روز گذشته (3 سرطان) یک قاضی دادگاه استیناف در ولایت کاپیسا، زمانیکه از خانه به طرف دفتر کارش روان بود، توسط افراد مسلح ناشناس در شهر محمودراقی، مرکز این ولایت، به قتل رسید. یک روز قبل از آن (۲ سرطان) پنج کارمند دادستانی کل، زمانیکه به طرف دفتر کار شان در زندان بگرام روان بودند، موتر حامل شان در مربوطات ولسوالی دهسبز ولایت کابل مورد حمله قرار گرفته که در نتیجه آن پنج کارمند دادستانی کل کشته شده اند.
قبل از این نیز در رویدادهای جداگانه، ترورهای هدفمند و جرایم سازمانیافتهی رخ داده است که در هر یک از آن رویدادهای تروریستی امام مسجد شیرشاه سوری در منطقهی کارته چهار شهر کابل و همچنان، مولوی ایاز نیازی، خطیب مسجد وزیر اکبر خان کشته شدند. اینهمه در حالی اتفاق میافتد که در ماه های اخیر امیدواریهای در راستای تغییر این وضعیت جنگی و خشونتبار به وجود آمده بود. با اینحال، به نظر میرسد که مسیر جنگ افغانستان در حال تغییر است و شکل پیچیدهتری را به خود میگیرد. باآنکه این رویدادها به گروه داعش نسبت داده میشود، اما به نظر میرسد که با جدیتر شدن گفتگوهای صلح، جنگ افغانستان پیچیدهتر شده و در چنین جبهه بایستی جنگ سخت و همچنان روانی شدت بگیرد.
ترور و تروریسم
ترور terror به معنای وحشت و ترس است، یعنی ترور به معنای کشتن فرد یا افراد به قصد خلق وحشت و ترس. مفهوم ترور دارای معناهای زیاد است، اما یک معنای ترور، کشتن مردم ملکی یا کشتن تعداد زیاد مردم ملکی برای ایجاد ترس انبوه تا از این طریق به هدف سیاسی برسد. بنابراین، ترور بر خلاف جرایم روتین دیگر مثل قتلهای ناموسی، انتقام و خشونتهای خانوادگی یا اجتماعی فرق دارد. ترور نوعی از کنش سیاسی است که بازیگران سیاسی از آن در سیاستورزی شان کار میگیرند. به همین دلیل است که تروریسم همچون یک گرایش سیاسی به عنوان یک پدیده مدرن شناخته میشود. چنانچه بیشترین ترورها به منظور ترساندن مخالفان سیاسی و بیشتر حاکمیت یا گروه حاکم صورت میگیرد که از طریق ترور و کشتن برخی از چهرهها، مردم را دخیل در امور سیاسی نموده و به صحنه میکشانند تا از طریق مردم بر حکومت فشار وارد کنند. اما این روش تروریستهای سنتی یا موج اول تروریسم بوده است. برخی از تحلیلگران، موجهای از تروریسم را برشمردهاند که در این میان چهار موج تروریسم مشهور است. از آنجای که در این یادداشت مجال برای بحث در مورد همهی موجهای تروریسم نیست، تنها به موج اول و چهارم میپردازم.
موجهای ترورییسم
موج اول به لحاظ تاریخی در قرن نوزدهم برمیگردد که عمل تروریسی به نوعی آنارشیستی بوده است. در این موج تروریستها بر علیه حکومتها به خشونت سیاسی روی آوردند و با کشتن چهرههای سیاسی علیه نظم حاکم اعتراض میکردند. از دو موج دیگر که بگذریم، با وقوع حملات یازدهم سپتامبر، گفتمان تروریسم نیز وارد موج جدیدی شد که از آن به عنوان موج چهارم تروریسم یاد میکنند. موج چهارم تروریسم یک پدیدهی کاملاً مدرن و آلوده به مذهب و ایدئولوژی است. آموزههای مذهبی ابزار اصلی این موج تروریسم است و عمل انتحاری خشنترین شیوه این جنگ مقدس به شمار میرود. در این موج تروریسم مرزهای سیاسی، زبانی، قومی و نژادی بیمعنا است و هدف غایی ایجاد ترس و وحشت انبوه است.
ترور با هدف سیاسی
بااینحال، اگر به ماهیت عملهای تروریستی اخیر دقت کنیم، ترورهای اخیر اخیر آمیختهی از موج اول و چهارم تروریسم است. شاخهی انشعابی طالبان یا نیروهای نظامی که از تصمیم رهبران سیاسی شان در قبال پروسه صلح ناراضی هستند، برای به چالش کشاندن این پروسه اقدام به ترورهای هدفمند کردهاند که واکنشهای آن در میان طالبان و همچنان مردم چالش برانگیز است. ترور چهرههای مذهبی با چنین رویکرد از چند لحاظ اهمیت نمادین دارد؛ اول اینکه برای علمای مذهبی میانهرو ترس و وحشت خلق میکنند تا مشروعیت جنگ طالبان را زیر سوال نبرند، دوم اینکه به مردم هشدار آشکارتر از این نمیشود که حتا علمای دین که با ما نباشد را نیز حذف میکنیم، و سوم اینکه هیچ وجه مشترک قومی، زبانی یا حتا مذهبی مانع اهداف ایدئولوژیک طالبان جوان نخواهد شد؛ این یعنی فقط ایدئولوژی سیاسی-مذهبی طالبانیسم قابل قبول است و هیچ نوع صدای اعتدال را نمیپذیرند. و اما در مورد ترور کارمندان سطح پایین ادارات دولتی، عملکرد طالبان بیشتر به موج اول نزدیک است که از این طریق بدنهی اصلی حکومت که همانا کارمندان پایین رتبه ادارات دولتی است را مورد هدف قرار میدهند تا روند کار در ادارات دولتی را فلج نمایند و مردم بتراسنند که در ادارات دولتی کار نکنند.