نشر شده در: دی استرلین
قتلهای قابل اجتنابِ ناشی از اطلاعات اشتباه در ارزگان رخ داد، جایی که نیروهای استرالیایی از 2006 تا 2013 در آن خدمت میکردند.
استرالیا در حال بررسی جرایم جنگی ادعا شده توسط سرویس هوایی ویژه، به خصوص قتل 39 تن غیررزمی در افغانستان است که مرگ آنها در گزارشهای میدانی که اغلب بدون کنترل میمانند، تحت عنوان “طالبان” ثبت شد.
جنایاتی که تحقیقات بریتون کشف کرد مستلزم انعکاس کامل بررسی قانونی است. اما بازبینی گستردهتر در عملیات استرالیا نیز موجه تلقی میشود زیرا اعتماد نیروهای دفاع استرالیا به منابع اطلاعاتی مشکوک در ارزگان منجر به قتلهای غیرضروری شد.
استرالیاییها اغلب توسط متحدان محلی و دارای منافع شخصی، اطلاعات خود را دریافت میکردند. چنانچه قاضی پل بریتون نیز در گزارش خود اشاره کرد، ضداطلاعات شنیده نشده و جدی گرفته نشدند. افغانهایی که شکایت داشتند نیز به دلیل غیر قابل اعتماد بودن رد میشدند.
مسئول بیشتر این اطلاعات اشتباه و دروغین، مطیعالله خان، فرمانده پلیس ارزگان و یک فرد بانفوذ محلی بود که – به لطف مداخله بین المللی – به یک مهرهی سیاسی قدرتمند و ثروتمند تبدیل شد. هر کسی که با او نبود دشمن فرض میشد، و او تمام دشمنان خود را طالب معرفی میکرد.
این مرد خطرناک، که گفته میشود مردی را با طناب به پشت موتر بسته و او را تا زمان مرگ پشت موتر کشیده بود، در معاملات محلی و رقابتهای محلی ریشه عمیقی دوانده بود. او برادرزاده و از نزدیکان والی سابق ارزگان بود.
و او متحد اصلی استرالیا در ارزگان محسوب میشد.
بریتون در گزارش خود از این مهره کلیدی بیرحم نیروهای ویژه نیز نام بردهاست، اما برای درک اینکه کجا ماموریت ADF (نیروهای دفاع استرالیا) از واقعیتهای روشن به سوی آنچه به طولانیترین جنگ استرالیا تبدیل شد تغییر جهت داد، قرار دادن نقش او را در بافتارهای بزرگتر از جنگ کمککننده خواهد بود.
نیروهای ویژه آمریکایی اولین کسانی بودند که پس از یازده سپتامبر وارد ارزگان شدند و از والی محلی، جان محمد خان کاکای مطیعالله، که قدرتش را برای منصوب کردن متحدان قبیله پوپلزَی خود در پستهایی در سراسر 10 منطقه ولایت استفاده میکرد، حمایت کردند.
از آنجایی که ایالات متحده هزینه وفاداری این مردان را میپرداخت، تصور میکرد که آنها از یک ایدئولوژی مشترک برخوردار هستند: کشتن تروریستها یا طالبان.
اما آیا واقعا چنین بود؟
فرد اسمیت، دیپلمات استرالیایی، که چندین سال در ارزگان خدمت کرد، در کتاب خود به نامِ «آشفتگی ارزگان» از گفتگو با دو “طالبِ” به اصطلاح محلی نوشتهاست که به او توضیح دادند که “در سال 2002 طالبی در این منطقه وجود نداشت”.
یکی از آن دو گفتهاست، در آن سالهای اول، “همه میخواستند به دولت بپیوندند. ما حتی اسلحههای خود را تسلیم کردیم. اما سپس دولت مردم را به طالبان تبدیل کرد. در سال دوم جان محمد خان، برادرزادهام توسط یک فرمانده پلیس کشته شد. “
این اتفاق فقط در ارزگان رخ ندادهاست. هنوز هم به طور گسترده درک نشدهاست که در سالهای اول پس از حادثه 11 سپتامبر بیشتر طالبان افغانستان – از جمله رهبر آنها – میدان جنگ را ترک کرده و در پیِ تسلیم بودند.
این پایان احتمالی جنگ توسط ایالات متحده، که القاعده و طالبان را تهدیدهای مشابهی میدانست، نادیده گرفته شد و رسانهها خیلی زود داستان را پایان دادند. ایالات متحده و متحدانش به جای استفاده از دیپلماسی برای تشکیل یک دولت فراگیر، نیروهایی را به افغانستان اعزام کردند.
اما اگر طالبانی وجود نداشت، نیروهای بین المللی با چه کسی جنگیدند؟
دولت آمریکا، و بعدا، استرالیاییها برای واقعیت “جنگ با تروریسم” یا انگیزههای بعدی برخی از آنهایی که برای همکاری انتخاب کردند (کسانی که کمک به نیروهای ائتلاف برایشان در حد ارتباطات قبیلهای بود)، به درستی آماده نبودند.
آنها به خود اجازه دادند که توسط متحدان محلی که با هم برای منابع نظامی غربی جهتِ قدرتمند کردن خودشان به عنوان رهبران قبیلهای رقابت میکردند، مورد استفاده قرار بگیرند. آنها، برخی از این منابع را برای هدف قرار دادن رقبای خود استفاده کردند.
جان محمد، متحد اصلی آمریکا در ارزگان، نیروهای آمریکایی را علیه رقبای خود – نه طالبان، بلکه افرادی قبیلهای، بیشتر از بارکزی و آچکزی، هوتک و توخی – استفاده کرد. متحد استرالیا، مطیعالله نیز همین کار را کرد.
امروز، آنها رهبران طالبان و مناطق آنها سنگرهای طالبان هستند.
دیدی درکسن، روزنامه نگار سابق و مشاور فعلی موسسه صلح ایالات متحده که گزارش گستردهای از ارزگان به عنوان روزنامه نگار و بعدها به عنوان کاندیدای دکترا ارائه داد، دولت تحت حمایت ائتلاف ارزگان را “انحصاری، یغماگر و به لطف حمایت نیروهای خارجی معاف از مجازات ” توصیف کردهاست. درکسن هم مانند اسمیت، گفت که اقدامات این دولت باعث بیشتر حمایتهای محلی از گسترش شورش در این ولایت پس از سال 2004 شدهاست.
طالبان که سرانجام دوباره در ارزگان پدیدار شدند، ضدغربیهای جانسخت نبودند بلکه مردم محلی با نارضایتی قبیلهای بودند که وفاداری خود را به فرماندهان پنهانی طالبان منتقل میکردند تا بابت خصومت قدرتهای ولایتی انتقام بگیرند.
هنگامی که نیروهای استرالیایی در سال 2006 با ماموریت ایجاد امنیت از طریق نبرد با طالبان وارد ارزگان شدند، آنچه دولت استرالیا اعلام نکرد این بود که آنها به پیامدِ تلاشِ نادیده گرفته شده برای صلح محلی که به حملات انتقام جویی و خونریزی منجر شده بود قدم میگذارند.
بدون تردید، بیشتر سربازان استرالیایی اعتقاد داشتند که در حال کشتن طالبان جانسختی هستند که مورد مخالفت حکومت افغانستان و آمریکا قرار داشتند. یک نمونه، عملیات کماندویی استرالیا در سورغ مرغاب در سال 2009 بود. شش نفر از اعضای یک خانواده بزرگ – از جمله پنج کودک – به دلیل اشتباه اطلاعاتی استرالیا کشته شدند. یک مرد اشتباه در یک خانه اشتباه و یک روستای اشتباه هدف قرار گرفت.
یکی از تنها بازماندگان حادثه سورغ مرغاب – شاپیرو – به من گفت که شوهرش اسلحهاش را برای دفاع از خود برداشت و به سمت آنچه به اعتقاد خودش گروه رقبا است، شلیک کرد. سربازان SAS (سرویس هوایی ویژه) مطمئن بودند که توسط طالبان مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند، بنابراین با نارنجک واکنش نشان دادند و این مرد را کشتند.
حال سوال این است که چه تعداد افغان دیگر در شرایط مشابه جان خود را از دست دادهاند؟ کسانی که مرگشان تحت عنوان کشتار طالبان ثبت شدهاست؟
این مورد به گزارش بریتون که مربوط به کشته شدن افراد غیر رزمی (یک جنایت جنگی آشکار) بود، نرسید. اما بررسی نکردن اطلاعات به عنوان یک کشور مداخلهگر اشتباه بزرگی است.
در ماه می 2009، گزارشگر ویژه سازمان ملل، فیلیپ آلستون، وکیل متولد استرالیا، نوشت که نیروهای بینالمللی در بررسی اطلاعات معمولاً کوتاهی به خرج میدهند، و اینکه توسط مقامات متعدد دولت افغانستان به وی گفته شدهاست که نکات نادرست اغلب منجر به کشته شدن غیرنظامیان بیگناه در حملات شبانه هدفمند میشود.
در سال 2010، جنرال امریکایی مایکل فلین، که بعدها افسر ارشد اطلاعات نظامی ناتو در افغانستان شد، گفت افسران اطلاعاتی متحدین در یک خلا اطلاعاتی فعالیت میکردند، از اتفاقات محلی بیاطلاع بودند و “قادر به پاسخگویی به سوالات اساسی در مورد محیطی که ایالات متحده و نیروهای متحد در آن فعالیت میکنند نبودند.”
اما این هشدارها صدایی نرم در یک جنگ بینالمللی رسا علیه تروریستها بود.
به محض اینکه مطیعالله رئیس پلیس شد، ادعای کشته شدن یا شکنجه افراد در بازداشت پلیس ملی افغانستان و فرماندهان پلیس محلی افغانستان (افراد مطیعالله) به وفور به گوش میرسید.
در یک پرواز غیرنظامی از ترینکوت، یک مترجم نیروهای ائتلاف تصاویری از اجسادی را در تلفن خود به من نشان داد. آنها پس از درگیریهای بین سربازان استرالیایی و آمریکایی با افراد مطیعالله گرفته شده بودند.
من از او در مورد شایعات مربوط به گور دستهجمعی در شاه ولی کوت که تقریباً در همان منطقه جنگ معروف تیزاک بین استرالیاییها و افراد مطیعالله رخ داده بود، سوال کردم. او پاسخ داد “تو از کجا میدانی؟ من نمیتوانم در مورد شاه ولی کوت صحبت کنم. او از اینکه من در مورد این موضوع چیزهایی شنیده بودم، متحیر شده بود. در چنین مکانهای دوری مخفی نگه داشتن عملیاتها نسبتاً آسان بود.
وقتی از مطیعالله در مورد این قتل عام سوال کردم، او اعتراف کرد که حداقل 40 پسر و مرد در آنجا دفن شدهاند. او گفت، “طالبان! آنها همه طالب بودند!”
به سختی میتوان گفت که استرالیا تنها نیرویی بود که چنین اشتباهاتی را در افغانستان مرتکب شد. در سال 2002، یک متحد محلی، به دروغ یک راننده تاکسی را به عنوان عضو گروه طالبان گزارش کرد تا مسئولیت حملهای را که خود سازماندهی کرده بود، بر گردن او بیندازد. این راننده توسط نیروهای امریکایی به حدی شکنجه شد تا جان خود را از دست دادمر.
نیروهای استرالیایی به دور از درک کامل این وضعیت وارد ارزگان شدند. اطلاعات آنها با ارتقاءِ افراد قدرتمند دارای منافع شخصی، از همان ابتدا در معرض اشتباه قرار گرفت.
برای جلوگیری از اشتباهات مشابه در آینده، باید بازبینی گستردهتری انجام شود؛ بازبینی که فراتر از اقدامات سربازان نیروهای ویژه است و شامل درک ریشه مأموریتی که برای رسیدن به آن اعزام شدهاند، میشود.
من خوشحال خواهم شد که کمک کنم و دهها افغان و کارشناس خارجی را میشناسم که در این زمینه فعال بودهاند و آماده اصلاح وقایع ثبتشده هستند.
بتی دَم خبرنگار سابق جنگ افغانستان و نویسنده کتابی در مورد ملا عمر رهبر طالبان: در جستجوی دشمن و حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان و رهبر قبیله ارزگان است. وی کاندیدای پیاچدی در دانشگاه وریج بروکسل و مدرس موسسه مطالعات سیاسی در پاریس است.