یک تلنگر کافی است تا نفرت از زیر پوستِ شعار و تظاهر عیان شود. چنانچه صحبتهای سرور دانش در بامیان، واکنشهای زیادی را برانگیخته است که اکثر آن توأم با نفرت قومی و یادآوری تکرار تاریخ نسلکشی بوده، طوریکه در یک مورد، فیض محمد زلاند، استاد دانشگاه کابل در واکنش به سخنان سرور دانش، گفته است که «سرور دانش ابوجهل هزاره است.» اما واقعیت این است که همه دنبال یک بهانه میگردند تا حرف دل شان را بگویند و آنچه را سالها در ذهن و ضمیر خود نهان کردهاند، عریان سازند. وگرنه طرح مباحث انتقادی در مورد تاریخ و چهرههای تاریخی که به نوعی سرنوشت جمعی یک مملکت را رقم زده اند، این چنین واکنشهایی را با این شدت و گستردگی نمیطلبد. طوریکه رحمت الله نبیل، رییس پیشین ریاست عمومی امنیت ملی نوشته است، تعصب و نفرت قومی همچون آتش زیر خاکستر، بیشتر از هر وقت دیگر شدت گرفته و خبر از تکرار تاریخ و تکرار فاجعه میدهد. چنانچه آریون یون، نماینده جلال آباد در مجلس نمایندگان، در واکنش به سخنان سرور دانش، معاون دوم ریاست جمهوری، چنان عیان و بیپرده هزارهها را تهدید به قتل عام دوباره میکند که انگار این نماینده مجلس عملاً در سنگر جنگ نشسته باشد. در ویدیوی که از وی در شبکههای اجتماعی به نشر رسیده، از پشتِ تریبون مجلس نمایندگان میگوید: «مطرح کردن چنین سخنان در چنین شرایط، به نظر من سخن فاطمیون است، سخن خمینی و خامنهای است، سخن چنگیز و هلاکو است. در این وطن دیگر جنجالها هم است، میخواهید با مطرح کردن چنین مسایل میان مردم تفرقه بیاندازید. من در این باره مطمن هستم که انشاءالله تاریخ دوباره میشود، و بالاخره شرایطی بیاید که هر کس حد خود را بشناسد.»
چه کسانی معذرت بخواهند؟
آریون یون، به سرور دانش در مقام معاون دوم ریاست جمهوری، هشدار میدهد که حد خودش را بشناسد. در حالیکه خودش تکرارِ تاریخی را به هزارهها گوشزد میکند که در آن هزارهها توسط امیر و سلطان آن زمان قتلعام و نسلکشی شدند. در همینحال، بسیاری از کسانی که به سخنان دانش انتقاد کردهاند، از وی خواسته اند تا به طور رسمی معذرتخواهی کند. چنانچه حامد کرزی، رییس جمهور پیشین در صفحهی فیسبوک خود نوشته است: «با استاد دانش، معاون ریاست جمهوری تماس گرفته است و از او به خاطر اصلاح اعلامیهای که محتوای آن باعث سوءتفاهم شده، تشکر کرده است.» اما در اعلامیهی دانش هیچ تغییری نیامده است، چرا که به باور بسیاری، او چیزی نوشته نکرده، جز واقعیت تاریخی که باید نگاه انتقادی به آن داشت.
تاریخ معاصر افغانستان با فاجعه، جنایت و نسلکشی رقم خورده است. با آنکه همه تأیید میکنند که چنین رویدادی در تاریخ معاصر افغانستان رخ داده، ولی هیچ کسی در تاریخ حاضر نشده است تا از قربانیان آن جنایت و نسلکشی معذرت بخواهند. برعکس همهروزه با اعمال تبعیض و تشدید نفرت علیه هزارهها، در تلاش حذف سیستماتیک قربانیان از همهی سطوح سیاست و اجتماع در افغانستان هستند. چنانچه عارف رحمانی، نماینده غزنی در مجلس نمایندگان، در واکنش به اظهار نظر همکارش، با یادآوری از تاریخ نوشته است: «کار به جایی رسیده که حاکمان کنونی افغانستان به جای معذرتخواهی از هزارهها به خاطر ارتکاب جنایت ضد بشری و قتلعام این قوم توسط امیر عبدالرحمان جابر، امثال این عضو مجلس نمایندگان غیرمستقیم هزاره های افغانستان را تهدید به قتل عام دیگر میکند.»
در شرایطی که حکومت افغانستان با گروه طالبان در قطر درگیر مذاکرات صلح است و در میدان جنگ نیز دو طرف به شدت درگیر هستند، در بستر اجتماع نفرت قومی نیز بر دیگر مشکلات بار شده است. این نفرت در قالبهای مختلف خودش را نشان میدهد و بیشتر با هشدارِ بازگشت طالبان و یادآوری از رویدادهای تاریخی که در آن نسلکشی اتفاق افتاده، همراه بوده است. با اینحال، علی امیری، پژوهشگر و استاد دانشگاه، نوشته است: «واکنشها به سخنان آقای دانش خلاف انتظار و تکان دهنده است. بعضیها میخواهد که بدویترین شکل ستمگری و وحشیانهترین نوع خودکامگی و خشونت را به افتخارات و مقدسات یک ملت تبدیل کنند. آیا آنانیکه سخنان استاد دانش را توهین به مقدسات شان میدانند، حاضرند سخنان ارین یون را که خواهان قتل عام مجدد هزارهها شده اند و انتقام چنگیز و هلاکو را از هزارههای امروز میگیرند، محکوم کنند؟»
وحدت ملی و برخورد دوگانه با تاریخ
تعصب قومی در افغانستان ریشه عمیق دارد، اما همواره سیاستمداران و نخبگان سیاسی به جای برخورد انتقادی با ریشههای تاریخی تعصب و رویدادهای تاریخی که باعث تشدید تعصب و نفرت قومی شده، از آن چشمپوشی میکند و به جای آن شعار وحدت ملی و همدیگرپذیری سر میدهند. در حالیکه واقعیتهای تاریخی برخلاف این شعارهای عامهپسند، به شدت بر حذف قومی، قتلعام و نسلکشی استوار بوده، و عامل بسیاری از منازعات و نابسامانیهای کنونی همان رویدادها و چهرههای تاریخی است که با آنها برخورد دوگانه میشود؛ چنانچه بسیاری از چهرهها و رویدادهای تاریخی برای برخی مایهی ننگ، شرم و نفرت تلقی میشوند، و در عینحال برای برخی مایهی افتخار، عزت و غرور است. به طور نمونه، امیرعبدالرحمان خان، بنیانگذار دولت حائل در افغانستان، کسی بود که خط مرزی دیورند را به رسمیت شناخت، خط مرزی که اکنون عامل اصلی جنگ در افغانستان پنداشته میشود. وی در ولایتهای مشرقی پشتونهای غلجایی و شینواری را سرکوب، قتلعام و سلاخی کرد تا توان شورش دوباره علیه امارت او را نداشته باشند. چنانچه اکنون رییسجمهور غنی به عنوان یکی از بازماندگان غلجای، چنان نشان میدهد که با گرامیداشت از ملافیض محمدکاتب در ارگ ریاست جمهوری، از تاریخ و چهرههای همچون عبدالرحمان خان انتقام میگیرد.
امیر آهنین نه تنها بر پشتونهای مشرقی ظلم روا داشت، بلکه هزارهها را نیز سرکوب، قتلعام، نسلکشی کرد و زنان را به بردگی گرفت و در بازارهای بردهفروشی فروخت. بنابراین، هزارهها به عبدالرحمان، به مثابه یک جنایتکار، ظالم و مستبد مینگرد که بیشتر از 62 درصد یک قوم را کشت و بقیه را در کشورهای مختلف آواره و مهاجر ساخت. اما از سوی دیگر، اقوامی هستند که عبدالرحمانخان به دلیل تعلق قومی برای شان قهرمان و الگوی سیاستورزی است. با اینحساب، شعار وحدت ملی و همپذیری خزعبلات بیش نیستند، مگر اینکه با رویدادهای تاریخی برخورد انتقادی صورت بگیرد و فارغ از تعلقات قومی و مذهبی، تاریخ همچون صحنهی رویدادها و واقعیتها بررسی شود. وگرنه حرف همان است که سرور دانش گفته است: امارت دگم و خشن طالبانی هیچ تفاوت با امارت و سلطنت در تاریخ معاصر افغانستان ندارند. در سایهی هر یک از نظامها مردم عادی و اقوامی که در بیرون از حلقهی قدرت قرار داشتند، مورد قتلعام و نسلکشی قرار گرفته و بعید هم نیست که طبق گفتهی وکیل آریون یون، تاریخ جنایت و نسلکشی دوباره تکرار شود.
افزودن دیدگاه