«مدینه لعلی»؛ شهادتی که تغییر و امید زندگی را به خانواده‌ها برمی‌گرداند!

توسطفرشته فرهنگ

مرداد ۲۸, ۱۳۹۷ به روز رسانی : اسفند ۷, ۱۴۰۲ ,

چند روزی است که خانواده‌های قربانیان انتحار روز چهارشنبه(24 اسد) در غرب کابل، مراسم تدفین و فاتحه عزیزان‌شان را برگزار کرده‌ و یا هنوز هم در انتظار بهبودی فرزاندان و نزدیکان‌شان راهی شفاخانه‌ها هستند. بعد از دیدار با خانواده رحیمی، صحبت با نزدیکان ذکریا یوسفی و راحله منجی و شنیدن غم‌ناک‌ترین خاطرها، اما پدری تصمیم گرفت مصارف ختم قرآن دخترش را به مجروحین و تعدادی از شاگردان بدهد تا جهت تحقق بخشیدن به رویاهای آنان سهمی داشته باشد.

«حاجی اسماعیل لعلی»، پدر مدینه لعلی که در حادثه مرکز آموزشی موعود شهید شد، 500 هزار افغانی هزینه ختم قرآن دخترش را به مجروحین این حادثه کمک کرده و تعهد کرده هزینه‌های 4 نفر از هم‌صنفان دخترش مدینه را بپردازد.

آقای لعلی به خبرنامه می‌گوید، با این‌که خودش درس نخوانده، اما تلاش کرده فرزندانش درس بخوانند و برای خود کسی باشند؛ اما متاسفانه این پدر، دختر 17 ساله خود را از دست داد؛ بدون این‌که رویاهای دخترش مدینه برآورده شود. حالا پدر با این ابتکار می‌‌خواهد به کسانی که دخترش را شهید کردند، بگوید که همت مردم بالاتر از این است که بعد از کشته و زخمی شدن فرزندان‌شان، بشکنند و دست از آبادانی و پیشرفت بکشند.

وی در اطلاعیه مراسم فاتحه عمومی دخترش مدینه نوشته است: «ما این‌گونه از میان خون و خاکستر برمی‌خیزیم و تکثیر می‌شویم».

haji-ismail-laali
حاجی اسماعیل لعلی، پدر مدینه لعلی

مدینه لعلی

مدینه در کابل به دنیا آمده و امسال صنف دوازدهم را در لیسه گلخانه می‌خواند و با سن 17 سالگی، آماده دادن امتحان کانکور در سال جاری بود، تا یک گام دیگر به آرزوها و رویاهایش نزدیک شود.

به گفته برادرش، او اقتصاد را دوست داشته و می‌‌خواسته یک تاجر باشد.

برادرش از این می‌گوید که از نگاه او، مدینه یک دختر نبود، بلکه مانند یک برادر بود. احساس مسئولیت و دلگرمی‌های مدینه دل‌خوشی بزرگی برای او و خانواده بوده است.

500 هزار افغانی کمک به مجروحین و تمویل هزینه تحصیل

پدر مدینه می‌گوید، زمانی که شفاخانه‌ها را در به در به دنبال دخترش می‌گشت، دیده دختران و پسرانی را که هنوز هم یکی از اعضای فامیل‌شان نیامده بودند و اکثرا شاگردانی بودند که برای تحصیل به کابل آمده و یا تعدادی از والدین این شاگردان، پول تداوی و درمان فرزندان‌شان را هم نداشتند.

حاجی اسماعیل لعلی در گفتگو با خبرنامه، انگیزه این تصمیم را این‌گونه شرح می‌دهد: «با خود گفتم اگر دخترم زنده بود، این پول صرف تحصیل او می‌شد؛ حالا که شهید شده، من هم این پول را در مراسم ختم قرآن و فاتحه‌اش ‌مصرف خواهم کرد. با خود فکر کردم چه خوب است اگر این پول صرف درمان فرزندان خانواده‌هایی شود که هنوز نفس می‌کشند، و همچنان بتوانم به چند نفر از خود هم‌صنفان مدینه کمک کنم، حالا که مدینه به آرزو و رویاهایش نرسید، چه خوب است تعدادی دیگر بتوانند تحصیل کنند و درس بخوانند».

پدر مدینه گفت، با آن‌که کار و بار بزرگی ندارد و تجارت کلانی در دستش نیست، اما از خداوند خواسته‌ این همت را به او بدهد تا تصمیمی را که گرفته، عملی کند.

Madina laali

خبر انفجار و مدینه‌ای که در بین باروت ماند

آقای لعلی گفت: «برای والدین خیلی سخت است که یک روز فرزندش از او دور باشد، چه رسد به این‌که او را برای همیشه از دست داده باشی». او از خبر شدن از این حادثه می‌گوید: «زمانی که به من زنگ زدن، من وظیفه بودم. از خانه به من گفته شد که تو کجا استی بیا که مدینه هنوز نیامده است، من به آن‌ها گفتم تشویش نکنید حتما تا چند دقیقه دیگر می‌آید که باز به من گفتند که نشنیده‌ای در کورس مدینه انفجار شده است».

پدر مدینه می‌گوید: «سراسیمه خود را به کورس رساندم، ولی خبری از دخترم نبود، مردم زیادی بودن و هرج و مرج زیاد بود، وقتی سوال زیاد پرسیدم گفتند که تعدادی را به شفاخانه‌ها انتقال داده‌اند و من نیز در پی دخترم شروع به جستجو در شفاخانه‌ها کردم، بعد از 5 ساعت جستجو، او را در شفاخانه علی‌آباد پیدا کردم».

مدینه از ناحیه سر آسیب دیده بود و در حالت کما بوده است. بعد از انتقال به شفاخانه، وقتی او را به اتاق عمل می‌برند، در جریان جراحی دوام نیاورده و شهید شده است.

آقای لعلی در ادامه صحبت خود گفت: «آن زمان مصروف مدینه شدم، اما بعد از این‌که دخترم شهید شد و امید زنده ماندنش در وجودم خاموش شد، تصمیم گرفتم که 500 هزار افغانی را به مجروحین و تعدادی از شاگردان کمک کنم».

یکی از دوستان آقای لعلی، نجیب ناصری می‌گوید که او بعد از بیان این تصمیم گفته است: «اگر قرار است بمیریم، باید باسواد بمیریم و اگر قرار است شهید شویم هم باید با سواد شهید شویم. و حالا که مدینه نیست، من با کمک به دختران دیگر فکر می‌کنم که مدینه زنده است و با همراهی آنان، می‌خواهم آرزوهایی که مدینه داشت و به آن نرسید، دختران دیگر برسند». «اگر یک اولاد این وطن با کمک من صحت‌یاب شود، برای من هزاران مدینه است».

مادر در نبود دختر نوجوانش

وقتی با مادر مدینه صحبت کردم، او هر لحظه اشک می‌ریخت. از دخترش پرسیدم، او اول مرا خطاب قرار داد که کسی که انتحاری می‌کند، آیا انسان است یا نه؟! اگر انسان است، خودشان مادر ندارند؟! وقتی خودشان فرزند مادری هستند، چرا فرزند مادر کسی دیگر را از بین می‌برند؟! و آن‌ها را به سوگ فرزندشان می‌نشانند؟! همه این سوال‌ها را بی‌جواب گذاشتم؛ چون نمی‌دانستم چه جوابی به مادری بدهم، در حالی که حالش را کامل درک نمی‌کردم؛ درست مثل زمانی که دیر به خانه می‌رسم و تشویش‌ها و نگرانی‌های مادرم را به خوبی درک نمی‌کنم. آن لحظه فقط سکوت کردم و به چشم‌های خانم فاطمه نگاه کردم و فقط در دل برایش صبر بیشتر خواستم.

ismail laali
پدر مدینه می‌گوید: سراسیمه خود را به کورس رساندم، ولی خبری از دخترم نبود، مردم زیادی بودن و هرج و مرج زیاد بود، وقتی سوال زیاد پرسیدم گفتند که تعدادی را به شفاخانه‌ها انتقال داده‌اند و من نیز در پی دخترم شروع به جستجو در شفاخانه‌ها کردم، بعد از 5 ساعت جستجو، او را در شفاخانه علی‌آباد پیدا کردم

روزی که این اتفاق افتاد، مادر مدینه، صبح او را بعد از آمدن از یک کورس درسی دیده و بعد، برای این‌که این ساعت درسی مدینه صبح خیلی زود بوده، به او تذکر داده که وقت کورس را به بعد از ظهر تغییر بدهد و بعد از آن، به فاتحه یکی از اقوام‌شان رفته است. این آخرین باری بود که با دخترش صحبت کرده است.

مادر مدینه از علایق دخترش گفت: «مدینه ورزش را دوست داشت، می‌خواست به کورس رانند‌گی برود که من مانع شدم و گفتم شرایط خوب نیست و او را از رفتن منع کردم. در درس‌هایش تلاش بسیار داشت. من 10 فرزند دارم که او فرزند پنجم خانواده بود. صبور بود و مهربان، همه حرف‌ها را گوش می‌داد. در همین اواخر یک روز به او گفتم که بیاید و چند کفن را نشان کند که یکی زنانه بود و چند عدد دیگر آن مردانه. به او گفتم مدینه دخترم، انسان است و مرگ در کمین، اگر روزی اتفاقی برای من افتاد و مردم، مراقب باشی گریه و زاری نکنی و تا خواهرانت از خانه‌شان می‌آیند؛ این کفنی زنانه را برای من بیاور و او گفت که مادر این حرف‌ها را نگو، خدا نکند و عمر زیاد داشته باشی».

با اصرار من، دقیق به حرف‌هایم گوش کرد. خانم فاطمه لعلی می‌گوید: «نمی‌دانستم روزی خودم آن کفن را برایم دخترم می‌آورم».

حرف ناگفته همچنان ناگفته ماند

برادر مدینه، «حبیب‌الله حقتاش»، فرزند ارشد خانه و برادر بزرگ مدینه از او می‌گوید: «من در مسافرتی بودم، وقتی چت کردیم، گفتم که چه چیزی برایت بیاورم، و او فقط از من سلامتی و سالم رسیدن به خانه را خواست و این حس او، هیچ وقت یادم نمی‌رود».

آقای حقتاش به خبرنامه گفت: «در این روزهای اخیر چون ایام عید بود، کار من هم کمی زیاد شده بود. بعد از مسافرت، یک شب خانه آمدم، خیلی خسته بودم و زود خوابیدم، فردا صبح زود نیز دوباره سرکار رفتم و اصلا فرصت صحبت با کسی پیدا نشد. سه شب خانه نیامدم، یک شب که قصه می‌کردیم، گفت که لالا چی وقت خانه می‌آیی و من گفتم شب عید می‌آیم، چرا گپی است؟ او در جواب گفت، آرامی است و فقط می‌خواسته چیزی را به من بگوید و هرچه اصرار کردم، او گفت که هر وقت به خانه رفتم، خواهد گفت».

این آخرین حرفی بوده که حبیب از خواهرش مدینه شنیده است. حالا حبیب از این اذیت می‌شود که مدینه چه چیزی در دل داشت که هیچ وقت موفق به گفتن آن شد.

habibullah-haqtash
حبیب‌الله حقتاش، فرزند ارشد خانه و برادر بزرگ مدینه

حبیب از تصمیم پدر در مورد کمک به زخمی‌ها و هم‌صنفی‌های خواهر استقبال کرد و به خبرنامه گفت: «من از این‌که پدرم این تصمیم را گرفته است، خیلی خوشحال هستم و این‌که امید یک فامیل به او برگردانده شود، خیلی خوب است. مدینه خیلی دوست داشت که درس بخواند، حالا که او موفق به تحصیل نشد، با این کمک ناچیز شاید زندگی چند نفر دیگر تغییر کند».

او می‌گوید که کاش مردم نیز از هزینه‌های پوچ و بی‌معنی دست بشویند و برای تغییر زندگی مردم اطراف خود کمک کنند، تا بتوانیم وطن را بسازیم و تغییرات اساسی ایجاد کنیم.

حبیب حقتاش در آخر گفت، با این‌که رهبران ما از وضعیت آگاه هستند، ولی نمی‌خواهند که درک کنند و یا وضعیت را بهبود ببخشند.

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. تعداد آرا: 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *