یک سال قبل در یک بعد از ظهر سهشنبه، زمانی که من به زندان سیار قرارگاه فرماندهی پولیس که به نام «ماکو بریمبو» نیز یاد میشود، داخل شدم، باران شدیدی در حال باریدن بود. او انتظار مرا میکشید.
ما معرفی شده بودیم ـ “این دیان یولیا است” ـ سپس به یک اتاق کوچک با یک میز و چهار چوکی راهنمایی شدیم. او نقاب پوشیده بود، دستکشهای خاکستری و گمیس(لباس بلند و گشاد) قهوهیی و تاریک، یک لباس عجیب و غریب کاملا برعکس خلق و خویاش: ریلکس، آرام و بشاش.
او به آرامی در بهاسا اندونیزیا در حالی که یک بوتل روغن اوکالیپتوس را در دست داشت، گفت: “من حالت تهوع دارم.” او دو ماهه باردار بود.
«دیان یولیا نووی» گویا اولین بمبگذار زن برای دولت اسلامی (داعش) در اندونیزیا بوده است. او قصد داشت تا بمبی را بر یک کوره فشار در کاخ ریاست جمهوری اندونیزیا منفجر کند، اما این طرح زمانی که پولیس به خانه او در بیکاسی در مرز شرقی جاکارتا در دسامبر 2016 یورش برد، ناکام شد.
در حالی که دادخواستها برای او حکم ده سال زندان بوده، دادگاه ولایتی جاکارتای شرقی او را پس از اعترافش به هفت و نیم سال زندان محکوم کرد. او در اندونیزیا اولین زنی بود که برای طرح چنین حملهیی مجرم شناخته میشد، و در نهایت به اتاق کوچکی در ماکو بریمبو با دو افسر پولیس زن دیگر که برای محافظت او گماشته شده بودند، افتاد.
در ماه می 2018، یک سال پس از زمانی که من نووی را ملاقات کردم، شورشها در ماکو بریمبو آغاز شد که به یک گروگانگیری36 ساعته انجامید که در نتیجه آن پنج افسر پولیس و یک زندانی کشته شدند. بر اساس اظهارات سخنگوی پولیس، گلوی بیشتر این افسران بریده شده بود. این شورش و بمبگذاری در سورابایا که در جریان یک هفته اتفاق افتاد، به جماعت انصارالدوله، یک گروه تروریستی اندونیزیایی که با داعش بعیت کرده است، نسبت داده شده بود.
نووی در جریان این حادثه با دختر شش ماههاش در ماکو بریمبو بود. گزارش رسانهها میرساند که او و کودکش اینک به زندان دیگری در جاوای مرکزی منتقل شدهاند.
زنان و خانوادهها حمله میکنند
متعاقب این شورشها در زندان، چندین بمبگذاری مرگبار اتفاق افتاد. در 13م می، یک خانواده پنج نفره سه کلیسا را هدف قرار دادند؛ این در حالی بود که دو پسر نوجوان کلیسای کاتولیک سانتا ماریا را در سورابایا انفجار دادند، پدر، یک موتر بمبگذاری شده را بر کلیسای پنتیکاستال در مرکز سورابایا هدایت کرد و مادر به همراه دختران 12 و 8 سالهاش کلیسای مسیحی دیپونیگرو اندونیزیا را هدف قرار داد. تمام این ها در عرض چند دقیقه واقع شد.
ناوقت آن شب، یک خانواده در بیرون از سورابایا در حالی جان خود را از دست دادند که یک بمب در برابر آنها منفجر شد. سه کودک بین سنین 10 تا 15 ساله زنده ماندند.
روز بعد، سومین خانواده به یک ایستگاه پولیس حمله کرد؛ بازهم در سورابایا. آنها از دو موتورسایکل استفاده کرده بودند؛ تنها بازمانده این خانواده یک دختر هشت ساله است که در آن زمان بین والدینش قرار داشته بود.
داعش به صورت رسمی اولین زنان انتحاری بمبگذار را در اندونیزیا به میان آورده است
پولیس گفته که خانوادههایی که به کلیساها و مراکز فرماندهی حمله کردند، اخیرا از سوریه بازگشته بودند؛ با این حال، این ادعاها از سوی برخی از همسایگان آنها رد شده است. در حالی که طرح نووی ناموفق بوده، اما حملات انجام شده به وسیله این مادر و آنهم در حالی که دخترانشان را با خود داشتهاند، به این معناست که داعش رسما اولین بمبگذاران زن را در اندونیزیا به بار آورده است.
هنوز روشن نیست که داعش چگونه زنان، کودکان و حتی کل خانواده را متقاعد میسازد تا انتحار کنند، اما گفتگوی من با نووی چگونگی رادیکالیزاسیون را روشن ساخته است.
رشد و کار در بیرون
نووی، تنها فرزند [خانواده] در باندونگ بزرگ شد و به والدینش در مغازه آنان که در یک فروشگاه سنتی بود، کمک میکرد. همانند بسیاری از اندونیزیاییهای دیگر، او نیز به صنوف «مینگاجی»، گروه درسی برای کودکان اندونیزیایی جهت یادگیری قرآن پیوست. او باید شبها در خانه میماند، خانواده او محافظهکار بودند و هرگز به او این اجازه را نمیدادند با دوستانش بیرون برود.
پس از فراغت از مکتب، نووی کار در یک کارخانه نساجی را شروع کرد که در اوقات بیکاریاش با دوستان خود بیرون رفته و خرید میکرد. او بعدا به سیربود در شرق جاوا رفت، اما پس از چند ماه تصمیم گرفت تا اندونیزیا را ترک کرده و به عنوان یک کارگر مهاجر کار کند.
او در سال 2010 و در سن 23 سالگی به سنگاپور رفت؛ جایی که وی در خانه یک معلم مسیحی چینی در یک مکتب محلی کار میکرد، و از سه کودک نگهداری مینمود. در این زمان او یکی از هزاران زن اندونیزیایی بود که در سنگاپور کار میکرد. هر ماه به او 330 دالر پرداخت میشد. او گفت که از شغلش خوشحال نبود، زیرا تعطیلات در آن دشوار بود ـ شکایتی معمول در میان کارگران مهاجر در ایالات ثروتمندنشین.
او تصمیم گرفت تا پس از یک و نیم سال به خانه برگردد، اما درست پس از چند ماهی، یک شغل جدید در تایوان دست و پا کرد. او برای یک زوج پیر کار میکرد، که آنها را «آما»(مادر بزرگ) و «یییی»(پدر بزرگ) مینامید.
او گفت: “رییس من یک بودیست ـ تایوانی بود اما الحمدلله، قابل تحمل بودند”. هرچند مسلمانان در تایوان اقلیت هستند، اما استخدامکنندههای او این را میدانستند و به او اجازه دادند تا نقاب بپوشد. گرچه او پوشیدن حجاب را قبل از رفتن به سنگاپور شروع کرده بود، اما در تایوان بود که در پوشاندن صورت و موهایش جدیتر شد. “رییسم با این کنار میآمد. آنها کاملا قابل تحمل بودند. آنان میگفتند که این به خودم مربوط می شود.”
کار ساده اما سخت بود: نووی مسئول پاککاری این خانه چهارطبقهیی در تایچونگ بود و همچنان باید غذا تهیه میکرد و از رییس 78سالهاش نگهداری مینمود. کارش او را مصروف نگه میداشت، و هیچ وقت آزادی برایش نمیگذاشت تا با جامعه کارگران مهاجر در این شهر روابط اجتماعی برقرار کند. با داشتن دوستان کم و فرصت محدود برای رفتن به بیرون، او تصمیم گرفت تا در خانه بماند و وقت آزادش را در پلت فرمهای شبکههای اجتماعی سپری کند.
یادگیری درباره جهاد به صورت آنلاین
در همین جریان ـ گردش در فیسبوک هنگام فراغت از کار ـ بود که دیان از مردمی که در مورد جهاد یا جنگ مقدس صحبت میکردند، آگاه شد. تنها او نبود؛ کارگران مهاجری که خود را در یک کشور بیگانه منزوی یافته بودند، میتوانستند در استخدام به وسیله افراطگرایان یا سخنرانیهای آنلاین، آسیبپذیر باشند.
به عنوان مثال میان سالهای 2015 و 2017، سنگاپور 9 کارگر مهاجر مظنون رادیکالیزه شده را به کشورشان بازگرداند.
ناوا نوریه، یک پژوهشگر مؤسسه تحلیل و منازعات سیاسی ) (IPAC در زمانی که از سوی مجله نیو ناراتیف تماس دریافت کرد، از قصه یک کارگر مهاجر که با او مصاحبه کرده، یادآوری نمود. این کارگر زندگی خود را در خارج را به عنوان یک سوراخ خالی تعریف کرده بود؛ او سریالهای کرهیی میدید تا اینکه خسته میشد.
ناوا گفت: “او شروع به جستجوی مواد اسلامی برای خواندن در اینترنت کرد. بیشتر اوقات گوگل محتویات سلفی را بار میآورد، و بعدا خواننده را به VOA اسلام میکشانید.” جنبش سلفی یک شاخه کاملا سرسختانه و محافظهکارانه اسلام سنی است، در حالی که VOA Islam یک نسخه تلقی وی او ای میباشد؛ رسانهیی که با حمایت مالی آمریکا اداره میشود. VOA اسلام عمدا محتوا و اطلاعات غلط را منتشر میکند، خوانندگان را به گونهیی فریب میدهد که فکر کنند وب سایت اصلی VOA را میخوانند.
ناوا اضافه میکند که در کنار گوگل، الگوریتمهای فیسبوک نیز نقش روشنی در تأمین ارتباط میان کارگران مهاجر و شبکههای آنلاین تروریستی بازی میکنند. او گفت: “آنها میخواهند یک دوست دینی پیدا کنند؛ و الگوریتم فیسبوک مستقیما دوستی را به آنان پیشنهاد میکند؛ این گونه است که این افراد در حباب خودشان زندگی میکنند.”
گاهی اوقات جهادیهای مرد نیز به گونه فعال از طریق فیسبوک اهدافی را جستجو میکنند، با استفاده از “دوستیابی آنلاین” در تلاش اند تا زنان آسیبپذیر کارگر مهاجر را یافته و آنها را تحت تأثیر قرار داده و یا “بترسانند”.
نووی ارتباطاتش را با جهادیها در فیسبوک آغاز کرد. نووی به یاد میآورد: “در اول من در مورد این حسابها در فیسبوک که در مورد جهاد پست میکردند، کنجکاو بودم. از آنها می پرسیدم، که این چه جهنمی است؟ چرا اینقدر عجیب است؟” در آن زمان او نمیتوانست درک کند که چرا مردم میخواهند جان خود را قربانی کرده و به نام شهید بمیرند.
با وجود تجربه او از بودن در یک اقلیت مذهبی در تایوان، اما نووی تعصبات خود را داشت. او مقبولیت اقلیت شیعه در اندونیزیا را رد کرد: “شیعیان مسلمان نیستند. تساهل در برابر آن وجود ندارد.”
تنشها میان مسلمانان شیعه و سنیمذهب سابقه طولانی دارد و در سرتاسر جهان یافت میشود. هرچند آنان دارای باورهای اساسی مشترک زیادی هستند، تفاوتهای روشنی در الهیات، عمل و آموزههای آنان وجود دارد. در حالی که اکثر مسلمانان جهان سنی اند، اما مسلمانان شیعه در کشورهایی چون ایران، بحرین و لبنان در اکثریت اند؛ بسیاری از خشونتها در خاورمیانه به همین فرقهگرایی نسبت داده میشود.
انکار مسلمانان شیعه از سوی نووی با ایدیولوژی داعش متناسب بود. این گروه که در سال 2014 برجستگی جهانی یافت، دکترین بنیادگرای اسلام سنی را دنبال میکند.
نووی به افرادی که در فیسبوک در مورد جهاد پست میکردند، برخورد. یک نفر به نام فولانا بینتی فولان، در نهایت به سوالات او جواب میداد. او نووی را متقاعد کرد که در سوریه زندگی میکند و به او در مورد جهاد آموزش داد. فولانا همچنان در مورد تفاوتهای میان القاعده و داعش به او توضیح میداد.
نووی با اشاره به رهبر اخیر این شبکه تروریستی، اسامه بن لادن میگوید: “القاعده در گذشته، قرآن و سنت را پیروی میکرد(سنت عبارت از آداب و رسوم سنتی اسلام بر مبنای آموزههای پیامبر اسلام است)، اما بعدها، به نظر میرسد که این رهبر از جهاد برای مقاصد سیاسی استفاده میکرد. اگر آنها از سیاست سخن بگویند، به این معنا است که دیگر به نام خداوند نمیجنگند.”او همچنین به جبهه النصره، یک سازمان جهادی که علیه دولت سوریه با هدف ایجاد یک دولت اسلامی مبارزه میکند، اشاره کرد. پس از نادیده انگاشتن القاعده و النصره توسط داعش، او این دو گروه را متهم به “پیوستن” به ایالات متحده آمریکا کرده و از ایشان به نام “چاپلوس” یاد میکند.
نووی توضیح میدهد: “جهاد عبارت از مبارزه برای حفظ دین خداوند بدون کدام هدف دیگر، به شمول منفعت خویشتن یا گروه دیگر میباشد.”
اندونیزیای متفاوت
ناوی در عین حال با پانکاسیلا نیز مشکل دارد؛ پانکاسیلا پنج بنیادی است که فسلفه دولت اندونیزیا را شکل میدهد. استدلال او این است که تعقیب پانکاسیلا نشانهیی از عدم اعتماد به قانون قرآن است: “چرا ما باید به پانکاسیلا پایبند باشیم و به اسلام نباشیم؟” او نمیتوانست درک کند که چرا اندونیزیا به عنوان بزرگترین جامعه مسلمان در جهان، به قران و اسلام به عنوان اصول اساسی پایبندی ندارد.
این همان دیدگاهی است که از سوی گروه اسلامگرای تندرو حزبالتحریر اندونیزیا نیز دنبال میشود. دولت جوکووی، این حزب را به خاطر انجام فعالیتهایی که با پانکاسیلا مخالف بود و اصل یک دولت اندونیزیایی یکپارچه را لغو کرد ـ حرکتی که جنجالیترین صداهای آنلاین را در بر میگیرد، مانند ارتش سایبری مسلمان، ممنوع قرار داد.
از نظر نووی کشورش باوجود اکثریت مسلمان، از ملت اسلامی واقعی بسیار دورتر از آنچه او فکر میکرد، میباشد.
رابرتوس رابرت، یک کارشناس پانکاسیلا از دانشگاه نیگاری جاکارتا میگوید که پانکاسیلا در واقع یکبار به خواستههای اسلامگرایان نزدیکتر بوده است: در یک مورد در پیشنویس سال 1945، اصل اول اظهار میداشت که باور به خداوند متعال با تعهد به پیروان مسلمان برای پیروی از قوانین اسلامی میباشد. این موضوع در منشور جاکارتا از سوی کمیته تحقیق کار آمادهسازی برای استقلال (BPUPKI) نیز قرار گرفته بود.
مترجم: طاهره رحمانی
منبع: نیوناراتیف
افزودن دیدگاه