بعضی اوقات داستانهایی را میشنوید که نمیتوانید باور کنید راست باشد. چه چیزی میتواند باعث شود تا یک فرد ناانسان قاتل و خون خوار شود؟ آیا آنها همان گونه به دنیا میآیند یا این که محیط روی آنها تاثیر میگذارد؟
اما متاسفانه این داستان که مربوط چارلیس مانسون میباشد، حقیقت دارد. او از شخصی میخواهد تا زن بارداری را کشته و کودکاش را از بدن او بیرون کند.
تصور کنید که یک قاتل زنجیرهای به خاطر قتلهایی که انجام داده و در کشتارهای دیگری نیز دخیل بوده، هزاران هوادار نیز داشته باشد. این مرد فیلسوف قرن به شمار میرفت و هزاران پیرو نیز داشت.
چارلیس مانسون دهها قتل را انجام داده است و در شمار زیادی از کشتارها نیز دست داشته است. او یک نمونهای آشکار از این است که یک فرد تا چه حدی میتوان بد و خشن شود.
مانسون نیز همانند بسیاری دیگر از قاتلان زنجیرهای دوران کودکی سختی را سپری کرده است. او بعد از آن که پدر و مادرش زندانی شدند راهش برگشت. او از سن کودکی با حمله به کودکان بزرگتر از خود و درگیری با آنها با آنکه از سوی آنها لت و کوب میشد، طبیعت پیچیدهاش را آشکار میکرد.
مانسون که برای نوشتن چکهای جعلی، قاچاق انسان، مواد مخدر و غیره محکوم شده است میگوید که از این راه او آموخت که چگونه مورد توجه مردم قرار گیرد. او میگوید که او سالها در داخل زندان با دهها نفر ارتباط نزدیکی داشته و آنها را با سوء استفاده از نقاط ضعف شان تحت تاثیر قرار می داد.
او بعد از آن که از زندان آزاد شد به کنترول دیگران ادامه داد. به عنوان مثال او با دادن مخارج دخترانی به علت زشت بودن شان جدا شده بودند، دل آن ها را به دست می آورد. بعد از آن که مانسون در پی جلب توجه بیشترشد و تعدادی از دختران جوان را استخدام کرد همه چیز تغییر کرد. او قبل از زمانی که میخواست فامیلاش را گسترش دهد 4 همسر دیگر نیز داشت و سرانجام آرمانشهر او به یک ناکجاآباد تبدیل شد.
افراد زیاد، مخارج زیاد و دزدی زیاد به سبب بی کاری…
او به منظور این که افراد بیشتری را در مسیر خد داشته باشد به باندها پیوست تا مواد مخدر تهیه کند، باید خانهای بزرگتری پیدا میکرد و برای برآوردن مخارج فامیلاش به خشونت متوسل می شد.
آقای مانسون بعد از این که گروهی از شورشیان سیاه پوست را در اخبار دید، کنترول خود را از دست داد و نظریهای را به نام “حمایت هیتلر” طرح کرد. نظریهی او این بود که یک درگیری نژادی در آمریکا آغاز می شود و سیاه پوستان آفریقایی آمریکایی با حمله بر سفید پوستان تمامی آنها را میکشند.
اما زمانی که این تئوری مانسون درست و براساس آنچه که او پیش بینی کرده بود و انتظار داشت پیش نرفت تمامی موضوعات را خود به عهده گرفته و برای درست ثابت کردن تئوریاش سرانجام خود دست به عمل شده و جنگ را آغاز کرد.
او با پنج عضو از فامیلاش وارد خانهی رومن پولانسکی کارگردان فیلم فرانسوی شده و پنج نفر را به شمول شارون تت زن بازیگر این کارگردان که در آن زمان حامله نیز بود، کشت. این کشتار یکی از خونین و وحشتناک ترین قتل ها بود. سوسن آتکینز، یکی از پیروان مانسون، به شارون تت با چاقو 16 ضربه زد و کودک او را از بدن او بیرون کرد.
مانسون و پیروانش قبل از ترک این محل با خون قربانیان حادثه عبارات عصبانی کنندهای را نیز بر دیوارهای خانه نوشتند. او و پیروانش بعد از کشتن شارون تت بدون اتلاف وقت، 30 تن دیگر به شمول تمامی اعضای خانوادههای هینمان و لیبیانکا را نیز کشتند.
تشویق اعضای فامیلش برای کشتن مردم، برای این مرد کار سادهای بود. آنها مقدار زیادی کوکائین مصرف می کردند و ایدههای مزخرف مثل “زندگی و مرگ هر دو یکی است، پس شما با کشتن هیچ کسی گناهکار نمیشوید، در نهایت ما همه، هم گناهگار هستیم و هم معصوم” نیز در سر داشتند، پس بی هیچ تردیدی دست به آدم کشی می زدند.
در نهایت این قتلها در سال 1969 میلادی با دستگیری مانسون به پایان رسید. او نخست برای اعدام محاکمه شد و سرانجام با حکم نهایی به حبس ابد محکوم شد.
او با گذشت زمان هواداران زیادی پیدا کرد. او بیان داشت که “با نگاه کردن به من به طرف پایین شما یک احمق را میبینید، با نگاه کردن به من به طرف بالا شما یک خدا را میبینید، و با نگاه کردن مستقیم به من شما خودتان را میبینید.”
چارلیس مانسون یکی از نمونه های انسان های روانی است که قاتل های زنجیره ای در محیط اجتماعی بوده اند. فضای خانواده و شرایط محیطی در پرورش چنین انسان های خون خوار نقش اساسی دارد. به این جهت، باید در محیط خانواده و تربیت نسل جوان با احتیاط و دقت برخورد کرد و همواره از جوانان مواظبت نمود.
افزودن دیدگاه