دیروز مثل هر روز عادی با خبرهای همیشگی گذشت. در گوشهیی از کابل تعدادی مشغول کار بودند و عدهیی نیز در تدارک یک عروسی برای خوشحالی فرزندانشان.
عروس و داماد با شادی فراوان صبح از خواب بیدار شده و به دنبال برنامههای شب عروسی به آرایشگاه میروند. داماد به دنبال عروس میرود، عکس میگیرند و به صالون عروسی میآیند.
هنوز ساعاتی از محفل نگذشته که صدای خنده نزدیکان خانواده داماد و عروس با صدای مهیب انفجار در هم میشکند. سکوت و لحظهیی بعد جیغ مردان و زنان و گریه کودکان صالون عروسی را پر میکند.
دود و غبار همه جا را فراگرفته می گیرد. هر کسی به دنبال اعضای خانوادهاش میگردد. صدای فیر مرمی، کشته شدن 3 محافظ دروازه و صالون عروسی ویران شده.
انفجار حوالی ساعت ۱۰:۴۰ شب گذشته (شنبه، ۲۶ اسد) در مربوطات حوزه ششم امنیتی شهر کابل و داخل هوتل عروسی شهر دبی صورت گرفته است.
تالار عروسی شهر دبی
صالون عروسی شهر دبی در دارالامان، در غرب کابل موقعیت دارد. چندین بار از پیش روی آن گذشتهام؛ صالونی که شیشههای آبی رنگ داشته و دیوارههای آن با رنگ سرخ و سفید در یک طبقه طراحی شده است.
از در ورودی زمانی که وارد این صالون شوید ابتدا بخش مردانه آن به چشم میآید که صالون زنانه آن با چند پله از آن دهلیز مجزا شده است. فرد انتحار کننده که خود را درست در میان مجلس مردانه و نزدیک جایگاه داماد منفجر کرده است، تمام ساز آلات گروه موسیقی را از بین برده طوری که هیچ اثری از کسانی که در نزدیکی او قرار داشته، وجود ندارد.
حالا اما شیشهها شکسته، تمام سقف آن فرو ریخته و همه میز و چوکیهایی که قرار بود برای میزبانی مهمانان این تالار باشد، با لکههای خون باقی مانده است.
این صالون که مطابق به شمار مهمانان خود میزان کارمندان و گارسونهای خود را تعیین میکند، دیشب با یک آشپز، یک محافظ، یک نگهبان و 10 پیشخدمت میزبان عروسی با اشتراک یک هزار نفر بوده است.
اکنون این تالار نزدیک به یک میلیون و پنجصد هزار افغانی خساره دیده و در این بین 5 پیشخدمت آن زخمی و 3 نفر آنان به شمول محافظ کشته شده است.
آن سوی انفجار
این چشم دیدها یک طرف قضیه است. آن سوی دیگر انفجار، خانوادهیی است که این تالار را سه روز قبل برای جشن عروسی خود کرایه کرده بود ولی پس از سه ساعت از آغاز جشن، باید به تدفین 14 عضو فامیل خود بپردازد.
عروس و داماد هر دو سالم هستند اما به گفته این تازه داماد: “این فقط ظاهر قضیه است. زیرا ما از درون فرو ریختهایم. دو برادرم را از دست دادهام، همسرم 3 برادرش را برای همیشه به خاک میسپارد.”
پس از 20 دقیقه آمبولانسها میرسند، زخمیان با حالت وخیم به شفاخانهها منتقل میشوند و تعداد بیشماری از مردم به دنبال عزیزان خود سرگردان هستند.
محمدظاهر احمدی، صاحب این صالون عروسی در گفتگو با خبرنامه گفت: “خانه ما پشت سر صالون است، یک باره صدای انفجار آمد، هراسان خود را به صالون رساندم که دیدم همه مردم زخمی و کشته شدهاند، وضعیت بدی بود هیچ کس هیچ چیزی برای گفتن نداشت، فقط میدویدند تا اعضای خانواده خود را پیدا کنند یا هم انتقال بدهند.”
از آخرین آمار تلفاتی که به دست رسانهها رسیده، در این انفجار 63 نفر کشته و 182 نفر زخمی شدهاند که در بین آنان زنان و کودکان نیز شامل بوده است.

یکی ماند و یکی رفت
تا کنون شهر کابل شاهد رویدادهای زیاد انتحاری بوده است. طالبان و یا گروه داعش مساجد، مراکز آموزشی، ورزشی و قرارگاه ها و اهداف امنیتی را هدف قرار داده است. اما این اولین باری است که فرد انتحار کننده مراسم عروسی را مورد هدف قرار میدهد.
در این مراسم کودکان و خانوادههای زیادی کشته شدهاند.
پدری شرح انفجار دیشب را چنین بازگو میکند: “در محفل عروسی نشسته بودم، عروسی یکی از نزدیکان ما بود. دلم گواهی بدی میداد با خود میگفتم خداوند این شب را بخیر بگذراند. پسر کوچکم که 5 سال عمر داشت نزدم آمد و میخواست برایش جوس بخرم. چند بار با صدای بلند مرا صدا زد و گفت: «پدر! پدر! پدر جان!» گفتم جان پدر بگو، گفت: برایم جوس بخر، دستش را در جیبم برد و با ناز کودکانه اش خود را در آغوشم تنگتر و نزدیک تر ساخت و در این هنگام صدایی دلخراشی بلند شده و انفجار شد، نفهمیدم و بیهوش به زمین افتیدم (افتادم). چشم را باز کردم فریاد زنان و مردان بود در یک لحظه نفهمیدم چی صورت گرفته گیچ بودم همین که به فکر آمدم احساس درد شدید از ناحیه پاهایم کردم یک بار متوجه شدم مرا در آمبولانس انداخته اند و یک پایم بسیار شدید زخم برداشته بود. پسرم بیادم آمد و فریاد زدم قاسم! قاسم کجاست؟”
آن قدر صدای فریاد زنان و گریه کودکان سراسیمه بلند بود که فقط افراد نزدیک او صدایش را شنیدهاند. او از ناحیه پا زخمی شده است. نتوانسته هیچ حرکتی کند و به یاد میآورد که پسرش قاسم، هنگام انفجار در آغوشش بوده و دوباره با فریاد نام پسرش را به زبان میآورد. فقط توانسته کمی سرش را بلند کند و به اطراف نگاهی بیاندازد. اما همه جا زخمی، شهید و کودکان غرق خون را میبیند و این پدر زخمی در جستجوی جهره آشنایی چشم میچرخاند. او درد خود را فراموش کرده تا دست میبرد از آمبولانس بیرون بیاید ناگهان چیزی را در بغل احساس میکند.

او گفت: “احساس کردم در بغلم چیزی غریبی است. دست بردم تا لمس کنم اما کاش چنین نمیکردم. آن توته جگرم بود. پاره تنم بود، عضو بدن گمشده ام بود. بلی آن دست قاسم بود که قطع شده بود. همچنان بر جیب ام آویزان مانده.”
او که با فریاد از هوش میرود پس از بیدار شدن درمیابد که پسرش را برای همیشه از دست داده است.
به جا ماندگان
امروز یکشنبه (28 اسد) برای همه روز غمانگیزی بود. خانواده عروس و داماد 14 عضو خانواده خود را از دست داده اند. مردی دیگری دو فرزند 11 ساله و 15 ساله خود را از دست داده است. یک فامیل دیگر 6 کودک خود را یک جا به خاک سپرده اند.
شاید زیر سایه این انفجار داستانهای بیشتری خوابیده باشد که یکی پس از دیگری رخ نمایان میکند.
مثلا مردی که پس از 8 سال صاحب فرزندی میشود و اما این انتظار با کشته شدن او در مراسم عروسی خاتمه پیدا میکند. نجیبالله اهل پکتیکا بود. او ۸ سال پیش ازدواج کرده بود اما صاحب فرزندی نشد تا این که پس از درمان فراوان ۵ ماه قبل داکتران به او خبر پدر شدن را میدهند.
او که همسایه و دوست میرویس، داماد مراسم عروسی دیشب است، برای شریک شدن در این شادی به این عروسی دعوت میشود. در کوچهای میرویس و نجیبالله، تعداد دیگری از اهالی پکتیکا نیز هستند که همه با هم به صالون میروند.
آنها که از دوستان نزدیک میروس هستند. در نخستین میزهای نزدیک جایگاه داماد می نشینند بیخبر از این که نخستین کشتههای این انفجار، نیز خود آنها خواهد بود.
جایی این فاجعه به اوج خود میرسد که پس از مرگ نجیبالله، همسر او نیز بامداد امروز از غم از دست دادن همسرش در حال که حامله بود، جان میدهد.
گذشته نه چندان دور
این داستانهای غم انگیز ادامه دارد و به تعداد زخمیان و کشتهشدگان این رویدادها، میتوان شاهد غمباری زندگی آنان بود.
این داماد و عروس از این پس، هر سال با یادآوری سالگرد ازدواجشان، یاد شب خونینی خواهند افتاد و هیچ وقت درد این رویداد را فراموش نخواهند کرد.
میرویس در صحبت با تلویزیون طلوع گفت: “ما دیگر چطور میتوانیم خوش باشیم. من نه تنها خانواده خود، همسرم را غمگین میبینم بلکه کسانی که در عروسی من شرکت کرده بودند نیز همچنان دوستان من بودند و برای آنان نیز غصه میخوردم.” این رویداد اندکی پس از حمله انتحاری خونین دیگر در همین ناحیه کابل در دو دو هفته گذشته روی می دهد. حوالی ساعت ۹ صبح چهارشنبه(۱۶ اسد) یک حمله مهیب انتحاری در مربوطات حوزه ششم امنیتی پولیس واقع در غرب کابل به وقوع پیوست. آمار تلفات آن انفجار، به شمول زنان و کودکان، به ۹۵ زخمی رسیده بود.
سال گذشته در (24 اسد) در حمله بر مرکز آموزشی موعود در غرب کابل، 48 دانش آموز جان دادند و و 68 تن دیگر زخمی شدند. آن انفجار ها نیز بخشی از روزهای سیاه این ملت ثبت شده و داغ آن بر روان و جان انسان های این سرزمین بر جای مانده است.
اکنون نیز این انفجار پس از بررسیها، شستن محل انفجار و ترمیم دوباره صالون، به خاک سپردن کشتهشدگان و تداوی زخمیان به پایان می رسد و در آخر روز، گروه داعش مسئولیت آن را به عهده گرفت.
این رویداد نیز در خاطرهها به عنوان شب سهمگین پایتخت افغانستان باقی خواهد ماند اما هر شهروند کابلی پس از این با دلی پر از ترس برای هر لحظه ای دیگر در مراسم های عروسی، منتظر صدای انفجار و رویداد خونین دیگری است که از کجا سر بیرون میکند و چند نفر دیگر را با خود به خاک میبرد. این داستان تلخ، این روزهای پایتخت افغانستان همچنان ادامه دارد و شهروندان آن، درمانده و غمگین به زندگی ادامه می دهند.