«صحرا مانی» متولد مزارشریف است؛ پدر و مادر او که از شمال ولایت جوزجان هستند، بعد از ازدواج به مزارشریف نقل مکان کردند و صحرا در این شهر به دنیا آمد. خانواده او در دو سالگی به دلیل نبود امنیت به ایران مهاجر شدند؛ در نتیجه دوران ابتدایی و ثانوی تحصیلی صحرا مانی در ایران به پایان رسیده و بعد از مکتب، او تحصیلاتش را در رشته مدیریت بازرگانی ادامه داده است.
او که فرزند چهارم از میان هشت خواهر و برادر خود است، در صحبت با خبرنامه میگوید: «همیشه از 15 سالگی دوست داشتم که از ایران بروم، جایی که آزادی بیشتری برای پیشرفت و تحصیلات اکادمیک داشته باشم». صحرا میگوید، از رفتاری که با مهاجرین در ایران صورت میگرفت، خسته بود. آزادیهای ابتدایی خود را نداشته و برای رسیدن به اهدافاش، میخواست از ایران به جای دیگری برود.
رویاهای صحرا دختر افغان، اما مهاجر
خانم مانی میگوید: «برای مهاجرین در هر جای جهان سختیها و دشواریها است؛ به خصوص در ایران، آن وقتی که تازه جنگ ایران و عراق تمام شده بود و هیچ آمادگی برای پذیرش مهاجرین کشورهای دیگر نداشتند، واقعا شرایط سخت بود، آیندهای نامعلوم در انتظار مهاجرین بود». او نتوانست در ایران بماند و زندگی کند.
صحرا دوست داشت درس بخواند، ماستری خود را بگیرد، دنیا را ببیند و کشف کند. او برای پیشرفت خانواده و مردمش تلاش زیادی میکند و برای رفتن به کشورهای اروپایی درخواست ویزا مینماید، سرانجام بعد از زمانی طولانی، موفق به دریافت ویزای انگلستان میشود و به لندن میرود.

خانم مانی به خبرنامه میافزاید: «من برای ادامه تحصیلات خود به لندن رفتم و ابتدا تا زمانی که روی پای خود بایستم، در یک کارخانه بستهبندی موادخوراکی کار کردم. بعد از اینکه زبان انگلیسیام تقویت یافت، به حیث مترجم در شهرداری شروع به کار کردم».
او در لندن به آموختن رشته سینما و دیجیتال فیلم پرداخت و لیسانس خود را از این رشته دریافت کرد. سپس فوقلیسانس خود را در رشته مستندسازی دانشگاه هنر لندن دریافت نمود و به عنوان شاگرد ممتاز از این بخش فارغالتحصیل شد.
خانم صحرا مانی میگوید: “دوران مکتب شاگرد درسخوانی بودم و به اصرار خانوادهام رشته مدیریت بازرگانی را خواندم که اصلا دوست نداشتم”. او گفت که همیشه درسهای دانشگاه را به زور و با نمرات متوسط پاس کرده است. اما دوران لیسانس و ماستری در رشته سینما همیشه شاگرد ممتاز بود و عالی درخشیده است.
او میگوید، چون قصهگویی با کمره را دوست داشته، در این رشته بهترین بوده است. از خاطرات آن دوران که به عنوان دورانی به یادماندنی یاد میکند، میگوید که همیشه آخرین فردی بوده که از کتابخانه بیرون میآمده است. همیشه مشغول مطالعه مطالب جدید بوده و سعی کرده در این رشته دست بالایی داشته باشد.
فیلمساز و کارگردان
اولین فیلم صحرا مانی در زمان دانشجویی او در سال 2007 ساخته شده است. از فیلمهای کوتاه، اما ساخته شده صحرا مانی میتوان به شب طولانی، فراسوی برقع، ریتم لندن، مدرسه کالو، مکثی که وجود نداشت، طلاق قلبی، یک روز از زندگی من، مزار مدیا، سینمای دیوید لینچ، بادبادک، رویای کوهستان و اولین روز درس نام برد.
اما صحرا مانی برای اولینبار فیلم بلند خود به نام «هزار و یک زن چون من» را ساخته که در بین مردم کشورهای مختف و همچنان بعد از نمایش در افغانستان، حامیان خود را به همراه داشته است. این فیلم سیل بزرگی از واکنشها را در پی داشت و باعث شد زندگی فرد اصلی این داستان توسط این فیلم، تغییر بزرگی را تجربه کند.

صحرا مانی حامی خودش
همیشه سوالی که برای انسانهای موفق در ذهن نقش میبندد، این است که مشوق واقعی آنها چه کسانی بودهاند؟! من این سوال را از این زن جوان افغان و کارگردان فیلم «هزار یک زن چون من» نیز پرسیدم و او با نفسی که گرفت، گفت: «زندگی هیچ آدمی خالی از درد و رنج و سختی نیست. یا آدمها به سختیها غالب میشود و یا سختی بر آدمها، در هر دو صورت زندگی میگذرد، ولی چه خوب است اگر انسانها بر سختیها غالب آیند و در این میان مادرم زنی شجاع و زحمتکشی است که بر همه سختیها غالب آمده و برای تربیت من، خواهر و برادرانم در هیچ چیز کم نگذاشت، او مشوق اصلی من است.»
او میگوید: «برای نسل ما که در جنگ بزرگ شدیم و در عالم مهاجرت بودیم و هیچ کشوری نداشتیم، سخت بود که اطرافیان و خانواده به دنبال راهی برای پیشرفت ما باشند، بلکه در آن زمان، والدین فقط به دنبال سیر کردن شکم ما بودند. اما من خودم بودم که تلاش کردم تا پیشرفت نمایم و کوشش کنم تا اول خود و بعد فامیلم را از این وضعیت نجات دهم. والدین ما درگیر فقر و جنگ بودند. خیلی اتفاقات برای ما نیفتاده است. ما خیلی امکانات را نداشتیم و تجربه یک زندگی بیدغدغه دور از جنگ و حواشی آن، هیچ وقت برای ما میسر نشد».
صحرا مانی هیچ وقت به دنبال پیشرفت فردی نبوده، بلکه تلاش او این بوده تا همه پیشرفت و تغییر کنند.
هزار و یک زن چون من
صحرا مانی، کارگردان و فیلمساز جوان افغان اخیرا موفق به ساخت فیلم مستندی شده است که در آن داستان عدالتخواهی دختر جوانی است که قربانی تجاوز از طرف پدرش بوده و در این فیلم از او روایت شده است. او سالها در دادگاههای کابل به دنبال عدالت میگردد. این فیلم سختیها و فراز و نشیب زنانی را به تصویر میکشد که قربانی تجاوز هستند و مشکلات آنها برای گرفتن عدالت است
خانم مانی از ساخت این فیلم میگوید که ابتدا نمیخواست آنرا بسازد، بلکه او روی دو سوژه دیگر کار میکرده، آن هم فیلم بر روی قصر دارالامان بود، اما بعد از اینکه مصاحبه خاطره را از تلویزیون دیده، خواسته با او صحبت کند، ولی آن زمان هم مطمئن نبوده که طاقت شنیدن این داستان را از زبان خاطره دارد یا نه، اما بعدا با خود فکر کرده که باید با او صحبت کند و چون یک مستندساز است، باید با این اتفاقات روبهرو شود.

داستان گفته شده توسط خاطره، با پیشنهاد خود او به فیلم مستندی مبدل میشود. به گفته صحرا مانی در صحبت با خبرنامه، نوشتن داستان واقعی پر فراز و نشیب یک انسان خیلی سخت است؛ به خصوص داستان زندگی واقعی یک دختر افغان بیپناه که در ظلم و ستم پدر گیر مانده بود.
صحرا میگوید: “گیج بودم، اول برای نوشتن این فیلمنامه همه چیز درهم بود، نمیدانستم از کجا شروع کنم؛ از فرزندانش بگویم، از مادرش، پدرش، از خانهای که در آن زندانی بود و پدری که زندانبان این زندان بود؟! همه اینها برایم گیجکننده بود تا اینکه بلاخره موفق شدم اولین قسمت را بنویسم و با کمک و همکاری خود خاطره که از جزئیات زندگی خود پرده برداشت، آن را به پایان رساندم».
همراهی خاطره برای دادخواهی از او
صحرا مانی میگوید: «در جریان نوشتن این فیلمنامه با خاطره در قوه قضاییه کشور برای دادخواهی از او تلاش میکردیم و با او یکجا بودیم. در همین زمان بود که متوجه شدم در افغانستان چه اتفاقاتی میافتد و این تنها خاطره نیست که قربانی تجاوز شده و زندگی برایش به سختی در گذر است. دولت و نهادهای قضایی هیچ پیشرفتی در روند مجازات این جنایتکاران انجام نمیدهند و شاید سالها به طول انجامد تا پرونده یکی از این زنان و دختران پیگری شود».
او از این موضوع یادآور میشود که با دیدن این موارد و رفتارها، مصمم شده تا این فیلم مستند را هرچه زودتر بسازد و بر روی پرده تلویزیون نشان دهد تا به زنان قربانی کمکی رسانده باشد و حکومت را متوجه کمکاریها و بیتوجهیاش نماید. او از اینکه با ساخت این فیلم، صدای خفته در گلوی زنان افغان میشود، خوشحال است و در میان صحبتهایش گفت که حاضر است برای برقراری عدالت برای زنان افغان، هر تاوانی را قبول کند.
حمایت مردم از هزار یک زن چون من
صحرا مانی در ادامه گفتگو با خبرنامه، از حمایت مردم صحبت کرد. مردم استقبال خوبی از فیلم «هزار یک زن چون من» کردهاند و در این میان، بودند زنانی که بعد از سالها لب به سخن باز کرده و داستانهای نهان در قلبشان را بازگو کردند.
صحرا مانی گفت: «99 درصد مردم از این فیلم حمایت کردند، آنها گفتند که تا زندهاند این فیلم یادشان نمیرود و چشمان این خاطره در ذهنشان ماندگار شده است. اکثر مردم از کوتاهی و کمکاری خود در این بخش اعتراف کرده و قول دادهاند بعد از این به حمایت از این زنان بایستند».
بعد از پایان فیلم، خاطرههای مشترک و مشابه زیادی گفته شده است. صحرا میگوید که هدفاش نیز همین بوده که مردم بتوانند داستانهای خود صحبت کنند.
چالشهای سینما و سینماگری
صحرا مانی از وضعیت سینمای افغانستان و مشکلات آن صحبت میکند و در این بین، از سینمای افغانستان چنین سخن میزند: «سینما در افغانستان به مافیا تبدیل شده و دولت افغانستان هیچ بودجهای را به سینما اختصاص نداده و همین باعث بینظمی و نابرابریها شده است.
در سینما تنها کارگردان نقش ندارد، بلکه امکانات زیادی نیاز است که هنوز هم سینمای افغانستان آن را ندارد؛ یک تیم فنی حرفهای وجود ندارد و من باید به بازیگران و زنان بازیگر در افغانستان آفرین بگویم که با این وضعیت، هنوز هم در سینما خوش میدرخشند. دولت باید پیگیری جدی در این عرصه داشته باشد».
دستآوردها و جوایز
خانم صحرا در صحبت از دستآوردها و جوایزی که در یافت کرده، گفت: «من فکر میکنم موفق هستم، نه برای دستآوردهایم؛ من به این دلیل موفق استم که چقدر حاضرم به خواستههایم برسم و چقدر هدفم معلوم است و موفقیت من، یعنی اینکه چقدر حاضرم به خاطر خواستههایم، تاوان بدم و بجنگم».
او گفت که در جشنوارههای زیادی جایزه گرفته و بابت ساختن فیلمهایش تقدیر و تشویق شده است. فیلم هزار یک زن چون من، تندیس بلورین برای بهترین فیلم مستند به انتخاب تماشاچیان برای فیلم هزار و یک زن چون من تقدیم شد. خاطره نیز تندیس بلورین جشنواره شجاعت و سالها مبارزه در راه رسیدن به عدالت را دریافت کرد.

صحرا در مورد این فیلم و جایزهاش میافزاید: «من فکر میکنم فیلم هزار یک زن چون من به نفس خود باعث شد که خاطره و کودکانش به کشور امنی مهاجرت کنند و زندگی آرامی را شروع کنند. این بهترین جایزه برای من بود».
به گفته او، «جایزه دیگر برای من این خواهد بود که دولت به مواردی چون این اهمیت بدهد و زودتر به دادرسی بپردازد».
او گفت، بزرگترین جایزه این فیلم زمانی به او میرسد که به هدفاش که کمک به زنان افغان است، برسد: «با تمام شدن این فیلم، میخواهم با مردم و سازمانهای حقوق بشری کمک کنم تا فشار به دولت آورده شود و به موضوع تجاوز سریعالسیر رسیدگی شود و قربانیان تجاوز دیگر صدایشان خفه نشود».
به گفته او، بزرگترین جایزهای که دوست دارد از این فیلم دریافت کند این است که دولت متقاعد شود که به پروندههای تجاوز خارج از نوبت رسیدگی کند و آنها مجبور نباشند مثل خاطره سالها برای حق خود و احقاق عدالت بدوند. و همچنان آرزو دارم مردم افغانستان بعد از این به متضرر تجاوز به عنوان شریک جرم نبینند و او بتواند به زندگی عادی خود ادامه دهد. اینها اهدافی هستند که به خاطرشان حاضرم هر تاوانی را بپردازم. چون سالها از نزدیک شاهد این بودم که چطور از طرف سیستم قضایی و از طرف جامعه به قربانیان تجاوز توهین و بیحرمتی میشود. و آنها نمیتوانند به حق خود برسند.
خانم مانی معتقد است که هیچ وقت برای جایزه کار نکرده و جایزه او را خوشحال نمیکند، بلکه او فکر میکند که جوایز به فیلمها ارزش نمیدهد، بلکه این فیلمها هستند که به جوایز و جشنوارهها ارزش میدهند.
جدا از فیلم هزار یک زن چون من، خانم صحرا مانی با فیلمهای زیادی به عنوان بهترین فیلمهای مستند مانند «آن سوی برقع»، جایزه دریافت کرده است. خانم مانی برای فیلم آن سوی برقع از جشنواره بینالمللی فیلمهای افغانستان در لندن، جایزه اول را گرفته است. «مدرسه کالو در امریکا» و «زنان در هرات» نیز جایزه اول را در جشنوارههای فیلم مستند دریافت کردهاند.
آینده نزیک
صحرا مانی قرار است در آیندهای نزدیک، کمپاینی را با یک فیلم جدید راهاندازی کند. او تصمیم دارد که در تمام دانشگاهها، سازمانهای فعال برای زنان، شهرها و مراکز علمی داخل و خارج کشور، فیلم «هزار و یک زن چون من» را به نمایش بگذارد و به همه مردم جهان بگوید در افغانستان نمیتوان به عدالت دست پیدا کرد. او میخواهد با فعالیت و کارهایش دولت را مجبور کند تا با متضررین تجاوز، برخورد بهتری داشته باشد.

همچنین خانم صحرا با همکاری بعضی از سازمانهای خیریه، برنامه دارد برای زنانی که از طریق تجاوز باردار شدهاند، «تست دی.ان.ای» را انجام دهد. این آزمایش در داخل افغانستان امکانپذیر نیست و به این سبب او این کار را عملی میکند تا زنان متضرر از تجاوز بتوانند ثابت کنند که به آنان تجاوز شده است.
همچنان خان مانی سعی دارد از طریق فیلمهایش، بازگوکننده هزاران داستان وحشتناک از جنایت علیه زنان در کشور باشد.
وقتی کابل میخواند
برنامه سوم خانم صحرا مانی، فیلمی است که به زودی ساخته میشود. این فیلم به نام «وقتی کابل میخواند»، داستان دختران افغانی است که میخواهند موسیقی بیاموزند و در این راه با مشکلاتی روبهرو میشوند. این چالش بسیار دخترانی است که در افغانستان از سوی خانواده و جامعه با آن مواجه اند.
صحرا مانی با ساخت این فیلم نقش و تأثیرگذاری موسیقی بر زندگی افراد را نشان میدهد که میتواند چقدر به جامعه افغانستان کمک کند تا از بحرانها برهاید.
او از انگیزه ساخت این فیلم میگوید: «فکر کردم که کابل خیلی کارها میکند و چه میشود اگر روزی کابل بخواند و با خود فکر کردم که خوب است اگر روزی کابل بخواند».
راه دراز تا خوشبختی
صحرا مانی در پایان گفتگو با خبرنامه خاطرنشان ساخت: «ما راه درازی برای ملت واحد شدن داریم، راه درازی داریم تا خوشبختی خود را در خوشبختی جامعه بدانیم، ما تک تک هیچ وقت خوشبخت نخواهیم شد؛ وقتی جامعهای بدبخت و تاریک داشته باشیم. چند روز قبل در سوئیدن ما جشنواره داشتیم و در غزنی جنگ و خونریزی. ما نمیدانستیم تا جشنواره را گرامی بداریم یا سوگوار غزنی باشیم».
او گفت: “ما نمیتوانیم خوشبخت باشیم وقتی درد جامعه را از خود دور بدانیم. باید هر کدام ما سنگی را از جلوی پا برداریم تا جایی بهتر برای نسل آینده بسازیم». او امیدوار است که به باورهایش برسد و برای محقق کردن آنها میجنگد.
خانم مانی میگوید: “در تمام سالهای مهاجرت در ایران و اروپا همیشه میخواستم به کشورم برگردم و هرکاری که میتوانم انجام دهم تا دیگر کسی مجبور به ترک آن خاک نگردد. میدانستم که با دست خالی و فقط عشق به وطن نمیشود کاری کرد برای همین تمام این سالها سختترین شرایط را تحمل کردم تا از یک دختر مهاجر چیزی بسازم که درد خودم و فامیلم و مردم سرزمین بخورد و حالا وقتش است که کاری کنم نه سرسری بلکه اساسی”.
صحرا میگوید: «نمیدانم چطور میتوانم خوشبخت باشم، خوشبختی برایم بیمفهوم است، من زمانی خوشبختم که بدانم مردم من نیز خوشبخت و آرام هستند و کودکان و زنان کشورم جایی برای زندگی داشته باشند تا فرار را بر قرار ترجیح ندهند».
او گفت: “من یقین دارم جوانهای زیادی هستند که مثل من فکر میکنند و هر روز با آنها رو به رو میشوم که این مرا بینهایت شاد و دلگرم میکند. میدانم که سخت است اما محال نیست. ما میتوانیم سرزمین امن و راحتی داشته باشیم که دیگر کسی مجبور به فرار نباشد. میشود سرزمین خودمان را بسازیم که زیباترین و بهترین جای دنیا است و خواهد بود”.