند. به تازگی سفیر روسیه در کابل گفته است که روسیه نگران هلی کوپترهای مشکوکی است که داعش را منتقل می­کند. او گفته است: “متأسفانه مقام های کابل و شرکای غربی افغانستان معلومات صحیحی در مورد منشاء و مقصد هلی کوپترهای ناشناس که در قلمرو افغانستان پیرواز می­کند و احتمالا در انتقال نیروهای داعش و تجهیزات مورد نیاز آنها به کار گرفته می­شود، ارائه نکرده است.”  او هم­چنان گفته است که مسکو تمایل دارد که نیروهای امنیتی افغانستان را در “آموزش و تجهیزات” کمک کند.

اما استراتژی روس ها تنها به ایجاد ارتباط با طالبان محدود نمی­شود. برخی از چهره های سیاسی چون حامدکرزی، از زمانی که منتقد سیاست های آمریکا در افغانستان شده است، روابط نزدیک با مسکو دارد. کرزی منتقد سرسخت پالیسی های آمریکا در افغانستان است و مسکو را تشویق نموده که به گفتگوهایش با طالبان ادامه دهد.

با همه اما و اگرهای که پیرامون سیاست خارجی روسیه در قبال افغانستان وجود دارد، مسکو رشد و گسترش گروه های تروریستی اسلام گرا را تهدیدهای جدی برای امنیت و منافع روسیه می داند. به این جهت، مقامات روسی هر از چندگاهی گفته اند که روسیه برای مقابله با این تهدیدات به نزدیکی و ائتلاف سازی با طالبان روی آورده است؛ نیروهایی که سه دهه قبل با یکدیگر جنگیدند. از موضع گیری های اخیر سیاست خارجی روسیه چنین برمی آید که مسکو همان نقشی را در افغانستان پسا 2014  بازی می­کند که آمریکا برای مقابله با شوروی در دهه هشتاد بازی کرده است. اما تفاوت عمده این دو نقش در این است که اکنون آمریکایی ها بار دیگر استراتژی متفاوت و بر محور افغانستان را روی دست گرفته اند که با هر بهایی در حمایت از حکومت افغانستان، نابودی شورشیان و یا هم مصالحه با این گروه های مسلح در این کشور ایستاده اند. امری که باعث دلگرمی بسیاری از افغان ها شده و باور عمومی را به میان آورده که افغانستان بار دیگر تجربه دهه نود را تکرار نخواهد کرد.

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *