جدیدترین اخبار روز جهان
رزرو تبلیغات
بدون نظر
4 بازدید

نخستین ترانه‌ی بهار

خواندن 5 دقیقه
3
(1)

افغانستان خوبی‌­های زیادی دارد. یکی از این خوبی­‌ها، هم­زادی بهار طبیعت و بهار دانش است. دانش در سرزمین ما از جای­گاهی بس ارجمند، برخوردار است. نیم نگاهی به تاریخ اندیشه و کتابت در خراسان دیروزی و افغانستان امروزی، این نکته را روشن می­‌سازد که این اقلیم جغرافیایی، مهد و گاهواره­‌ی تمدن و فرهنگ در بین جوامع اسلامی بوده است.

فلسفه­‌ی اسلامی و بزرگ­‌ترین فیلسوفان جهان اسلام از این سرزمین برخاسته­‌اند. فارابی، بوعلی سینا، جوزجانی، ابوزید بلخی، ابومعشر بلخی، ابوریحان بیرونی.

برجسته­‌ترین «متکلمانِ مسلمان» از این سرزمین بوده­‌اند. «نظام و عُبَید، کعبی و ماتُریدی، فخر و غزالی».

بزرگ­‌ترین «پارسی سرایان»، خراسانی و افغانی­‌اند. فردوسی بزرگ که فرمود: «بسی رنج بردم در این سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی» در سرزمین ما قدم بر خاک نهاد. سراسر «شاهنامه» درباره­‌ی این اقلیم و مردمان و افسانه­‌ها و اساطیرِ ماست. «آرش کمان­گیر و کوه البرز»، «رستم و سهراب»، « افراسیاب و سیاوش»، « زال و کاوه و درفش»، «تهمینه­‌ی سمنگانی و رودابه­‌ی­ کابلی»، «گرد آفرید و سیندخت»، «کتایون و سودابه» از سرزمینِ ماست. «سنایی و بوسعید»، «رودکی و عنصری»، «پیر هرات و بیدل دهلوی»، «ابوشکور بلخی و حنظله­‌ی بادغیسی»، «لبیبی و انوری»، «حمیدی و مهستی»، « ابوالمؤید بلخی و اخسیکتی»، « جامی و ناصر خسرو»، «رحمان بابا و حضرت مولانا» و… از افتخارات این سرزمین است.

تصویر نقاشی شده مولانا جلال الدین محمد بلخی
تصویر نقاشی شده مولانا جلال الدین محمد بلخی

«ابوحنیفه و ابن حنبل»، « بخاری و مسلم»، «ترمذی و نسایی»، « کشی و مسعود عیاشی» متعلق به این سرزمین است. «خاندان نوبخت و بوسهل و طاهر» که تمدن عظیم اسلامی را در در بغداد به وجود آوردند، برخاسته از خاک پاک و عالِم پرورِ تمدنِ بلخ بودند.

با این حال، مدت­‌هاست که خاکِ افغانستان، «شور» شده است. شکوفه­‌ی دانش را در دلِ خود، نمی­‌پروراند. «کاکتوس­‌های خارا» افغانستان را مناسب رشد و نمو خود یافته­‌اند. جوانه می­‌زنند و رشد می­‌کنند و دستان مردمان ما را زخمی و خون چکان می­‌کنند. «دانش و دانشمند» ارج نمی­‌بیند و بر صدر نمی­‌نشیند. «دَغَل و دلقک بازی­» به امری نیکو تبدیل شده است. «کتاب‌خانه» تعطیل است و «سلاح­‌خانه» برقرار. مدت­‌هاست که مسیر حیات ما از «مکه» به «ترکستان» انحراف پیدا کرده است. «سعدی» چه نیکو گفته است که: « زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند، کم‌تر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او؛ تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند».

اکنون، حکایتِ ما در این سرزمین، حکایت زاهدِ سعدی­‌ست. آن­‌چه را که باید به وفور انجام بدهیم، نمی­‌دهیم و آن­‌چه را که نباید سامان داد­، می­‌دهیم. یکی از اموری که باید سروسامان یابد، «امرِ دانش» است. امسال «زنگ تعلیمی» به وسیله­‌ی رئیس جمهور به صدا درآمد. در سومین روز سال. طنین زنگ تعلیمی، گوش­‌های همه را نواخت. اما «نوایِ جان­کاهِ» معلمان و «جای­گاهِ به هیچ عنوان درخورِ شأن» ایشان، اندوه به خانه­‌ی دل­‌ها انداخت. «گر به دانش بُوَد بیگمان زنده مَرد» باید «حداقل­‌های» به دست آوردن دانش را در این سرزمین فراهم کرد. مردان و زنان آینده­‌ی این وطن را با «قلم و سخن» همدم ساخت. «مُهرِ جهل» را از دل­‌ها وانهاد و «مِهرِ دانش» را در آن جای داد.

مجسمه ابوالقاسم حسن پور علی طوسی معروف به فردوسی
مجسمه ابوالقاسم حسن پور علی طوسی معروف به فردوسی

فردوسی برزگ فرمود: «چنین گفت داننده دهقان پیر، که دانش بُوَد مرد را دست‌گیر». صد آه و افغان که نسلِ «داننده­‌های پیر» در این سرزمین رو به اضم‌حلال است. در کشور ما، «سخن» فراوان گردیده و «عمل» به فراموشی سپرده شده است. در زمستان گذشته، سخنی دست به دست و گوش به گوش، گشت. آن سخن این بود که «حقوق معلمان در موسم تعطیلات زمستانی پرداخته نشود». من تا هنوز این سخن را باور نکرده­‌ام. بعید می­‌دانم رئیس جمهور دانشمند ما چنین اندیشه­‌ی شومی را حتی در خانه­‌ی ذهن خود جای داده باشد. با این حال نفسِ چنین «تخیلات» که در جامعه تبدیل به «شایعات» می­‌گردد، نیز جان­کاه است. «پدرِ مشکلاتِ» ما، همین «بی­‌خیالی» نسبت به دانش و دانش­‌اندوزی و دانشمند­ پروری­ست. آن­‌گاه که «کلیدِ دانشِ مسلمین» در دستان با کفایتِ مردمانِ «خراسان­‌­زمین» بود، مکانِ مان «صدر» بود و مقامِ مان، «قدر». اکنون اما؛ نه از آن «قدر» نصیبی داریم و نه از آن «صدر» بهره­‌ای. در جامعه­‌ی ما «جوشنِ دانش»، جای خود را به «کُهنه ردایِ جهل» داده است.

چه خوش گفت فردوسی پاک­‌زاد
که رحمت بر آن تربت پاک‌باد

چه ناخوش بُوَد دوستی با کسی
که بهره ندارد ز دانش بسی

که بی‌کاری او ز بی دانشی­ست
به بی‌دانشان بر بباید گریست

تن مرده چون مرد بی‌دانش ست
که نادان به هرجای بی رامِش ست

که دشمن که دانا بود بِه ز دوست
که با دشمن و دوست، دانش نکوست

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. تعداد آرا: 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

دیدگاه‌ها

افزودن دیدگاه

لینک های مفید
خبرنامــــــــــــه را ببینید
خرید سیستم طراحی خرید سیستم گیمینگ شیشه اتومبیل قیمت خرید تلویزیون ⭐️زیر6 میلیون⭐️ مجله اخبار روز استادورک قیمت تلویزیون ارزان ⭐️زیر6 میلیون⭐️ قبرس شمالی نیولایف توری حصاری خرید و فروش شرکت جعبه سازی خرید نهال صنوبر ترکیه قیمت یخچال فریزر دوقلو دیپوینت شیشه اتومبیل خرید سرور کارکرده اچ پی hp مدل لباس و آرایش بهترین فیلم های 2024 گن بعد از جراحی خرید ابزار دقیق مشاوره حقوقی تلفنی با وکیل خرید کفش جردن بروکرهای فارکس را با یک کلیک مقایسه کنید خرید ویلا ساحلی در سرخرود درج آگهی رایگان