تازه سال ۲۰۰۲ آغاز شده بود. کابل هنوز بوی طالبان میداد. جنگ و ویرانی از هر گوشهی کابل نمایان بود. من وظیفه داشتم تا وضعیت حقوق بشر را پس از طالبان بررسی و گزارشی در زمینه بنویسم. این گزارش کمک میکرد تا برنامههای بعدی ما پیرامون وضعیت حقوق بشر و جامعهی مدنی نظم گیرد. از اینرو به سراغ بازیگران حقوق بشری برآمدم. نام ثریا پرلیکا را از رسانههای خارجی به ویژه بیبیسی شنیده بودم. سراغش را گرفتم. در روبروی سینمای زینب کوچهی تنگ به داخل خانهها راه باز کرده بود. اینجا خانهی دو منزله در انتهای کوچه قرار داشت. در را کوبیدم و ثریا پرلیکا را برای نخستین بار دیدم. او رییس اتحادیهی سراسری زنان افغانستان بود. همکاری ما با راهاندازی نخستین سمینار آموزشی برای زنان در سطح کشور آغاز گردید و تا آغاز بیماری دستوپاگیرش ادامه داشت. خانم پرلیکا سپس بهترینهای جامعهی مدنی و حقوق بشر را برایم معرفی کرد. در نخستین کنگرهی شبکهی جامعهی مدنی و حقوق بشر در کنار هفت تن دیگر عضو هیات رهبری برگزیده شد و تا اخیر ادامه داد. دوستی ما خیلی نزدیک شده بود. او به سان خواهر بزرگوار هر باری که کابل میآمدم برایم غذاهای لذیذ میپخت. خانهی سادهی در مکروریان داشت. همیشه فعال بود. تا نیمههای شب کار میکرد. او سازماندهی بینظیر بود. همه او را میشناختند و احترام میکردند. راستش ایناست که او در تمام امور زندگیاش با من مشوره میکرد. من هم تلاش میکردم تا اعتمادش را صادقانه صیانت کنم.
روزی برایم زنگ زد و گفت کار مهمی دارد. دفتر آمد و برایم چنین گفت:«میخواهم به هیلری کلینتن نامهای بنویسم، کمکم کن». کمپیوترم را باز کردم و حرفهایش را چنین آغاز کرد:«حمایت از زنان نیاز به تعهد سیاسی دارد. افغانستان باید از زندان زنان به سرزمین زنان تبدیل شود. شما به عنوان یک زن و سناتور تصور کنید که بیشترین پولهای مردم امریکا را در افغانستان جنگسالاران و مردان ظالم میدزدند و شبها که خانه میروند بر سر زنان خود میکوبند. آیا شما میدانید که برخی برنامههای شما در خدمت جنایتکاران حقوق بشر قرار گرفته است. آیا میدانید که برخی سیاسیون شما برخلاف قانون اساسی امریکا بر ضد ارزشهای حقوق شهروندی با جنایتکاران جنگی معماله میکنند. آیا شما با خبرید که پاکستان با ترویج تندروی اسلامی ریشههای حقوق زنان را میخشکاند؟ آیا شما بر عملکرد حامیان جنگهای داخلی نظارت دارید؟ من به شما صدا میزنم که فریاد مرا به سنای امریکا برسانید و به ماموریت خود در افغانستان وظیفه دهید و بر دولت کرزی فشار بیشتر آورد تا به مقام زن بیحرمتی نکنند.»
پس از چندی پاسخ نامه از هیلری که در آنزمان سناتور نیویارک بود در کانگرس بود، آمد و دوستی پرلیکا با وی آغاز گردید. وقتی هیلری کلنتن به عنوان وزیر خارجهی امریکا به کابل آمد از آن نامه یاد کرده بود و از تاثیراتش بر وی سخن گفته بود.
رابطهی من با ثریا جان پرلیکا بسیار صمیمی و جالب بود. مرا به حدی دوست و احترام داشت که گاهگاهی از یادکردن نامم به صورت مکرر در نشستها و بحثها آزرده و حتا عصبی میشدم. روزی برایش گفتم این کار درست نیست. لطف بیکران شما سبب میشود که مردم فکر کنند دوستی و همفکری ما بر تحلیل شما بر من اثر گذاشته است. میخواستم بگویم مبالغهی شما در حق من تصور برعکس خلق میکند. خنده میکرد و میگفت بگذار بدانند، اینکار گرهی همباوری ما را محکمتر میبندد. ما باید همدیگر خود را قدر کنیم. آنگاه من از نقدم پشیمان میشدم. وقتی از ولسوالی کمری که خانهی پدریاش بود، گوشت لاندی برایش میفرستادند، مرا لاندی پلو دعوت میکرد و با همکاران به خانهاش میرفتیم. میوههای تازه، پنیر و نان وطنی را از کمری برایم سفارش میکرد و مرا خجالت میداد. او واقعاَ یک خواهر مهربان بود. من از تاریخ مبارزات زنان میپرسیدم. او تاریخ زندهی از مبارزات زنان در شصت سال اخیر بود. او چپ، راست، ملیگرا، روشنفکر و مرتجعین افغانستان را خوب میشناخت. از اینرو صحبت با ثریا پرلیکا برای تحلیلهایم بسیار کمک میکرد.
نزدیک به دو سال پیش دکتور عالمه جان یکی از زنان متعهد که سمٌت معینیت وزارت مهاجرین را دارد برایم گفت که بر بانو پرلیکا حمله آمده و در شفاخانهی امنیت ملی بستری است. عصر همان روز هر دو به دیدارش رفتیم. راستش شفاخانهی امنیت ملی تمام امکانات را برایش فراهم کرده بود. وقتی اطاق مجهز و منظم را با حمایت فراوان به ثریا پرلیکا دیدم، احساس خرسندی به من دست داد. دولت به یکی از فعالترین منتقدینش، بهترین شرایط ممکن را فراهم کرده بود. اما ثریا پرلیکا از پا افتاده بود. او را نخستین بار در چنین وضعیتی دریافتم. زنیکه همهی زندگیاش را تپید، اما بیماری زمینگیرش کرده بود. طالبان دو بار قصد ترورش را ریختند. از چند انتحار و انفجار جان به سلامت برده بود. شکنجهی روحی و فزیکی حفیظالله امین، جنگهای داخلی کابل و ستم طالبان را درافغانستان تحمل کرده بود. اما بیماری تحملش را گرفته بود.
از آن روز ها به اینسو جای این بانو بالنده خالی شده بود. من مقالهی پیرامون جالی خالی ثریا پرلیکا نوشتم. صدای ارزشمند پرلیکا به آهستگی خاموشتر میشد. جسم بیمار ثریا جان را به اروپا کشانیدند اما فایدهی نداشت. با جناب عبدالوکیل وزیر خارجهی پیشین که برادر ثریا جان است تماس گرفتم. خبرهای خوش پیشرو نبودند. تا اینکه دیروز این بانوی مبارز چشم از جهان بست.
برای من ثریا پرلیکا همیشه زنده خواهد بود. او سه ویژهگی داشت. شجاع، روشنگر و با انرژی بود. من همیشه برایش میگفتم «ثریا جان خودت از شاگردان کانت هستی». روزی مقالهی روشنگری کانت را برایش تشریح کردم. خندهی ملیح و پر افتخاری به رخسارش دوید. او واقعاَ یک روشنگر شجاع و یک زن با صلابت بود.
جامعهمدنی، سیاسی و روشنگری افغانستان مدیون ثریا پرلیکا است و خواهد بود. راستش من یک خواهر مهربان، یک دوست متعهد، یک رفیق شجاع و یک حامی پایدار خود را از دست دادهام این مرگ را برای خودم تسلیت میگویم.
این نوشته در حساب کاربری فیس بوک آقای ستیز منتشر شده است. دیدگاههای که در این نوشته آمده، مختص نویسنده آن میباشد و لزوما بازتاب سیاست نشراتی خبرنامه نیست.
افزودن دیدگاه