روز 21 عقرب سال 1397 یکی دیگر از روزهای دردناک در تاریخ عدالتطلبی و دادخواهی در افغانستان رقم خورد. در این روز جوانانی که برای دادخواهی جهت نجات شهرستانهای مالستان، جاغوری و ارزگان خاص، در مقابل ارگ ریاست جمهوری افغانستان گردهم آمده بودند، مورد هدف یک حمله تروریستی قرار گرفتند.
این حمله که مسئولیت آن از سوی گروه داعش به عهده گرفته شده، زمانی به وقوع پیوست که یک حملهکننده انتحاری تجمع عدالتخواهان را در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان، در ناحیه ۲ شهر کابل، هدف قرار داد. به گفته وزارت امورداخله افغانستان، این حمله تروریستی 6 کشته به شمول 3 خانم، 2 مرد و یک فرد نظامی و 20 زخمی به شمول سه فرد نظامی برجای گذاشت.
در بین شهیدان دختری حضور دارد که از جنبش تبسم تا دادخواهی نجات مالستان، جاغوری و ارزگان، فریاد عدالتطلبی برآورده و برای مردم کشورش درخواست امنیت و آرامش کرده است.
فرشته غزل اکبری
فرشته غزل اکبری، دختری 18 ساله بود که امسال تحصیلاتش را در رشته ژورنالیزم در دانشگاهی در کابل آغاز کرده بود. فرشته دیروز در انفجار نزدیکی لیسه استقلال کابل جان باخت. او که به گفته دوستانش به برنامههای فرهنگی و هنری علاقه زیادی داشت، یکی از دختران اجتماعی و فعال بود که در کنار تحصیلاتاش، شاعر نیز بود و به نواختن دمبوره نیز میپرداخت.
لطیفه اکبری، عمه فرشته در مورد برادرزاده خود به خبرنامه میگوید: “فرشته دوست داشت یک خبرنگار موفق باشد و از آرزوهای خود با من زیاد صحبت میکرد. او به من میگفت که عمه تو دوست نزدیک من هستی و من همه حرفهایم را به تو میگویم”.

او در برنامههای تلویزیون نگاه برای نواختن دمبوره دعوت میشد و گاهی نیز آواز میخواند. فرشته مدت 6 ماه بود که به خانه پدرکلاناش در کابل آمده و مشغول تحصیل بود، زیرا والدیناش در غزنی زندگی میکنند.
از جنبش تبسم و روشنایی تا دادخواهی برای مالستان، جاغوری و ارزگان
طاهره بتول، یکی از دوستان فرشته که دوست صمیمی او بوده و در دانشگاه نیز باهم بودند، در مورد او به خبرنامه میگوید: “فرشته به معنای واقعی دوست خوبی بود. در کنار اینکه به درس و تحصیل مشغول بود، اما هیچ وقت هیچ یک از برنامههای فرهنگی را از دست نمیداد و در تمام تظاهراتها به خصوص تظاهرات جنبش تبسم و روشنایی حضور داشت”.
طاهره در ادامه به خاطرهای از فرشته در جنبش روشنایی اشاره میکند: “فرشته یک روز با من قصه کرد که وقتی از تظاهرات جنبش روشنایی با خبر شدم، زمان امتحانات بود. من با صحبت با یکی از اساتید مکتب، امتحان خود را روز جمعه دادم تا بتوانم به کابل بیایم و شب با پدرم صحبت کردم و او را قانع کردم که با من به کابل بیاید، و صبح روز شنبه با او یکجا به کابل آمدم تا در میان مردم دادخواهی نمایم”.
فرشته به گفته اطرافیانش در هر تظاهراتی با اشتیاق خاصی حضور یافته و در جواب نگرانی والدینش که امنیت نامناسب کشور را به او را گوشزد میکردند، با گفتن اینکه “من تنها نیستم”، همیشه آنها را قانع کرده تا اینبار که جان شیرینش را در دادخواهی برای نجات مالستان و جاغوری از دست داد.
آخرین قهر و آخرین زنگ
طاهره بتول میگوید: “دیروز صبح زود به من زنگ زد و گفت که به تظاهرات میرود و از من پرسید که کجا هستی؟ من به او گفتم که هنوز زود است و او در جوابم گفت که پس من میروم، تو بیا! اما من با عجله رأس ساعت 7:30 خود را به پل سوخته رساندم و با او به محل تظاهرات رفتیم و تا آخرین لحظات تظاهرات که ساعت 12 بود، با او بودم. در آخر کسی مرا صدا زد و گفت که بیا تلویزیونی آمده که انگلیسی مصاحبه میکند، تو باید با آنها مصاحبه کنی و من هم قبول کردم، به طرف فرشته برگشتم و به او گفتم که بیا باهم برویم، اما او نرفت و گفت که تو برو، من هستم.”

او ادامه داد: “بعد از پایان مصاحبه به دنبالش میگشتم که او را پیدا کنم که زنگ زد و گفت که به طرف خانه میرود. به او گفتم نرو که من تنها هستم، بیا با هم یکجا برویم برچی، اما او گفت که فعلا رفته است و من به حالت قهر، گوشی را قطع کردم و هرچه زنگ زد، جواباش را ندادم و از راه دیگری به سوی خانه حرکت کردم”.
طاهره نفسی عمیق کشید و بعد از مکثی گفت: “بعد از چند لحظه صدای انفجار را شنیدم و در همان زمان یکی از دخترا از صدای انفجار ترسید و ضعف کرد و من با چند نفر دیگر، موتر گرفته، او را به شفاخانه بردیم. هرگز فکر نمیکردم فرشته آنجا باشد، چون او خیلی زودتر از آنجا گذشته بود، در شفاخانه بودم که یکی از دوستانم زنگ زد و گفت که تو و فرشته کجا هستین و من به آنها گفتم فرشته رفته است خانه و من هم شفاخانه هستم، او تاکید کرد که واقعا رفته است خانه؟ و من گفتم که دقیق نمیفهمم، اما بار آخر که با او صحبت کردم، او رفته بود به طرف خانه”.
طاهره بتول با کمی سکوت که یادآور سختترین روز زندگیاش بود، بازهم به حرف آمد: “اما دقیقا ساعت 4:20 دوباره به من زنگ زدند و گفتند که بتول فرشته با تو بود، چرا مواظباش نبودی، او نیست، گمشده، ما هرچه میگردیم اثری از او نیست. بعد از قطع تماس هرچه به دنبال او گشتم، فرشتهای نبود، و من دل نگران همچنان دعا میکردم او از این محل گذشته باشد، ولی دریافتم که جنازه او در شفاخانه امنیت است”.
عمه فرشته نیز در جریان صحبت با خبرنامه افزود: “آخرین باری که او را دیدم، دو روز قبل بود که به من زنگ زد و از من خواست که اگر موترم هست، به دنبالش بروم تا با هم به سوی خانه برویم و من او را به خانه رسانده، دیگر ندیدمش”.
هنوز دقیق معلوم نیست که فرشته از کدام قسمت بدن خود آسیب دیده و شهید شده است، اما دوست او میگوید که قسمتی از پای راستش از بین رفته بوده و امروز جنازهاش در تپه شهدای روشنایی به خاک سپرده شد.

آخرین دیدار
فرشته اکبری که مدت 6 ماه بود برای ادامه تحصیل در کابل اقامت داشت، برای همیشه آرام گرفت. والدین او که بعد از شش ماه به کابل آمده بودند، برای آخرینبار دخترشان را دیدند. آنها میخواستند جشن نامزدی عمه کوچک او را برگزار کنند، اما همه سوگوار شده، در غم از دست دادن او اشک میریزند و شاهد به خاک سپاریاش بودند.