شهر ضحاک، آمیزهای از افسانه و واقعیت امپراطوری بزرگ شاهی به نام ضحاک است که در 17کیلومتری شمالشرق بامیان موقعیت دارد. امپراطوری قدرتمند و افسانهای ضحاک توانسته بود به هفتصد سال حکومت جمشید پایان بخشد.
این قلعه درمحل تلاقی سه گذرگاه بلخ، کابل و غزنی، بر فراز تپههای سرخ رنگی به ارتفاع 150 متر قرار گرفته است که ویرانههای بجا مانده آن، تا داستان های از دو هزار سال پیش را بازگو میکند.
هم اکنون از این شهر تاریخی که در دوران جهاد مرکز نظامی تفنگداران بوده و بارها توسط روسها بمباردمان شده است جز تونلی که تنها راه ورودی به شهر است، یک راه پلکانی، برجهای آبریخته، دیوارهای فروریخته و مغارههای تخریب شده چیزی باقی نمانده است.
به تازگی در دروازه ورودی آن یک تابلوی راهنمای توریست نصب شده که مشخصات شهر ضحاک یا شهر سرخروی آن حک گردیده، اما در راستای مرمت و استحکام آن کاری صورت نگرفته است.
این شهر بر اثر بیتوجهی دولت افغانستان برف و باران، کاوشگریهای خودسرانه قاچاقبران آثار عتیقه و عدم آگاهی مردم محل از اهمیت توریستی آن در حالت اسفبار قرار دارد و ویرانههای باقی مانده آن هر روز ویرانتر و غمانگیزتر میشود.
تاریخ طولانی
شهر ضحاک در بامیان به یک قلعه بزرگ میماند و از معماری پیچیده آن بر میآید که زمانی از رونق و شکوه خاصی برخورداربوده است. مسوولان موزیم بامیان بر این باور اند که تاریخ ساخت این شهر به قبل از اسلام و به دوره یفتلی ها و تمدن ترک های غربی میرسد. از موقعیت این قلعه در گذرگاه سه ولایت افغانستان میتوان گفت که این قلعه کاربرد نظامی داشته و در عصرش از استحکامات قابل ملاحظهای برخوردار بوده است.
بر فراز کوهی که قسمت اصلی شهر است، دالانها و خانههای بزرگ با سقفهای گنبدی خشتی و به ارتفاع تقریبا ده متر که دربعضی جاها در دو منزل (طبقه) اعمار شده، به چشم میخورند. همه این خانهها زنجیروار به هم متصل اند و درلبههای کوه، به برجهای نگهبانی کوچک و بزرگ منتهی میشود. این برج ها بصورت خارقالعادهای طراحی شده اند چنان که تمام مناطق اطراف را زیر دید داشته و بر راه های که از آن منطقه گذشته، کنترول کاملی دارند.
در بخش های پایین تر، برج ها دوباره ترمیم شده اند و به گفته باستان شناسان، امکان دارد که این برج ها بعدا توسط مسلمانان ترمیم شده باشند. دیوار ها درقسمت های میانی در باران ها فرسایش یافته که این امر نشان می دهد که شهر برای مدتی طولانی مخروبه و خالی از سکنه مانده است. اما درقسمت های بالایی شهر، هیچ اثری از دوران اسلامی به چشم نمی خورد.
از وسط شهر، تونلی مارپیچ و پله پله (زینه زینه) برای انتقال آب در مواقع حساس و زمانی که شهر توسط دشمنی محاصره میشده کشیده شده است. این تونل درآخر به برج بسیار بزرگ و مستحکمی منتهی میشود که توسط یک تونل باریک (آبدوزک) به حوض آبی میرسد که در حال حاضر خشک شده است. به نظر می رسد که آب از محل نا معلومی توسط لوله های سفالی به این حوض میرسیده است.
دیوارهای استحکاماتی این شهر از سطوح پایین و دامنه کوه آغاز میشود و به سمت قله کوه امتداد مییابد. هرچه بالاتر میرویم، قطر و ارتفاع دیوار ها بیشتر شده و کمربندهای امنیتی آن محکم تر میگردد.
راه دشوارگذری که از بین چند برج نگهبانی و پیچ و خم های فراوان که از میان دروازه تونلمانند و سنگی میگذرد، تنها راه ورودی شهرمحسوب میشود.
شهر ضحاک مرکز فرماندهی گروهی از مجاهدین درگیر در جنگهای دهه 90 میلادی در افغانستان بوده است و درگیریها، بمباران ها و انفجارات زیادی را متحمل شده است.
ثبت شده یونسکو
از هشت میراث تاریخی بامیان که بهعنوان میراث فرهنگی جهان ثبت یونسکو، سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل میباشد، یکی آن شهر ضحاک است. این شهر که به نام شهرسرخ نیز شناخته میشود، مجموعه وسیعی از ویرانه بناهای تاریخی است که بر تپه سرخ رنگی مشرف به نقطه استراتژیک، در محل ورودی شرقی وادی بامیان و در قسمت جنوبغربی شش پل واقع شده است.
ارتفاع این شهر مستحکم و دیدنی که در وسط دریاچه بامیان، آبشار پای موریودره آهنگران موقعیت دارد، از همواری جلگه شش پل تا بخش بالای شهرک که دو بخش میباشد از ۱۱۰ تا۱۸۰ متر تخمین میشود.
گفته میشود روزگاری شهر ضحاک، چهارراه ارتباطی دنیای قدیم بود. راههای تجاری که در گذشته از این محل میگذشتند، جنوب افغانستان را به هندوستان، شرق را به ایران، شمال را به سلسله کوههای هندوکش، دریای آمو و کوهای قفقاز وصل میکرد. این شاهراه تجاری بهنام جاده ابریشم نیز یاد میشد.
از دیوارهای این شهر، برجهای متعدد و راههای پیچوخم آنکه تا هنوز قابل مشاهده است، فهمیده میشود که شهر ضحاک در زمان آبادی خویش از شکوه، رونق و استحکامات دفاعی مهمی برخوردار بوده است. احتمالا این مجموعه بناهایی که هم اکنون در حال نابود شدن است، در سه بخش پایین، بالای ارگ و بخش مسکونی ساخته شده بود.
امپراطوری ضحاک
ضحاک به معنی خوش خنده یا خندان است و بر اساس شاهنامه فردوسی، پدرش مرداس نام داشته که پادشاه قدرتمند و افسانهای مملکت بوری یا غوری بود که سالها علیه “جمشید”، پادشاه افسانهای بلخ جنگید. او سالها علیه پادشاه افسانه بلخ جنگیده، ارنواز و شهرناز دختران او را به عقد خویش درآورده و سرانجام توسط کاوه آهنگر سرنگون شده است.
افسانهای نیز وجود دارد که ضحاک را به این دلیل ماردوش میگفتند که دو مار خطرناک از دوشهای او آویزان بوده، روزانه خوراک آن دو مار، مغز سر یک آدم بوده است.
در کنار شهر ضحاک قصه و داستان کاوه آهنگر نیز وجود دارد که در دره آهنگران در سمت غرب شهر ضحاک زندگی میکرد. براساس گفتههای مردم محل، بقایای آثار و دکانهای آهنگری او که مردی شجاعی بوده هنوز قابل رویت است.
کاوه آهنگر از سرداران و شخص مورد اعتماد ضحاک بود که برای سپاهیان او سلاح میساخت. بر اساس افسانهها، او روزی به بهانه این که قصد دارد به مارهای ضحاک غذا بدهد با پتکاش به سر ضحاک میزند و به زندگی آن پادشاه افسانهای و مارهایش خاتمه میدهد.
شهر ضحاک، شکوه گذشته
این اما این شهر افسانه ای اکنون تنها نام آشنا برای شهروندان مناطق مرکزی و جوانانی مشتاقی است که در آن گذشته ای باشکوه میخواهند غرور حال خود را بازیابند. با این همه، دیگر این شکوه تنها به عنوان یک میراث فرهنگی جهانی باقی مانده است.
بسیاری از شهروندان بامیانی خواهان توجه دولت مرکزی افغانستان به مجموع میراثهای فرهنگی است که بامیان با آن معنا مییابد و می تواند آبروی برای افغانستان جدید باشد و چهره این کشور را که با خشونت و جنگ تداعی می گردد، با درخشش یک تاریخ متفاوت بازگو نماید.
افزودن دیدگاه