مذاکرات صلح بینالافغانی میان حکومت افغانستان و گروه طالبان روز شنبه (23 سنبله) در شهر دوحه قطر، با حضور مایک پمپئو، وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا، داکتر عبدالله عبدالله، رییس شورای عالی مصالحه ملی، محمد حنیف اتمر، سرپرست وزارت خارجه افغانستان آغاز شد. روند مذاکرات صلح، اما با چالشهای زیادی همراه بوده و خواهد بود. چنانچه قبل از شروع مذاکرات، موج دیگری از خشونتها شروع شده و در حال شدت گرفتن است. طوریکه در ماه های اخیر، این موج جدید خشونتها با روش ترور و برداشتن چهرههای سیاسی از راه مذاکرات صلح همراه بوده است. چنانچه در آخرین مورد سوءقصد به جان امرالله صالح، معاون اول ریاست جمهوری صورت گرفت.
با اینهمه، مذاکرات صلح بینالافغانی با همهی فرازونشیبها، امیدواری و ناامیدی و همچنان دورنمایی پرچالش در شرایطی شروع میشود که نقاط مشترک کمتر، اما تفاوتها بسیار است. طوریکه بحث تنها کسب قدرت نبوده، بلکه بحث اصلی بر سر بودن و نبودن نظام سیاسی، قانون اساسی، سبک زندگی و تغییر ارزشهای اساسی در جامعه است. چنانچه در مراسم افتتاحیه نشست مذاکرات صلح در دوحه، عبدالله عبدالله به نمایندگی از حکومت افغانستان گفت که؛ افغانستان به گذشته برنمیگردد و دستاورهای این دو دههی گذشته به شمول حقوق زنان، حقوق اقلیتها، آزادی و ارزشهای اساسی باید حفظ گردد. اما از سوی دیگر عبدالغنی برادر به نمایندگی از طالبان گفت که؛ خواست آنها نظام اسلامی است. در حالیکه بازیگران دخیل در جنگ و صلح افغانستان تأکید کردند که مذاکرات صلح بایستی به رهبری و مالکیت خود افغانها باشد، اما وزیر خارجه آمریکا به صراحت گفت که کمکهای آمریکا پس از صلح بستگی به نوع نظام سیاسی در افغانستان دارد. با اینهمه، برای درک بهتر مذاکرات صلح بینالافغانی، به بررسی تجربیات مصالحه و شیوههای مذاکره در مورد پروسه صلح و حل منازعه در کلمبیا میپردازم.
بررسی پیشینه منازعه در کلمبیا و افغانستان
کلمبیا در آمریکای جنوبی موقعیت دارد. این کشور نزدیک به 50 سال درگیر جنگ و منازعه با گروههای مختلف شورشی بوده، که یکی از طرفهای عمده جنگ و منازعه با دولت کلمبیا، به نام نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا «فارک» بود. منازعه و جنگ کلمبیا در واقع ریشه در منازعات داخلی میان دو حزب اصلی در این کشور؛ محافطهکاران و لیبرالها دارد. گروه فارک زمانی دست به اسلحه بردند که دو حزب اصلی پس از یک دهه جنگ و منازعه تصمیم گرفتند که قدرت را براساس یک نظام دو حزبی تقسیم کنند، که این امر باعث حذف گروههای دیگر از قدرت شد.
منازعه و جنگ در افغانستان چنین پیشینهی دارد؛ پس از سقوط رژیم طالبان توسط نیروهای آمریکایی و ائتلاف بین المللی مبارزه علیه تروریسم، کشورهای دخیل در امور جنگ و صلح افغانستان با میزبانی سازمان ملل متحد، کنفرانس بن را در سال 2001م، در کشور آلمان دایر نمود، که در آن طرفهای مختلف جنگ افغانستان دعوت شده بودند تا روی تشکیل دولت جدید به توافق برسند. اما یکی از طرفهای منازعه و جنگ افغانستان، یعنی طالبان در این نشست غایب بودند. بنابراین، طالبان پس از شکست دوباره به بازسازی تشکیلاتی روی آوردند و پس از مدتی دوباره به سنگرهای جنگ برگشتند. طالبان به دلیل اینکه حکومت شان سقوط داده شده بود، و همچنان در نظم سیاسی جدید نادیده گرفته شده بودند، با استفاده از ایدئولوژی نوبنیادگرایی اسلامی دست به اسلحه بردند و طولانیترین جنگ را برای آمریکاییها و خونبارترین جنگ را برای مردم افغانستان رقم زدند.
مذاکرات صلح و همچنان جنگ و منازعهی کلمبیا از جهات مختلف با جنگ و پروسه صلح افغانستان شباهت داشته و همچون جنگ و صلح افغانستان با پیچیدگی همراه بوده است. چنانچه گروههای مختلف مسلح مخالف دولت، گروههای شبه نظامی، چریکها، و همچنان ارتباط آنها با گروههای جنایتکار و کارتلهای مواد مخدر، همانطوری که در روند مصالحه کلمبیا چالش خلق کرده بود، در شرایط کنونی افغانستان نیز به عنوان چالش اصلی مطرح است و باعث پیچیدگی روند مصالحه شده است. با اینحال، تقاوتهای جنگ و صلح کلمبیا با افغانستان در این است که خط نبرد میان گروههای درگیر در کلمبیا واضحتر از افغانستان بوده است؛ حکومت منسجمتر و کمتر آسیبپذیر بود، در مقابل شورشیان نیز سازمانیافتهتر بودند، اما در افغانستان خط نبرد مشخص نیست و گروههای زیادی بدون سازمانیافتگی و انسجام در حال جنگ هستند، و به نوعی جنگ همه علیه همه وجود دارد. در حالیکه دولت نیز از درون با چالشهای جدی همچون فساد گسترده، عدم تعهد سیاستمداران به نظام، وابستگی حکومت به کمکهای خارجی و بحران مشروعیت که همه باعث ضعف دولت در مذاکرات صلح با طالبان شده است.
روند مصالحه
روند مصالحه کلمبیا با نامههای محرمانه فرانک پیرل، مذاکرهکننده صلح حکومت کلمبیا شروع شد که توسط یک تاجر محلی به رهبران فارک انتقال داده میشد. اما قبل از آن شورشیان فارک به شدت توسط ارتش کلمبیا سرکوب شده بود و در شرایط بد نظامی قرار گرفته بودند. بر علاوه نقش هوگو چاوز، رییس جمهور آن زمان ونزویلا، به عنوان حامی گروه فارک در راستای حمایت از روند مصالحه برجسته بود. با آنکه رییس جمهور قبلی کلمبیا در تلاش تخریب روند مصالحه بود، اما رییس جمهور سانتوس در آن زمان مذاکرات محرمانه را در مرز ونزویلا و بعد در کشور کوبا ادامه داد. دو طرف پس از 69 جلسه در کمتر از 6 ماه، با تسهیلگری کوبا و مدیریت مذکرات توسط ناروی، در نهایت تصمیم گرفتند که به طور رسمی به گفتگوهای صلح بپردازند. دو طرف قراردادی را امضا کردند که در آن چارچوب، هدف، اجندا و قوانین مذاکرات را معین کردند.
از این حیث نیز پروسه صلح افغانستان با پروسه صلح کلمبیا دارای شباهت است. باآنکه در نخست برخی از رهبران گروه طالبان مثل همین ملا عبدالغنی برادر، به دنبال مصالحه با دولت جدید در افغانستان و آمریکاییها بودند، اما هر بار درخواست مصالحه از سوی طالبان توسط آمریکاییها رد میشد و آمریکاییها تأکید بر زور و پیروزی نظامی داشتند. با اینحال، پس از دیرزمان جنگ و شدت گرفتن خشونتها، آمریکاییها و دیگر طرفهای جنگ افغانستان دریافتند که جنگ راه حل نبوده، بلکه بایستی از راه گفتگو بر این منازعه طولانی فایق آمد. بنابراین، شورای عالی صلح ایجاد شد و تلاشهای محرمانه و آشکار در راستای گفتگو با رهبران طالبان آغاز شد. اما این گفتگوها وقتی جدی شد که دفتر سیاسی طالبان در قطر گشوده شد و پس از آن ملا عبدالغنی برادر از زندان پاکستانیها آزاد و به دفتر سیاسی طالبان در قطر پیوست. پس از نزدیک به یک و نیم سال مذاکرات فشرده، در نهایت ملا برادر و زلمی خلیلزاد به توافق صلح میان آمریکا و طالبان رسیدند؛ البته مشروط به مفادی که بایستی در مذاکرات صلح طالبان با حکومت افغانستان به آنها توجه شود؛ از جمله آزادی زندانیان طالبان، کاهش خشونتها و آغاز گفتگوهای بینالافغانی. با اینحال، در پروسه جانب حکومت افغانستان با همهی ترسیم خط قرمز و مخالفتها، زندانیان طالبان را رها کرد، اما طالبان همچنان بر خشونتهای شان علیه نیروهای امنیتی و مردم افغانستان شدت بخشیدند.
با اینهمه، اکنون مذاکرات صلح بینالافغانی شروع شده است، اما چالشهای زیادی در زمینه پیشبرد مذاکرات وجود دارد. چنانچه ناهماهنگی تیم مذاکرهکننده، مصلحتی بودن و عدم تخصص برخی اعضای تیم مذاکرهکننده، عدم انعطافپذیری طرف مقابل حکومت افغانستان، مداخلات و تقابل منافع کشورهای دخیل در جنگ افغانستان، و … به عنوان چالشهای جدی مطرح است که ممکن است زمان مذاکرات را طولانی نماید و رسیدن به یک توافق جامع و مورد قبول همه را دشوار سازد.
قواعد مذاکره
در کلمبیا دو طرف بر سه قاعده اصلی مذاکره موافقت کردند، اینکه هیچ درخواستی در مورد آتشبس به عنوان پیششرط گفتگوها نخواهد بود؛ هدف نهایی مذاکرات خاتمه دادن به منازعه و خلع سلاح فارک بوده؛ و هر چه در خارج از میز مذاکره اتفاق میافتاد، نباید بر گفتگوها در میز مذاکره تأثیر بگذارد و یا گفتگوها را مختل سازد. با آنکه در عمل رعایت این اصل سوم دشوار بود، اما در جهت موفقیت روند مصالحه، مهم و حیاتی بود. اینکه هم جنگ جریان داشت و هم روند مصالحه. با اینهمه، با مدیریت و میانجیگری تیم تسهیلگر ناروی و کوبایی، روند گفتگوها از مختلشدن نجات داده شد و تداوم یافت.
اما در مذاکرات صلح افغانستان، در مراسم افتتاحیه از سوی حکومت افغانستان و بسیاری از وزرای خارجهی کشورهای مختلف که در این مراسم صحبت کردند، درخواست آتشبس مطرح شد. بسیاری از سخنرانان گفتند که مذاکرات صلح بدون آتشبس معنای ندارد. اما طالبان آتشبس را بخشی از روند مذاکرات میدانند و باید در مقابل اعلام آتشبس یک قیمتی از حکومت افغانستان بگیرند. اینهمه در حالی است که حملات تهاجمی طالبان همچنان شدت گرفته و در مقابل حکومت افغانستان از دیرزمان به اینسو نیروهای امنیتی را در وضعیت دفاعی قرار داده است.
در مورد هدف نهایی نیز وضعیت مبهم است. طالبان خواستار نظام اسلامی است. ارزشهای کنونی را به رسمیت نمیشناسند. حرفی از خلع سلاح طالبان نیست، حرفی از منحل شدن شاخه نظامی طالبان نیست. دو طرف بیشتر از اینکه بر سر امور واقع و انضمامی مشکل داشته باشند، بر سر موارد ارزشی، عقیدهای و ایدئولوژیک مشکل دارند؛ که این مسئله وضعیت را پیچیده میسازد. از سوی دیگر آنچه در بیرون از میز مذاکره اتفاق میافتد، بدون شک بر مسائل روی میز مذاکره تأثیر مستقیم خواهد گذاشت. از آنجایی که طالبان وابستگی شدید به کشورهای مختلف دارند، ممکن است سیاست آن کشورها در قبال افغانستان بر روند مذاکرات تأثیر بگذار. با اینحال قرار است امروز دو طرف روی قواعد و اجندای مذاکرات بحث و گفتگو را آغاز نمایند.
نتایج مذاکرات
پس از سه و نیم سال مذاکرات فشرده، سرانجام در ماه میزان 1395، با حضور بان کی مون، دبیر کل وقت سازمان ملل متحد، وزیر خارجه آمریکا، رییس جمهور کوبا و نمایندگان کشورهای مختلف توافقنامه صلح کلمبیا با شورشیان فارک به امضا رسید. نکات مهمی که روی آن به توافق رسیدند، عبارت بود از؛ خلع سلاح نیروهای فارک در برابر تضمین امنیت جانی آنها، ایجاد یک دادگاه ویژه قضایی برای رسیدگی به جنایاتی که در خلال جنگ به وقوع پیوسته بود، کمک به پایان بخشیدن به کشت مواد مخدر توسط فارک و کمک به یافتن منابع جایگزین توسط حکومت، تضمین زمین زراعتی، کمک مالی و خدمات ابتدایی به جوامع فقیر روستایی، و تحول فارک به یک سازمان سیاسی و تضمین پنج نماینده در هر اتاق کنگره. این توافقنامه چند روز پس از امضای دو طرف مذاکره، به همهپرسی گذاشته شد که با تفاوت اندک ۵۰٫۲ در برابر ۴۹٫۸ درصد رد شد. اما پس از همهپرسی، رییسجمهور کلمبیا با رهبران مخالفان توافقنامه دیدار کرد تا خواسته های آنها را دریافت نماید و سپس مذاکرات مجدد را در شروع کرد. دو طرف پس از شش هفته مذاکره، توافقنامه را بازنویسی کردند. شرایط و تعریف مکانیسمهای انتقالی بسیار سختگیرانهتر شد، اما نکات اصل _عدم محکومیت به زندان و عدم ممنوعیت فعالیت سیاسی_ حفظ شد.
در افغانستان، اما وضعیت اندکی متفاوت است. در اینجا نه تنها طالبان، بلکه بخشی نیروهای طرفدار حکومت نیز مرتکب جنایات جنگی شده اند. اکنون بسیاری از مدافعان نظام جمهوریت بر علیه امارت، در واقع همان جنگسالاران هستند که روزگاری در جایگاه طالبان قرار داشتند، بنابراین مکانیسمهای همچون عدالت انتقالی، محاکم ویژه قضایی در راستایی بررسی جنایت جنگی در چنین شرایطی تا حدی ناممکن به نظر میرسد. پس بدون تطبیق عدالت انتقالی و دلجویی از قربانیان جنگ، چگونه میتوان به صلح پایدار و صلح مثبت دل خوش نمود؟ با اینحال، باید منتظر ماند تا دیده شود نتایجی که از دل این مذاکرات بیرون میشود چه خواهد بود. و آیا نتایج این مذاکرات به همهپرسی گذاشته خواهد شد؟ تا مردم به طور واقعی در جریان قرار بگیرند و تصمیم بگیرند که با طالبان چگونه کنار میآیند، یا که اینکه نتایج توافقنامه در لویه جرگه به رأی گذاشته خواهد شد؟ اینهمه را پس از سالها جواب خواهیم گرفت، به این زودیها احتمال رسیدن به توافق ممکن به نظر نمیرسد.
افزودن دیدگاه