جدیدترین اخبار روز جهان
رزرو تبلیغات
بدون نظر
1 بازدید

چگونه یک دست سازه‌ تاراج شده، داستان افغانستان مدرن را بازگو می‌کند

خواندن 40 دقیقه
0
(0)

نویسنده: متئو اِیکینز

منبع: نیویورک تایمز

نومبر 2013، نورا فون آچنباخ، متصدی موزه ‌هنر و آثار باستانی در هامبورگ، آلمان، كاتالوگِ بویژیرارد آنتونینی، موسسه حراج مستقر در پاریس را مورد بررسی قرار داد. صفحات براق، مجموعه‌ای از اشیاء عتیقه را برای فروش نمایش می‌دادند: مجسمه‌های برنزی، جواهرات و مجسمه‌ای از مصر باستان بیش از 300000 یورو یا تقریباً نیم میلیون دالر تخمین زده می‌شدند. اما فون آچنباخ به یک لوح مرمرینِ کمرنگ، حکاکی شده با نقوش اسلیمی، تصاویر تاک و خط فارسی علاقمند بود. لات 104، یک “صفحه مهم نقاشی با کاخ مسعود سوم”، به قرن دوازدهم، پایتخت امپراطوری غزنویان، در افغانستان امروز برمی‌گشت.

متصدیان باید نسبت به خرید قطعات تقلبی یا سرقت شده احتیاط کنند، به ویژه هنگامی که صحبت از آثار باستانی می‌شود، که ممکن است به طور غیرقانونی و از طریق حفاری در کشورهای درگیر جنگ و فساد به دست آمده باشد. کاتالوگِ بویژیرارد آنتونینی به سادگی بیان می‌کرد که منشأ لوح مرمرین “یک مجموعه خصوصی فرانسه” بود. اما فون آچنباخ – که به درخواست مصاحبه پاسخی نداده‌است – ممکن است با توصیف طولانی سایت باستانی که لوح مرمر در آن پیدا شده‌است، یعنی کاخ سلطنتی در غزنی، جایی که کاوش قانونی ایتالیایی‌ها در دهه 1950 انجام شد، قانع شده باشد. علاوه بر این، همانطور که کاتالوگ اشاره می‌کرد، سه لوح از همان سایت توسط موزیم بروکلین، موزه‌ هنر آسیایی سانفرانسیسکو و موسسه du Monde Arabe در پاریس نگهداری می‌شد. فون آچنباخ به این نتیجه رسید که لوح مرمر می‌تواند بخشی از مجموعه موزیم او در هامبورگ باشد. او پیشنهادی معادل 50،000 دالر ارسال کرد و برنده شد.

بویژیرارد آنتونینی  این لوح را به آلمان ارسال کرد. فون آچنباخ از استفان هایدمان، متخصص هنرهای اسلامی در دانشگاه هامبورگ، برای دیدن لوح زمانی که هنوز در انبار موزیم نگهداری می‌شد، دعوت کرد. هایدمان اعتقاد داشت که این لوح با شکوه است، اما یک چیز ذهنش را درگیر کرده بود و آن اینکه لوح دقیقاً چگونه از افغانستان به اروپا رسیده‌است. او در موزه ‌هنر متروپولیتن در نیویورک کار کرده بود، جایی که تصادفا، یکی از همکاران وی، مارتینا روگیادی، تز دکترای خود را در مورد کاوش ایتالیایی‌ها در غزنی و سرنوشت مرمرها در طول سال‌های جنگ پس از کاوش نوشته بود.

وقتی هایدمان با روگیادی تماس گرفت، از او شنید که مرمر هامبورگ در واقع از دولت افغانستان دزدیده شده‌است. این لوح مرمر که در حین حفاری نمبر C3733 را گرفت، در طول جنگ داخلی افغانستان، هنگامی که موزیم‌های این کشور توسط چریک‌ها سرقت شدند، ناپدید شد. علاوه بر این، روگیادی پیش از این در مورد حراج شنیده بود و به پیر آنتونینی ایمیل داده بود تا زمان فروش را به او هشدار بدهد. او پاسخ داده و خواستار اطلاعات بیشتر شده بود. اما موسسه حراج به هر روی، لوح مرمرین را بدون اینکه موزیم را در جریان شواهد مبنی بر دزدیده شدن آن قرار بدهد، به هامبورگ ارسال کرد.

هایدمان به من گفت: “از نظر من این یک رسوایی صرف است.”

به هر حال، کلود بویژیرارد در رابطه با یک سری سرقت از موسسه حراج پاریسی، هتل دوروت، جایی که او چند دهه را به عنوان حراج گذار گذرانده بود، مورد تحقیق قرار گرفت؛ وی به دلیل کلاهبرداری و تبانی در سال 2016 می‌توانست به 10 ماه حبس تعلیقی محکوم شود. (بوژیرارد-آنتونینی به درخواست‌های اظهار نظر پاسخی نداد.) موزیم ‌هامبورگ مقامات آلمانی را مطلع کرد، اما اقدامات قانونی را علیه بویژیرارد-آنتونینی دنبال نکرد و لوح مرمرین را در انبار و دور از چشم نگاه داشت.

در آگست 2018، من ایمیلی از توبیاس موریکه، متصدی هنر اسلامی دریافت کردم که در آن به معرفی خود و لوح مرمرین پرداخته بود. فون آچنباخ در سال 2017 بازنشسته شده بود. موزیم اکنون قصد داشت لوح مرمرین را به عنوان بخشی از مجموعه‌ای به نام “هنر تاراج شده” به نمایش بگذارد – نوعی اقرار به اشتباه – و می‌خواست این دست‌سازه را به حکومت افغانستان بازگرداند. او به من گفت هنوز هم سوالات بی پاسخ زیادی پیرامون لوح مرمرین وجود دارد: اینکه چگونه از دست چپاول‌گران به نمایشگاه‌های پاریس رسیده‌است؟ و این، در مورد سایر سنگ مرمرهای غزنی که توسط موسسات معتبر نگهداری می‌شود چه می‌گوید؟ وی نوشته بود: “به نظر می‌رسد كه نه تنها هیچ كدام از این موزیم‌ها به منشأ اشیاء خود اهمیت نمی‌داده‌اند، بلکه همه آنها ممکن است به همان منبع بازگردند.” ماریکه داستان‌های من را درباره قاچاقچیان و فساد در افغانستان خوانده بود. و پرسیده بود که آیا علاقمند هستم که در افتتاحیه نمایشگاه شرکت کنم؟

دو ماه بعد، در مرکز هامبورگ روبروی هنرستان سه طبقه سابق که MKG (چنانچه با حروف بزرگ آلمانی شناخته شده) لمانیآلدر آن قرار داشت، ایستادم. این موزیم در اواخر قرن نوزدهم تاسیس شد، زمانی که هامبورگ یک مرکز پر رونق برای گسترش امپراتوری آلمان بود و مواد اولیه مانند تیر، شکر و عاج را از مستعمرات سراسر جهان وارد می‌کرد. سیلکه روتر، محقق اصلی موزیم، من را برای گشت و گذار در این مجموعه راهنمایی کرد. او که یک کت و شلوار با نوار باریک پوشیده بود، توضیح داد که MKG  مانند موزیم ویکتوریا و آلبرت در لندن، در دوره‌ی قبل از ویکی‌پدیا و گوگل به عنوان مرجعی برای طراحی و ساخت در نظر گرفته شده‌ بوده و مجموعه‌ای از آثار برجسته دارد که گستره‌ای از جغرافیا و زمان را به نمایش می‌گذارند: کاشی کاشان، گلدان‌های اتروسک، پارچه‌های تدفین گلدوزی‌شده‌ی قبطی. گاهی اوقات، او به برچسب‌های نارنجی کوچکی که در برخی اقلام به عنوان پانویس‌هایی درباره چگونگی ورود این مصنوعات به موزیم چسبانده بود، اشاره می‌کرد – کاری که باعث تحریک برخی از همکارهایش می‌شد. او گفت: “سوالی که از هر قطعه هنری می‌پرسم، این است که” آیا دزدیده شده‌ای یا نه؟ “

اگر گوش کنیم، اشیاء داستان‌های خاص خود را دارند. حتی تلفن‌های موجود در جیب ما می‌توانند گواهی از اقیانوس‌هایی که عبور کرده‌ایم باشند. اما آثار هنری به مثابه یک انسان صحبت می‌کنند. مسئله منشأ – زنجیره مالکیت از زمان خلق تا به امروز – در اصل مربوط به اثبات اصالت و بنابراین ارزش بود. شاید بدانید که یک تابلو واقعاً متعلق به ولاسکوئز است، مثلاً اگر می‌توانستید آگهی اصلی فروش آن را پیدا کنید، یا اگر میز تحریر در یک وصیت‌نامه قرن هفدهم ثبت شده باشد یک عتیقه واقعی است. اما در دهه‌های اخیر، تحقیقات در مورد منشأ اثر، علیه اشتباهات درک شده گذشته استفاده شده‌است. مانند بسیاری از مشاغل تحت فشار نسل جدیدی از فعالان و دانشمندان، دنیای موزیم‌ها نیز با مشکلات خارق‌العاده قدرت و نابرابری درگیر شده‌است. یکی از آنها تمرکز آثار باستانی ارزشمند از سراسر جهان در دست موزیم‌های غربی است. بحث شدیدی در مورد اینکه آیا برخی از این اشیاء باید به صاحبان یا مکان‌های اصلی خود برگردانده شود یا نه (چیزی که به عنوان “جبران” شناخته می‌شود) در جریان است.

این مورد الگویی برای استرداد، غارت و سلب مالکیت گسترده هنر توسط نازی‌ها در طول جنگ جهانی دوم است، که بخشی از آن برای موزیم بزرگی بوده که آدولف هیتلر آرزو داشت پس از جنگ در زادگاهش، لینز – داشته باشد، موزه‌ای که مجموعه‌ای از شاهکارها را نشان دهد مانند آثارِ یونان کلاسیک، تکامل تمدن جهان به اوج آریایی آن. در کنفرانسی در سال 1998، 44 کشور از جمله ایالات متحده و آلمان به توافق رسیدند که اگر معلوم شد که یک اثر هنری توسط نازی‌ها دزدیده شده‌است، باید به صاحبان اصلی خود یا وراث آنها بازگردانده شود. در MKG، من و روتر جلوی یک قفسه‌ی شیشه‌ای پر از ظروف نقره‌ که توسط نازی‌ها مصادره شده بود، ایستادیم، اولین نمایشگاه از مجموعه “هنر غارت شده؟”. او با لحنی جدی گفت: “همه اینها از خانواده‌های یهودی است،” و سپس لبخند زد و گفت كه چگونه درست دو هفته قبل، یك خانواده از ونكوور برای پس گرفتن جام كیدوش پدربزرگ خود آمده بودند.

نازی‌ها موضوعی هستند که تقریباً همه می‌توانند درباره آن توافق داشته باشند. خباثت آنها پذیرفته شده‌است. اما لوح مرمرین افغانستانی که من برای دیدن آن آمده بودم، سوالات ناراحت‌کننده‌ای در مورد زمان حال و چگونگی ارتباط شیوه‌های جمع‌آوری موزیم‌ها با جنگ‌های برون‌مرزی پیش می‌آورد.

ماریکه، جوانی از خود مطمئن و دانشجوی دکترا، در یک راهرو نزدیک ورودی موزیم منتظر بود. یک پالت نارنجی رنگ با یک جعبه روی زمین قرار داده شده بود، انگار که برای حمل و نقل آماده شده‌ باشد، تا برنامه استرداد موزیم را نشان دهد. داخل آن، در میان انبوهی از متریال بسته‌بندی، لوح مرمرین حکاکی شده به طول حدود ۶۰ سانت قرار داشت. با کمی خم شدن، دیدم که سنگ ماسه‌ای رنگ، رگه‌های ظریفی دارد و نیمه شفاف است. لوح در سه بخش به صورت برجسته حکاکی شده بود: در پایین، یک دسته ظریف از تاک‌های در هم تنیده دیده می‌شد. در وسط، نقوش اسلیمی، الگویی از مارپیچ‌های سه برگ را تشکیل می‌دادند. و در بالا قطعه‌ای از زبان پارسی به خط کوفی وجود داشت: و عالم سفلی، “… و جهان مردگان”.

لوح هامبورگ به عنوان بخشی از نمایشگاه موزه هنر ها وصنایع دستی «هنر تاراج شده؟» در سال ۲۰۱۸
لوح هامبورگ به عنوان بخشی از نمایشگاه موزه هنر ها وصنایع دستی «هنر تاراج شده؟» در سال ۲۰۱۸

هزار سال قبل، امپراتوران غزنوی و سواران‌شان بر امپراتوری که گستره‌ای از ایران تا هند داشت، حکومت می‌کردند. واژه‌های روی سنگ بخشی از شعری در تحسین یک سلسله‌ بودند که در امتداد دیوار قصر این پادشاهی نقش بسته بود. در آنجا بود كه فردوسی، كه شان و منزلتش ​​در زبان پارسی با شكسپیر در انگلیسی قابل قیاس است، اثر حماسی خود، شاهنامه را به سلطان محمود غزنوی پیشکش کرد. لوح مرمرین هامبورگ قطعه‌ای از آن جهان مهجور بود.

امروز، قطعاتی از معماری این کاخ در سراسر جهان پراکنده شده‌است. روگیادی و همکاران ایتالیایی او با استفاده از تصاویر قدیمی گرفته شده توسط مأموریت باستان‌شناسی و همچنین سوابق حراج و کاتالوگ‌ها، پایگاه داده‌ای را از مرمرهای غزنی تهیه کرده بودند که در آن مکان اصلی آنها و در صورت مشخص بودن مکان فعلی آنها ذکر شده‌است. این پایگاه داده به صورت آنلاین در دسترس بود و با مرور آن، حیرت‌زده شدم که تعداد زیادی از این لوح‌ها در موزیم‌های ایالات متحده، اروپا، خاورمیانه و آسیا هستند. برخی از آنها از حکومت افغانستان به سرقت رفته بودند. برخی دیگر را از سایت‌های روستایی خارج شده و پنهانی به خارج از کشور انتقال داده بودند.

چندین دهه درگیری، افغانستان، یکی از فقیرترین کشورهای جهان، را ویران کرده‌است. غارتگران محوطه‌های باستانی آن را برهنه کرده‌اند. تاریخ باستانیِ غنیِ آن در حراجی‌ها به موزیم‌های جهان و مجموعه‌داران خصوصی فروخته شده‌است. “سنت جان سیمپسون” ، متصدی موزیم بریتانیا که درباره قاچاق آثار باستانی مطالعه می‌کند، به من گفت: “ده‌ها هزار شی از افغانستان وجود دارد که در اواسط دهه 1990 وارد بازار شده‌اند،” و همه آنها تقریباً به طور غیرقانونی صادر شده یا به سرقت رفته‌اند.”

اگر با این مصنوعات در موزیم یا گالری‌ها روبرو شوید، ممکن است بدون اطلاعات زیاد در مورد نحوه رسیدن‌شان به آنجا، به نمایش گذاشته شده باشند. با دیدن یک شی زیبا در یک جعبه شیشه‌ای، ممکن است به مقبره‌های خالی در یک کشور دوردست فکر نکنید. اما از آنجایی که بسیاری از مرمرهای غزنی در پایگاه داده ایتالیا سنگ‌نبشه دارند، می‌توان آنها را با نوشته‌های مختص هر یک شناسایی کرد. ما می‌توانیم آثار هنری موجود در موزیم‌ها را با عکس‌هایی تطبیق دهیم که مرمرها را همانطور که بودند، نصب‌شده در مساجد محلی یا حاضر در کاخ حفاری شده در غزنی، قبل از شروع جنگ، نشان می‌دهند؛ می‌توانیم گذشته آنها را که متعلق به خود ما هم است، بدانیم. مرمرها داستان سرقت و خشونت را نقل می‌کنند و این سوال را به ذهن متبادر می‌کنند: تاریخ افغانستان متعلق به چه کسی است؟

در تابستان سال 2019، من برای بررسی سفر لوح‌های مرمرین به کابل پرواز کردم. درگیری بین حکومت و شورشیان درگرفته بود. حتی با عقب‌نشینی نیروهای آمریکایی، خشونت باز هم بدتر می‌شد. مردم از خانه‌های خود می‌گریختند و گرسنه می‌ماندند؛ و غارتگران به دنبال مصنوعات باستانی در حومه شهر بودند.

یک روز غلام رجبی، اهل غزنی که در حفاری اصلی ایتالیا که طی آن لوح مرمرین هامبورگ پیدا شده بود، کار کرده بود، با من تماس گرفت و گفت که به پایتخت رسیده‌است. در میان ازدحام خریداران در خیابان اصلی قلعه فتح الله، من مرد مسن ریش سفیدی را دیدم که به عصا تکیه داده بود و عمامه سفید سنگین یک بزرگ روستایی را بر سر داشت. او رجبی بود که تازه سفر کوتاه اما خطرناکی را از شهر غزنی انجام داده بود. ما به یک رستورانت نزدیک رفتیم. او نسخه‌ای از کتابی را که به فارسی نوشته بود و تاریخ کاوش در غزنی را بازگو می‌کرد، به من تحویل داد. وقتی در مورد سفرش با موتر جویا شدم، سرش را تکان داد. ” وحشتناک بود. انفجارهای زیادی رخ داده‌ و جاده تخریب شده‌است. “

زمانی که لوح‌های مرمرین را بیرون می‌آوردند، رجبی مرد جوانی بوده‌است. او اکنون 81 ساله بود. او پسر یک کفاش فقیر بود و انتظار داشت شغل پدرش را دنبال کند تا اینکه ایتالیایی‌ها از راه رسیدند و به کسانی که می‌توانستند با بیل و کلنگ و با دقت زیاد کار کنند، دستمزد خوبی پیشنهاد دادند. او به من گفت: “من از ابتدا تا انتها با آنها بودم.” پس از جنگ 1919 که منجر به استقلال افغانستان شد و این کشور را از انزوای دیپلماتیک تحمیل شده توسط انگلیس رها کرد، کاوش‌های قانونی باستان شناسی آغاز شد. در آن زمان، شواهد فیزیکی کمی برای پشتیبانی از افسانه‌های مرتبط با تاریخ سه هزار ساله این کشور به عنوان تلاقی امپراتوری وجود داشت. وقتی مأموریت باستان شناسی ایتالیا در سال 1956 در غزنی آغاز شد، این شهر چندین ساعت با کابل آرام و بی جنب و جوش فاصله داشت، و خانه‌های آن دارای دیوارهای گلی و فاقد برق و آب بود. اما از منابع تاریخی مشهود بود که مقر سلطان محمود و وراث او بوده‌است. در غزنی بود که پس از قرن‌ها تسلط اعراب، زبان پارسی در ادبیات و حکومت جان تازه گرفت. تنها آثار مشهودی که باقی مانده بود، دو مناره خشتی پر نقش و نگار بود که بر فراز دشت خشک پایین شهر دیده می‌شد.

باستان شناسان در ۲۷۵ متری شرق بزرگترین مناره، بقایای مجموعه‌ای را که در اطراف یک چهاردیواری ساخته شده بود، با ستون‌ها و معابر طاقدار کشف کردند. وقتی ایتالیایی‌ها تزئینات باشکوه مرمرین آن را بیرون آوردند، مطمئن شدند که کاخ سلطنتی ساخته شده توسط مسعود سوم، نوه محمود را پیدا کرده‌اند.

مناره ها در غزنی٬ افغانستان و کاخ مسعود سوم قرن دوازدهم که حوالی سال ۱۹۶۰ حفاری شد. جوزفین پاول٬ مجموعه های ویژه٬کتابخانه هنرهای زیبا٬ دانشگاه هاروارد
مناره ها در غزنی٬ افغانستان و کاخ مسعود سوم قرن دوازدهم که حوالی سال ۱۹۶۰ حفاری شد. جوزفین پاول٬ مجموعه های ویژه٬کتابخانه هنرهای زیبا٬ دانشگاه هاروارد

طبق توافق نامه مأموریت ایتالیا و حکومت افغانستان، بخشی از آثار باستانی حفاری شده به موزیم ناسیوناله د آرته اورینتال در رم منتقل شد. باقی آثار، از جمله لوح هامبورگ، به نمبر C3733، متعلق به افغانستان بود. برخی از آنها در موزیم جدید روضه واقع در مقبره‌ای متعلق به قرن شانزدهم در غزنی به نمایش درآمد. مرمرهای دیگر به کابل منتقل و در آنجا در گالری اسلامی موزیم ملی افغانستان به نمایش گذاشته شدند.

عمرا مسعودی، مدیر بازنشسته آن، به من گفت: “نکته ویژه در مورد موزیم این بود که تمام اقلام آن از افغانستان بود.” مجموعه حکومت حاوی مجموعه‌ای از آثار فوق العاده متنوع بود: ابزارهای نوسنگی، مجسمه‌های عصر مفرغ و شاهکارهای یونانی، بودایی، هندو و اسلامی. آنها برای بیان داستان جدیدی درباره ملت افغانستان مورد استفاده قرار گرفتند. برخی از آنها برای نمایش سیار به اروپا، جاپان و ایالات متحده فرستاده شدند. مسعودی گفت: “هنر، تاریخ و فرهنگ افغانستان به جهانیان معرفی می‌شد. این بزرگترین دستاورد ما بود.”

اما گنجینه‌های باستان شناسی افغانستان باعث تحریک اشتهای غربیان نیز شد. در بهار 1978، یوهانس کالتر، رئیس بخش شرقی در موزیم لیندن در اشتوتگارت، راهی ایران، افغانستان و پاکستان شد، طی سفری که خود آن را “سفر جمع‌آوری” خواند، و در مجله موزیم نوشت، “سفری که با قیمت‌های نسبتاً پایین، انبوهی از متریال به سختی قابل تهیه و دارای مستندات قوی را به موزیم می‌آورد.”

امروز، موزیم لیندن دارای تعدادی لوح مرمرین از غزنی است که 5 مورد از آنها طی مأموریت ایتالیایی‌ها، در اماکن مقدس افغانستان تصویربرداری شده‌اند. هنگامی که مردم محلی در پشته‌های خاک که در گوشه و کنار دشت دیده می‌شد، به دنبال خشت می‌رفتند، گاهی اوقات تکه‌ای از مرمر حکاکی شده پیدا می‌شد که اغلب حاوی کتیبه‌های قرآنی بود. این سنگ‌های مرمر معمولا در بهترین قسمت زیارتگاهها و مساجد قرار داشتند، که ایتالیایی‌ها آنها را مستند می‌کردند، اما در بیشتر موارد درجای خودشان باقی می‌ماندند زیرا جزو جدایی‌ناپذیر سایت‌ها شده بودند، مانند فرورفتگی مرمرین با یک چراغ نفتی حک شده رویش که به عنوان محراب قرار داده شده بود، و نشانگر جهت مکه، در مسجدی در غزنی بود.

افغانستان قوانینی برای محافظت از میراث فرهنگی خود داشت، اما به خوبی اجرا نمی‌شد. در آن زمان، معاملات اشیاء عتیقه که طی حفاری‌های غیرقانونی خارج شده بودند، به صورت آشکار در بازارهای کابل انجام می‌شد، بازارهایی که مملو از خریداران خارجی بودند و برخی از آنها کوله‌گردهایی بودند که در مسیر هیپی سفر می‌کردند. می‌توانستید در خیابان‌های مركزی شهر قدم بزنید و همراه با فرش‌های دستبافت و دستبندهای لاجورد، آثار هنری هزاران ساله را مرور كنید – البته اگر یکی از موارد تقلبی که تعدادشان خیلی زیاد است، به شما نشان داده نمی‌شد.

در کابل، من با سید جعفر، فروشنده فرش و پسر یک عتیقه‌فروش، صحبت کردم. وقتی به جعفر عکس‌های مرمرهای غزنی را نشان دادم، او بلافاصله آنها را شناخت. پدرش و همسایه‌شان، نور شیر، در طول دهه 1970 اشیاء عتیقه به خارجی‌ها می‌فروختند و جعفر به یاد می‌آورد که چنین مرمرهایی را در مغازه شیر دیده‌است. وی به من گفت: “نور شیر مردم را تشویق می‌کرد که آنها را از غزنی بیاورند، از زیارتگاه‌ها و قبرستان‌ها بدزدند و برای پیدا کردن‌شان حفاری کنند.”

نمای کاملی از لوح غزنی٬ یوآخیم هیلمتان /MKG
نمای کاملی از لوح غزنی٬ یوآخیم هیلمتان /MKG

صادرات آثار باستانی مستلزم اجازه دولت بود، اما كنترل مرزها ضعیف و رشوه خواری معمول بود. قاچاق مصنوعات به خارج از کشور آسان بود، اگر می‌دانستید که چه کاری انجام می‌دهید. جعفر که از اصابت موشک که باعث کشته شدن پدرش در جنگ داخلی شد، جای زخمی روی صورت خود داشت، گفت: “آنها وسایل قدیمی و جدید را با هم مخلوط می‌کردند و آنها را در صندوق‌های فلزی از فرودگاه یا به صورت زمینی به پاکستان می‌فرستادند.” او به یاد می‌آورد که بسیاری از مشتریان از سفارتخانه‌ها می‌آمدند و می‌توانستند مصنوعات را به عنوان محموله دیپلماتیک از کشور خارج کنند؛ این یک متد پرسابقه جابجایی قاچاق بود. آنها قیمت‌هایی را پرداخت می‌کردند که مغازه‌داران افغان را متحیر می‌کرد، رقمی معادل هزار دالر. وی گفت: “نه فقط اقلام غزنوی. مجسمه‌های بودایی، وسایل یونانی از شمال، منبت‌کاری های چوبی نورستان”.

کالتر که در سال 2014 درگذشت، در طول بازدید از کابل از یک جوان فروشنده آثار عتیقه آلمانی به نام یورگ درشل کمک گرفت. جعفر نام درکسل را نشناخت، اما یک باستان شناس ارشد افغان به من گفت که به یاد می‌آورد درکسل با مغازه‌داران شهر معامله می‌کرد: “او با نور شیر کار می‌کرد.”

هنگامی که من با درکسل تماس گرفتم، او منکر دست داشتن در صادرات غیرقانونی اشیای عتیقه شد. وی نوشت: “در حقیقت من كاملاً در صادرات اشیاء مشاركت نداشتم، زیرا اشیاء را از فروشنده‌های رسمی می‌خریدم و ترخیص و حمل و نقل كاملاً به عهده آنها بود.” وی گفت که آخرین سفرش به افغانستان در سال 1978 یا 1979 بوده‌است. “مرمرهای غزنی بعداً توسط واسطه‌ای در آلمان به من پیشنهاد شدند.”

طبق بایگانی موزیم لیندن، کالتر در سال 1978 به اشتوتگارت بازگشت و طی دو سال بعد از آن، ترتیب خرید بیش از 20 قلم لوح مرمرین افغانستان از درکسل را داد. درکسل برایم نوشت، “این فرایند با شفافیت کامل و مطابق با قانون انجام شد. من تمام اسناد مربوطه را با موزیم به اشتراک گذاشتم.”

آنت کرمر، که در حال آماده‌سازی نمایشگاهی از تاریخ مجموعه افغان لیندن است، به من گفت این موزه ‌هیچ مدارک ثبت‌شده‌ای در مورد چگونگی صادرات مرمرهای خریداری شده از درکسل ندارد. درکسل، كه از نزديك با تعدادي از موسسات برجسته آلماني همكاري داشت، يك لوح مرمرینِ غزني نيز به دست آورد كه طبق کتاب تحقیقی “هنر اسلامي در آلمان”در حال حاضر توسط موزیم‌هاي رايس انگل‌هورن در مانهايم نگهداري می‌شود؛ موزیم گفت که لوح مرمرینش توسط یک فروشنده محلی فرش در سال 1988 اهدا شده‌است.

پایگاه داده ایتالیا نشان می‌دهد که علاوه بر لیندن، چندین موزیم دیگر نیز سنگ مرمرهای به دست آمده از اماکن مقدس را در خود جای داده‌اند. مجموعه دیوید، یک موزیم خصوصی در کپنهاگ، صاحب محراب مرمر از مسجد غزنی است که در سال 1979 خریداری شده‌است. در ایالات متحده، موزیم بروکلین و موزه ‌هنر آسیایی سانفرانسیسکو هر دو در دهه 1980 لوح‌هایی را به دست آوردند که ایتالیایی‌ها از آنها در خود سایت عکس گرفته بودند. موزیم بروکلین گفت که هیچ اطلاعاتی در مورد نحوه ورود لوح خود به ایالات متحده ندارد. مجموعه دیوید گفت که لوح مرمرین خود را از درکسل خریداری نکرده‌ اما جزئیات بیشتری هم ارائه نکرده‌است. زک رز، سخنگوی این موزیم در سانفرانسیسکو، گفت که هنگام اهدای لوح نزدیک به 40 سال پیش، موزیم تصور کرده که این قطعه از افغانستان به صورت قانونی منتقل شده باشد، اما امروز “پاسخ ما کاملاً متفاوت است – اکنون ما هیچ اثر هنری را بدون اسناد کامل از مسیری که از محل مبدا تا موزیم طی کرده‌است، قبول نمی‌کنیم. ” وی افزود موزیم در حال بازبینی منظم اشیاء دارای منشأ نامشخص در مجموعه خود است.

آیا ممکن است که این سنگ مرمرها به طور قانونی از افغانستان صادر شده باشند؟ فروش اموال فرهنگی به خارجی‌ها پس از سال 1980 توسط قوانین افغانستان کاملاً ممنوع بود. قبل از آن، صادرات آثار باستانی به مجوز کتبی احتیاج داشت که طبق گفته کارلا گریسمن، که با موزیم کابل کار می‌کرد و در سال 2011 درگذشت، حکومت در سال 1964 صدور آن را متوقف کرد.

درکسل به من نوشت: “هدف اصلی ما حفظ میراث فرهنگیِ در معرض خطر برای نسل‌های آینده بود”، و اضافه كرد كه مدتهاست تجارت اقلام باستانی را کنار گذاشته‌است. در موزیم لیندن، پروژه کرومر، با عنوان “درهم پیچیده: اشتوتگارت-افغانستان”، در تلاشی برای پرداختن به “جنبه‌های بسیار ضد و نقیض” گذشته، خواهان مشارکت افغانستان و آلمان خواهد بود.

در سال 1979، اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد. مناطق روستایی در برابر این حمله به پا خاستند و اسلحه‌های عرضه شده توسط آمریکا شعله‌های جنگ را بیش از پیش برافروخت. مأموریت ایتالیایی‌ها آمدن به غزنی را متوقف کرد؛ رجبی بیل خود را با کلاشینکف معامله کرد و به چریک‌ها پیوست. پس از 10 سال خونریزی، شوروی عقب نشینی کرد، اما جنگ داخلی ادامه داشت. در سال 1992، دولت کمونیست افغانستان فروپاشید، و مجاهدین وارد کابل شدند. احزاب رقیب در برابر یکدیگر قرار گرفتند و پایتخت توسط ایست‌های بازرسی که تحت کنترل مبارزان خشن بود، تقسیم شد. کار برای کارمندان در موزیم ملی، در لبه جنوبی شهر، بیش از حد خطرناک شد. شیرازالدین سیفی، سرپرست بازنشسته موزیم، گفت: “موزیم بسته شد، و منطقه تحت کنترل احزاب قرار گرفت. هیچ کس نمی‌توانست به آنجا برود.”

خوشبختانه کارکنان موزیم برای چنین روزی آماده شده بودند. در اوایل دهه 1980، با وخیم شدن اوضاع امنیت در مناطق روستایی، حکومت افغانستان اشیایی را از موزیم‌های ولایات به پایتخت منتقل کرد. حدود 150 جعبه مملو از لوح‌های مرمرین و سایر مصنوعات از موزیم روضه آمده و در زیرزمین ذخیره شدند.

سپس، در سال 1988 که شوروی آماده عزیمت شد و مشخص شد که کابل ممکن است به دست مجاهدین سقوط کند، کارمندان موزیم برخی از مهم‌ترین اشیاء را در تأسیسات دولتی نزدیک به مرکز شهر پنهان کردند. Bactrian Hoard، مجموعه‌ای از جواهرات و سلاح‌های 2000 ساله، در اعماق کاخ ریاست جمهوری انباشته شد. کارمندان موزیم چند دهه بعد این راز را حفظ و با موفقیت از بهترین گنجینه‌ها محافظت کردند. اما فضای کافی برای جابجایی باقیمانده مجموعه موزیم، از جمله شاخه اسلامی وجود نداشت.

یک روز صبح، سیفی و دیگران با ستونی از دود که از فاصله دور بلند می‌شد از خواب بیدار شدند. درگیری بین دو گروه رقیب آغاز شده بود و موزیم مورد اصابت موشک قرار گرفت. جهنمی در طبقه آخر شعله‌ور بود. در گالری‌ها، فلز و چوب به گرما، نور و خاکستر تبدیل می‌شدند. سنگ‌ها ترک خورده و خرد شدند.

همه چیز در شعله‌های آتش از بین نرفت. پس از آن، مبارزان در منطقه شروع به سرقت از موزیم کردند. جولیون لزلی، که برای سازمان ملل در کابل کار می‌کرد، گفت: “آنها سراغ اقلامی رفتند که به دست آوردن‌شان تلاش زیادی نمی‌خواست.” مجموعه سکه‌های موزیم، بقایای گالری اسلامی و عاج‌های بگرام، که همگی ظریف و قابل حمل بودند، برده شدند. این رفتار در ابتدا نوعی فرصت طلبی بود: مردان ژنده پوش و گرسنه که هر آنچه می‌توانستند حمل کنند، برداشتند. لزلی به یاد می‌آورد که فروشندگان، وسایل موزیم را در میان سبزیجات روی برگه‌های روزنامه در گل و لای به نمایش گذاشته بودند. “خدای من، این یک بوداست، پیاز که نیست”. او می‌ایستاد و معادل چند دالر پرداخت می‌کرد و اقلام را می‌خرید تا از آنها نگهداری کند.

اما هرچه زمان می‌گذشت، غارت‌ها سازمان‌یافته‌تر می‌شدند. لزلی عضوی از گروهی بود که سعی کرد با جوش دادن میله‌های آهنی روی پنجره‌ها، آنچه را که می‌تواند در موزیم حفظ کند. اما این بار، دزدها با سرنگ برگشتند. یک شب، دو نقش برجسته شیست در سالن ورودی، که بسیار سنگین به نظر می‌رسیدند، احتمالاً با لاری ناپدید شدند. لزلی گفت: “گزارش‌هایی حکایت از این داشت که مجاهدین همراه با فروشندگان پاکستانی در ناپدید شدن این اقلام نقش داشته‌اند.” مسلماً بسیاری از آثار غارت شده موزیم برای فروش در آن سوی مرز پیشاور عرضه شده‌است.

در طول جنگ، تقریباً 100 لوح مرمرین غزنی، از جمله تابلوی هامبورگ، از تصرف دولت خارج شد. روگیادی به من گفت: “قطعاتی که گم شده بودند، قطعات بزرگ و کاملی بودند.” اگرچه نمی‌توانیم یقین داشته باشیم، اما به نظر می‌رسد که لوح مرمرین هامبورگ به بازار سیاه پاکستان، که مملو از آثار باستانی افغانستان بود، رسید. در طول دهه 90، فرماندهان و سایر کارآفرینان جنگ در ماشین‌آلات و نیروی کار سرمایه گذاری کردند تا به طور سیستماتیک غنی‌ترین سایت‌های تاریخی را استخراج کنند. سیمپسون، متصدی موزیم بریتانیا، گفت: “این زمانی است که سایت‌ها را در سراسر کشور غارت می‌کنید.”

هرچه غارت موزیم غم‌انگیز بود، چنین حفاری‌های غیرقانونی واقعا بدتر بودند، زیرا آنها اسناد باستانی را از بین بردند. حداقل ما چیزی در مورد سایت اصلی لوح‌های مرمرین غزنی می‌دانیم. اما هر حفاری غیرقانونی به معنای از دست رفتن اطلاعات مربوط به گذشته برای همیشه بود. جریان عظیم اقلام باستانی به دور از سندی در رابطه با سایت اصلی که در آن کشف شده بودند، به مقصد بازارهای جهانی از مرزهای افغانستان عبور می‌کردند؛ بسیاری از آنها از طریق خلیج فارس، جایی که مجاهدین ارتباط خوبی با حامیان ثروتمند جهاد داشتند، به بازارهای جهانی وارد شدند.

براساس پایگاه داده ایتالیایی، مجموعه‌ الصباح در کویت دارای چهار لوح از غزنی است که از مجموعه حکومت افغانستان جدا شده‌است. دیگران سر از انستیتوتِ دو مونده آراب در پاریس، موزیم تمدن اسلامی‌ شارجه و موزه‌ هنر اسلامی مالزی درآورده‌اند. موزیم شارجه به درخواست‌ها برای اظهار نظر پاسخ نداد. اریک دلپونت، مدیر موزیم پاریس گفت که لوح آن از هتل دوروت در سال 2003 خریداری شده‌است و این موزیم از اینکه لوح از مجموعه حکومت افغانستان بوده‌است، بی خبر است و تصور می‌کرده که به “آرامگاهی در پایتخت غزنویان” تعلق دارد. سلام كائوكجي، مدير مجموعه در الصباح، گفت كه او از منشأ لوح‌های‌شان آگاه بوده اما از اينكه آيا برنامه‌ای براي استرداد وجود دارد یا نه اطلاعی ندارد، و تصميم‌گيري به عهده دولت‌هاي كويت و افغانستان است.

رکها ورنا، رئیس مجموعه موزیم مالزی گفت که لوح خود را از یک “فروشنده رسمی” در انگلیس خریداری کرده‌است. بعد از اینکه من مدارکی را مبنی بر دزدیده شدن لوح به او ارائه دادم، وی ابراز ناراحتی کرد و گفت که این موزیم لوح مرمرین را از منظره خارج کرده و سپس آن را به سفارت افغانستان تحویل داده‌است. وی نوشت: ” وقتی صحبت از آثار غارت شده از هر نقطه دنیا می‌شود، ما آن را جدی می‌گیریم. بدون تردید این لوح را به صاحب قانونی آن برمی‌گردانیم.”

لوح مرمرین غزنی تنها مصنوعات متعلق به مجموعه دولت افغانستان نیست که در خارج از کشور به نمایش درآمده‌است. اقلام بودایی از افغانستان نیز بسیار مورد توجه هستند. در موزه ‌هنر متروپولیتن در نیویورک، اتاقی وجود دارد که به هنر گندهارا، منطقه باستانی که در افغانستان و پاکستان کنونی قرار دارد، اختصاص یافته است. یک نیم تنه به طور خاصی مورد توجه است، تندیسی که ترکیب منحصر به فرد نفوذِ کلاسیک و بودایی گندهارا را نشان می‌دهد: یک بودای تراکوتا که جوانی به ظاهر یونانی است و موهای او فرهای بسیار ظریفی دارد. از همه جالب‌تر چشمهای اوست که از سنگهای گارنت ساخته شده‌است. نوری کهربا مانند در عمق چشم‌های تندیس تلالو دارد. در این کتیبه نوشته شده‌است: “افغانستان، احتمالاً هده”. در وبسایت Met، می‌توانید اطلاعات بیشتری در مورد منشأ آن پیدا کنید: این تندیس توسط موزیم در سال 1986، از فروشنده لندنی Spink & Son خریداری شده‌است. (این موسسه حراجی، که از آن زمان مالکیت خود را تغییر داده و دیگر به کار هنر باستانی نمی‌پردازد، گفت که هیچ سند ثبتی درباره این شی ندارد، اما هیچ دلیلی برای این باور وجود ندارد که صاحبان قبلی قانونی عمل نکرده‌اند.)

نمای کاملی از لوح غزنی٬ یوآخیم هیلمتان /MKG
نمای کاملی از لوح غزنی٬ یوآخیم هیلمتان /MKG

شش سال پس از خرید Met ، چیبای مستمندی، رئیس سابق انستیتوتِ باستان شناسی افغانستان، که به عنوان پناهنده به آمریکا آمده بود، مجسمه را شناخت. تیم وی یک دهه قبل آن را از محوطه باستان شناسی در هده، در شرق افغانستان پیدا کردند. اندکی پس از آن، محل نگهداری آن توسط مجاهدین غارت شد. مستمندی به Met گفت که نیم تنه به سرقت رفته است. او سال بعد در یک تصادف رانندگی در کالیفرنیا درگذشت. بنا به گفته لیندل پروت، یكی از مقامات سابق یونسكو كه در این مورد مشاركت داشت، “بدون تردید” این تندیس متعلق به حکومت افغانستان است. Met تأیید کرد که با مستمندی در تماس بوده و گفت “به یونسکو اطمینان می‌دهد که این اثر در موزیم ایمن است.”

از نظر تاریخی، مجموعه‌داران و موزیم‌ها در غرب به ندرت با منشأ اصلی آثار باستانی کاری داشتند – یا در مورد آن دچار دردسر می‌شدند- البته به شرط آنکه به طور قانونی در کشورهای مقصد خریداری و فروخته شوند. به عبارت ساده‌تر، هر کسی چیزی را پیدا کند صاحب آن است. تغییر این روند پس از 1970 آغاز شد، زمانی که معاهده یونسکو علیه قاچاق آثار باستانی، خریداران را مسئول بررسی قانونی بودن صادرات آثار از کشورهای مبدا کرد. ایالات متحده این معاهده را در سال 1983 تصویب کرد، اما انگلیس تا سال 2002 و آلمان تا سال 2007 هنوز آن را تصویب نکرده بودند. هنجارها و قوانین ملی به آرامی تغییر کردند، که به دلیل دوسیه های دادگاه‌های پر سر و صدا، مانند دوسیه فروشنده ایتالیایی گیاکومو مدیچی، که در سال 1997 به داشتن یک گروه مهاجم به آرامگاه‌ها متهم و در سال 2004 محکوم شد، شتاب گرفت.

سوزان سونتاگ در مقاله خود به نام “اشیاء دلمرده” نوشت: “در جهانی که در مسیر تبدیل شدن به یک معدن بزرگ است، جمع کننده به شخصی تبدیل می‌شود که در یک عمل نجات‌بخش فعالیت می‌کند.” لندن قطب تجارت آثار باستانی است، و در آنجا من با جان اسكینازی، فروشنده برجسته متخصص در هنر جنوب آسیا دیدن كردم تا از او بپرسم كه پس از شروع جنگ در افغانستان، چگونه آثار تاریخی مدیریت می‌شدند. وقتی در استودیوی او نزدیک رجنتس پارک نشسته بودیم، او به من گفت: “من فکر می‌کنم درگیری همیشه بسیار دور بود.” یک کره عظیم الجثه و 2 هزار ساله تراکوتا در آنجا قرار داشت که صحنه‌های روستای چاندراکتوگار در بنگال امروزی را به تصویر می‌کشید. اسکینازی – که پدرش یک لادینو زبان از استانبول بود – کارش را در دهه 1970 آغاز کرده بود. او به من گفت، در طول سالهای جنگ آثار افغانستان معمولاً در لندن فروخته می‌شد. او به یاد می‌آورد که از Spink در لندن بازدید کرده بود، جایی که Met بودای چشم گارنت را به دست آورد. وی گفت: “این یک ایستگاه قطار بود، که در آن هندی‌ها و پاکستانی‌ها و همه اشیاء و اقلام باستانی را با خود می‌آوردند. البته همه چیز غیرقانونی بود، اما هیچ قانونی در انگلیس وجود نداشت.”

اسكینازي به من گفت كه از رفتار فروشندگانی مانند مديچي بيزار بوده و هميشه كوشش لازم را انجام داده‌است تا از سرقتی نبودن آثار باستاني كه فروخته است مطمئن شود. اما او همچنین احساس می‌کرده که وقتی اشیاء در بازار هنر قرار گرفتند، باید توسط مجموعه‌دارها و موزیم‌ها حفظ شوند. وی گفت: “بیاید بپذیریم که هنر متعلق به هر كسی است كه بتواند از آن مراقبت كند و در حال حاضر غرب قادر به انجام این کار است. جهان رقص شیواست (پادشاه رقص)، همه چیز در معرض تخریب و بازآفرینی مداوم است. بنابراین ما در اینجا تلاش می‌کنیم آنچه را باقی مانده‌، یعنی یادگارهای گذشته را به دست بیاوریم و به آنها سر و سامان دهیم. “

اسکینازی به کتاب تأثیرگذار “چه کسی مالک آثار باستانی است؟” نوشته جیمز کانو، رئیس گتی تراست اشاره کرد  که از ایده سنتی موزیم دایره‌المعارفی دفاع می‌کند، “این موزیم مختصِ ایده‌هاست، نه ایدئولوژی‌ها، موزیمِ خواسته‌های بین‌المللی و در واقع جهانی و نه محدودیت‌های ملی گرایانه، کنجکاو و گرامی‌دارنده‌ی میراث هنری و فرهنگی جهانی است که برای همه ما مشترک است. ” امروز موزیم دایره‌المعارفی اتفاقاً در نیویورک یا لندن است؛ در آینده ممکن است در تمرکز جدید سرمایه مانند دوحه یا شانگهای ظاهر شود. كانو می‌پرسد: “گرچه درست است كه موزیم‌های دایره‌المعارفی اصولاً در غرب قرار دارند، اما آیا این اصل وجود آنها را بی اعتبار می‌كند؟ “

به نظر من موزیم دایره‌المعارفی جایی است که جهان وطنی می‌تواند تاریخ را نوعی معصومیت ببیند. گذشته‌ای که از بین رفته است – چرا باید حال را مدام آزار دهد؟ از نظر كانو، انگلیسی‌ها به اندازه یونانیان ادعای میراث آتن كلاسیك را دارند؛ در مورد مصریان مدرن و باستان، “آنچه می‌توان گفت این است که آنها همان گسترده (در واقع کمتر) زمین را اشغال می‌کنند.” اسكینازي احساس مشابهي راجع به هنر بودايي داشت: “شما به من بگوييد افغانستان چه ارتباطي با گنداره دارد – منظور من افغانستان امروز است.”

وقتی داستان لوح مرمرین هامبورگ را برای اسکینازی بازگو کردم، او گفت که از تخریب موزیم کابل در سال 1993 مبهوت شده و از اینکه مصنوعات آن در بازار عتیقه به فروش می‌رسیدند، بسیار نگران بوده‌است. اسکینازی در دهه 1990، در حالی که به پیشاور می‌رفته، پیشنهاد خرید برخی از عاج‌های به سرقت رفته بگرام، که در کاغذ توالت صورتی رنگ بسته‌بندی شده بوده، را دریافت کرده بود. او با یونسکو تماس گرفت و آنها به او گفته بودند که نمی‌توانند عاج‌ها را بخرند. در نهایت او تصمیم گرفته بوده که خودش خطر خرید آنها را بپذیرد. وی همچنین یک مجسمه بودا را که از موزیم دزیده شده بوده، از یک مجموعه‌دار در جاپان خریداری کرده بود. در سال 2011، وی با کمک موزیم بریتانیا، آنها را به طور ناشناس به حکومت افغانستان اهدا کرد. (من از دیگران شنیده بودم که اسکینازی خیِر است، که وی تأیید کرد.)

اسكینازي چاي اولانگ بيشتري برای ما سرو كرد و با لبخند عجیبی به من خیره شد. او تا حدی انتظار داشت كه من یک داستان پر شور درباره غارت بنویسم، و “اخلاقیات دروغین” نسل جدیدی را نشان بدهم كه سعی در پاكسازی خود با انکار نسل قدیم داشته‌است. جهان هنر در واقع نسبت به سالهای جوانی او تغییر کرده بود. اما او احساس می‌كرد كه سهم كوچك خود را برای حفظ جرقه الهی كه توسط هنر بزرگی منتقل شده بود، انجام داده‌است.

وی گفت: “من احساس می‌كنم كه به دلیل آنچه انجام داده‌ام یا انجام داده بودم مجرم هستم. در حالی که از سوی دیگر حس می‌کنم که به بشریت کمک کرده‌ام که تاریخ و فرهنگ خود را حفظ کند. البته این احساس در من بسیار قوی‌تر است. “

برای مرمرهایی که از مناطق روستایی آورده شده‌اند، نبود مالک سابق قابل شناسایی، مسئله جبران خسارت را دشوارتر می‌کند. اما برای لوح هامبورگ هم دید قانونی روشنی برای جبران وجود دارد و هم کسی که باید آن را پس بگیرد معلوم است – چنانچه روتر، محقق اصلی MKG، آن را “یک سرقت کلاسیک” نامید. در اکتبر 2019، در یک مراسم کوتاه در هامبورگ، موزیم لوح غزنی را به سفارت افغانستان بازگرداند. تنظیم مدارک بین حکومت افغانستان و آلمان بیش از یک سال به طول انجامید. موریکه، متصدی موزیم، به من گفت: “از اینکه این قطعه سرانجام به وطنش بازگردانده شد، احساس آرامش دارد.” وی ابراز امیدواری کرد که موزیم‌های دیگر با اشیای مشابه به سرقت رفته، بازگرداندن آنها را لحاظ کنند. وی گفت: “آنچه مورد غزنی نشان می‌دهد این است كه شیوه جدید به دست آوردن اقلام به اندازه شیوه‌های گذشته دارای مشكل است.” وی این سوال را مطرح کرد که چرا موزیم‌ها اصلاً باید آثار باستانی جدیدی از بازار هنر تهیه کنند؟ انبارهای موزیم‌ها پر است. ما در حال حاضر میلیون‌ها شی را در اختیار داریم. “

این دیدگاه که قبلا بدعت‌آمیز بود، در موسسات اصلی بسیار رواج داشته است، که تا حدودی ناشی از رسوایی‌های مکرر در بازار آثار باستانی و همچنین اجرای جدی‌تر قانون است از ترس اینکه قاچاق بودجه جرایم سازمان یافته و حتی گروه‌های تروریستی را در مناطقی مانند سوریه و عراق فراهم می‌کند. در پایان سال 2019، پس از یک بحث داخلی گسترده، متروپولیتن به بخش‌های جداگانه اجازه داد که از پیگیری آثار باستانی دست بکشند، روندی که خودش “تشخیص تغییر در عمل” نامید. بخش خاور نزدیک باستانی اولین بخشی بود که این کار را انجام داد. کیم بنزل، که در سال 2016 مسئول سرپرستی بخش شد، به من گفت: “اکنون که اوضاع به همان بدی خاورمیانه شده‌است، ما چیزی خریداری نکرده‌ایم و هدیه‌ای هم نگرفته ایم. کار درست همین است.”

در آینده نزدیک، لوح مرمرین هامبورگ سفر گرد خود را با هواپیمای جت کامل می‌کند و به موزیم ملی در کابل باز می‌گردد. اما آیا در آنجا ایمن خواهد بود؟ شبح نابودی گذشته در آینده افغانستان معلق است. طی سفر به کابل، من با سیفی، سرپرست موزیم، گوشه و کنار موزیم را دور زدیم و او به جایی که دود لکه ایجاد کرده بود اشاره کرد، تغییر رنگ هنوز هم قابل مشاهده‌ بود. آتش، موزیم را بدون سقف کرده بود و پنجره‌هایش  شکاف داشتند. وی گفت: “شما می‌توانید آن بالا، درست همانجا ببینید که چگونه موزیم سوخت. از بیرون که چیزی جز یک ویرانه دیده نمی‌شد.” با پایان جنگ داخلی، بیشتر قسمت‌های کابل به همان صورت به نظر می‌رسیدند. سیفی با افتخار از تاریخ باستانی کشورش و کاری که موزیم برای حفظ آن انجام داده صحبت می‌کرد. پس از سال 2001، موزیم با کمک‌های بین‌المللی بازسازی شد. امروز هر ساله حدود 25000 بازدید کننده دارد که تقریباً همه آنها افغان هستند.

شیرازالدین سیفی٬ متصدی موزیم در کابل٬ در اتاقی اختصاص یافته به لوح های - کیانا هایبری برای نیویورک تایمز
شیرازالدین سیفی٬ متصدی موزیم در کابل٬ در اتاقی اختصاص یافته به لوح های – کیانا هایبری برای نیویورک تایمز

کارمندان موزیم با به خطر انداختن جان خود، موفق به حفظ بسیاری از مهمترین اقلام موجود در این مجموعه مانند Bactrian Hoard شده بودند که اکنون به عنوان اثری نمایشی در خارج از کشور سفر می‌کند و آنها فعالانه به دنبال بازگرداندن اشیاء دزدیده شده مانند لوح مرمرین هامبورگ بودند. فهیم رحیمی، مدیر فعلی موزیم، به من گفت: “استرداد اقلام غارت‌شده برای ما مهم است.” او با ظرافت به شمولِ برخی از دلالان کشورش در غارت اشاره کرد. “ما باید علیه یک شرایط بسیار دشوار مبارزه کنیم.” وابستگی این موزیم به بودجه و حمایت بین‌المللی همچنان ادامه دارد – و باید گفت این بودجه در مقایسه با مبلغی که کشورهای خارجی برای خرید اسلحه و مهمات در اینجا خرج کرده‌اند، یک قطره در میان دریاست.

با ورود به لابی موزیم، من و سیفی از کنار مجسمه سنگ آهک کانیشکا، یک امپراتور بودایی قرن دوم عبور کردیم. این مجسمه توسط طالبان خرد شده و بعداً ترمیم شده بود. یک جعبه در طبقه همکف مواردی که از قاچاقچیان در مرزهای افغانستان مصادره شده بود، را در خود داشت و یک اتاق پر از عتیقه‌های غارت شده وجود داشت که توسط دولت جاپان برگردانده شده بود، از جمله یک نقش برجسته مشهور از ادای احترام به بودا توسط برادران کاشیاپا. تا همین اواخر، یک گالری با نام مستعار اتاق هیترو وجود داشت که پر از اشیاء ضبط شده در انگلیس بود. صدها مورد مهم به موزیم کابل بازگردانده شده بود. صدها مورد دیگر هنوز به دست نیامده بودند. رحیمی به من گفت که آنها در حال تأسیس یک دفتر حفاظت فرهنگی هستند که ادعاهای استرداد اقلام را در خارج از کشور دنبال می‌کند. بایگانی‌های موزیم سوخته بودند و اطلاع از تعداد دقیق اشیاء گمشده دشوار بود، اما پروژه‌ای برای فهرست‌بندی دارایی‌های آن با کمک موسسه شرق دانشگاه شیکاگو، داشت کامل می‌شد. آلخاندرو گالگو، مدیر میدانی پروژه، به من گفت: “شما باید به خاطر نگه دارید که چه اتفاقی برای این موزیم افتاده‌است. اینکه این موزه ‌هنوز پابرجاست و هنوز اشیاء و مصنوعات خود را دارد، مظهر مقاومت است.”

اشیایی که داوطلبانه توسط موزیم جاپان برگردانده شده اند هم اکنون در موزیم کابل به نمایش گذاشته شده اند - کیانا هایبری برای نیویورک تایمز
اشیایی که داوطلبانه توسط موزیم جاپان برگردانده شده اند هم اکنون در موزیم کابل به نمایش گذاشته شده اند – کیانا هایبری برای نیویورک تایمز

وقتی گالگو گوشه و کنار موزیم را به بازدیدكنندگان نشان می‌داد، در اتاق‌های مختلف رفت و آمد می‌كرد و می‌کوشید اشیاء را به خط داستانی آشنا از عصر سنگ تا عصر قرون وسطی متصل كند. اما در میان آثار بازسازی شده، حفظ شده و بازگردانده شده، روایتی جایگزین پدیدار می‌شود: چرخه تلاش انسان در برابر تخریب‌های مکرر، با جاهای زخم روی ساختمان‌ها و تن مردم. وی گفت: “داستانی وجود  دارد که موزیم تعریف می‌کند. اما گاهی اوقات داستانی که موزیم تعریف نمی‌کند جالب‌تر است.”

برای خاتمه دادن به داستان لوح مرمرین هامبورگ، من می‌خواستم به جایی بروم که ایتالیایی‌ها آن را حفاری کرده بودند. حتی اگر سایت کاخ به دلیل چندین دهه غارت، جنگ و تجاوزات شهری ویران شده بود، باز هم فکر کردم که می‌توانم همه چیز را مثل گذشته تصور کنم، مثلِ زمانی که رجبیِ جوان با بیل بود و این کشور هنوز در صلح قرار داشت. شاید بتوانم دیدگاه‌های سلاطین و شاعران را ببینم. اما گرچه غزنی تنها چند ساعت با کابل فاصله داشت، رانندگی در آنجا به معنای به خطر انداختن جان‌تان بود: شورشیان مردم را از بزرگراه می‌ربودند و با حکومت می‌جنگیدند. یک نمایشگاه موقت که شامل لوح‌های مرمرین غزنی بود، در محوطه فرمانداری آنجا برقرار شده بود؛ این برنامه هنگامی که دفتر توسط یک بمب‌گذار انتحاری در سال 2014 مورد حمله قرار گرفت، و برخی از لوح‌ها را خرد کرد به اندوه منتهی شد – یک داستان پندآمیز علیه پیوند هنر با عملیات ضد شورش. بنابراین نتوانستم به ابتدای داستان برگردم.

در عوض، در پایان سفرم به کابل در جون 2019، با یک عکاس و راننده‌هایمان به یک منطقه حفاری باستان شناسی جدید، در یک مکان نسبتاً امن دو ساعته در شمال شهر رفتم. در یک دره باریک در ولایت پروان، به یک استوپا گلوله‌ای شکل، یک زیارتگاه باستانی بودایی رسیدیم. ضلع شمالی پایه آن با داربست بسته شده بود. وقتی نزدیک می‌شدم، دیدم که کارگران برای مرمت بنای یادبود زحمت می‌کشند، در چرخ‌های دستی ماسه و سطل‌ها را با طناب و قرقره بالا می‌کشند.

در آنجا با عزیزالدین وفا، از انستیتوت باستان شناسی افغانستان، که نظارت بر کاوش‌ها را بر عهده داشت، دیدار کردم. وفا سی و هشت ساله، با مدرک باستان شناسی از دانشگاه کابل، ژولیده و پرشور بود، با پیراهنی که یقه‌تش عرق کرده و شلواری که جیب‌های بزرگی داشت. با هیجان دستم را گرفت. او گفت: “من خیلی خوشحالم که آمدید. می‌خواهم دنیا در این باره بداند.”

این سازه به وضوح خودنمایی می‌کرد: ارتفاع آن بیش از 100 فوت و قطر آن تقریباً 70 فوت بود. وفا گفت: “این بزرگترین استوپایی است كه ما پیدا كرده‌ایم. هنگامی که شروع به کار کردیم، پایه‌ی آن قابل مشاهده نبود. این یک سورپرایز خوشحال کننده بود. “

استوپای بودایی تاپدارا٬ در شمال کابل است و دو ساعت با این شهر فاصله دارد - کیانا هایبری برای نیویورک تایمز
استوپای بودایی تاپدارا٬ در شمال کابل است و دو ساعت با این شهر فاصله دارد – کیانا هایبری برای نیویورک تایمز

در سال 2016، این استوپا یک برجستگی فروریخته بود که در میان تلی از ریزه‌ها بیرون زده بود، الگوهای دقیق قوس آن تقریباً فرسوده شده بود. سازمان مشاور میراث فرهنگی افغانستان، با مشارکت حکومت افغانستان و با بودجه وزارت خارجه ایالات متحده، از آن زمان پروژه ترمیم را آغاز کرده‌است. هنگامی که آنها تپه را حفاری کردند، یک سنتوری مدفون و مربع شکل با پلکان‌هایی در ضلع شرقی و غربی آن پیدا کردند. اکنون باستان شناسان در حال حفاری مکانی درست در بالای تپه بودند که به نظر می‌رسید صومعه متصل است. ساخت و ساز استوپا احتمالاً از سال 400 آغاز شده‌است. کارگران با چادرهای بسته شده روی سرشان مشغول حفاری شبکه‌های چهار متری با بیلچه‌های دستی بودند که هر بار یک لایه 10 سانتی را برمی‌داشت. این پروژه منبع درآمد ارزشمندی برای مردم محلی بود. وفا گفت: “همه كارگران از منطقه هستند، این سیستم ماست.”

پایین پای‌مان، دره شیب‌دار با مزارع پله پله و درختان زردآلو، توت و انار دیده می‌شد. در یک پله بالاتر، یک دهقان وجود داشت که در اثر پیری خم شده بود و در میان سه گاو که لای گل‌های بنفش بودند، یونجه می‌چید. گفت اسمش بابا عزیز است. او در حالی که داس خود را به سمت استوپا تکان می‌داد گفت: “من در مورد آن چیزی نمی‌دانم و پدربزرگم هم نمی‌دانست. شاید پدربزرگ پدربزرگم می‌دانست.”

در همان حوالی چاله‌هایی وجود داشت که به گفته وی، برخی از افراد مسلح در طول جنگ داخلی به آنجا آمده و به دنبال آثار باستانی بودند. وفا گفت: “قاچاقچیان به اندازه ما ماهر هستند. تفاوت این است که آنها تخریب می‌کنند، و ما محافظت می‌کنیم.”

عزیزالدین وفا٬ باستان شناس مسئول تحقیق و حفاری استوپای بودایی تاپدارا٬ در حال نشان دادن منطقه - کیانا هایبری برای نیویورک تایمز
عزیزالدین وفا٬ باستان شناس مسئول تحقیق و حفاری استوپای بودایی تاپدارا٬ در حال نشان دادن منطقه – کیانا هایبری برای نیویورک تایمز

تمام کارهای مرمت روی استوپا طبق نمونه‌های برجای مانده در نمای خارجی متقارن ساختمان انجام می‌شد. در بعضی جاها – باند در اطراف پایه، یا هر گلدسته‌ای که در بالای کلاهک گرد قرار داشت، کاملاً فرسوده شده بود – طرح برای همیشه از بین رفته بود. اما به طور شانسی، پلکان غربی خیلی دیرتر به پایان رسیده بود – شاید دو قرن بعد – زمانی که وفا معتقد بود، بنای یادبود در آن طرف شروع به نشست می‌کند. در نتیجه، کارهای تزئینی پیچیده که با صفحات شیست ساخته شده بود، پوشانده و حفظ شده بود و همین به آنها اجازه می‌داد باقیمانده بنا را بازسازی کنند. وفا می‌گفت، درک كردن افكار مردمی كه بیش از 15 قرن قبل در اینجا ایستاده بودند، حیرت انگیز است. “احساس می‌کنم آنها با من صحبت می‌کنند. دیگران نمی‌توانند آنها را بشنوند، اما من می‌توانم. “

به پایین دره اصلی نگاه می‌کنیم، می‌توانیم دو هلی کوپتر را ببینیم که به سمت پایگاه عظیم آمریکایی در بگرام، بالای روستاهای گِلی و یک نمای متحرک در مقیاس‌های متفاوت در پرواز هستند: محصولی که کم کم می‌رسد، خارجی‌ها که زمان عزیمت‌شان کم کم فرا می‌رسد، مردم محلی که برای نسل بعدی تلاش می‌کنند، گونه‌های گیاهی که همراه با آب و هوا در حال تکامل، کوه‌های در حال فرسایش، و خورشیدی که در آسمان می‌درخشد.

فهمیدم که داستان مرمرها پایان ندارد. بازگشت لوح هامبورگ به معنای آغاز فصل جدیدی بود، فصلی که توسط خود افغان‌ها نوشته می‌شد!

وفا در مورد چگونگی پر کردن تپه‌های اینجا با استوپاها و صومعه‌ها، با شهر سلطنتی در دشت‌های پایین، جایی که کانیشکا پایتخت تابستان خود را با شکوه و جلال پر کرده بود، صحبت کرد.

وی گفت: “آنها کارهای بسیار بزرگی را با وسایل بسیار محدود تکمیل کردند – همین می‌تواند ما را به انجام این کار ترغیب کند. این افراد نیز افغان بودند.”

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

دیدگاه‌ها

افزودن دیدگاه

لینک های مفید
خبرنامــــــــــــه را ببینید
قیمت خرید تلویزیون ⭐️زیر6 میلیون⭐️ مجله اخبار روز استادورک قیمت تلویزیون ارزان ⭐️زیر6 میلیون⭐️ قبرس شمالی نیولایف توری حصاری خرید و فروش شرکت جعبه سازی خرید نهال صنوبر ترکیه دیوارپوش فومی قیمت یخچال فریزر دوقلو دیپوینت شیشه اتومبیل خرید سرور کارکرده اچ پی hp بیت کوین چیست مدل لباس و آرایش بهترین فیلم های 2024 گن بعد از جراحی لوله پلی اتیلن خرید ابزار دقیق مشاوره حقوقی تلفنی با وکیل خرید آپارتمان در چیتگر خرید کفش جردن بروکرهای فارکس را با یک کلیک مقایسه کنید خرید ویلا ساحلی در سرخرود کمربند فلکسی پرو درج آگهی رایگان