حکایت بهار به روایت مولانا

«بهار» در «بهارستانِ ادبِ پارسی» جایگاهِ ویژه‌ای دارد. این جایگاه، نه‌تنها نشان از فَرَحناک شدن این مردمان با فَرَحناک شدنِ طبیعت دارد؛ که خود حکایت از احترام ویژه دینِ اسلام و رویِ‌خوش نشان‌دادن به نوزایی طبیعت است. «شاعرانِ سرزمینِ پارس» پیام‌های شگرفی را در «آیینه‌ایِ بهار» به شنوندگان و خوانندگان آثارشان هدیه کرده اند.

حضرت مولانای بلخی که بدون شک، یکی از پهلوانانِ میدانِ سخن‌سرایی و پردازِشِ رموز معانی در قالبِ نظم بیانی است، وقتی واژه بهار را به استخدام خود در می‌آورد، چنان وَجدی در جان می‌افکند که انسان به یکباره، خود را با طبیعت و نشانه‌های خالقِ طبیعت در سبزهزاری به نام عالم معانی می‌یابد و در این جهان شَعَف انگیز، تمام امورِ اسف انگیز را به فراموشی می‌سپارد و با سَماعِ طبیعت به رقص می‌آید و با نوزاییِ او، یک بار دیگر زنده می‌شود و جانی تازه می‌گیرد.

نوزایی در اندیشه‌ی حضرت مولانا، نشانه‌ی حق است. خداوندگارِ عالم، هستی را «میرا» و «زایا» قرار داده است. ساخته‌ها و پرداخته‌های خداوندگار در هر لحظه و لمحهای نَو به نَو می‌گردند. کهنه‌گی در ساخته‌های حضرت حق وجود ندارد. کهنه‌گی همان نابودی است و نابودی، جز نیستی‌ چیزی نیست. هر چیزی که نیست باشد، نشانه نیست. چرا که تا نشانِ حق نیارد نوبهار خاک سرها را نکرده آشکار.

مولانا توصیه می‌کند که باید خود را در مسیر نشانه‌های حق قرار داد. او این توصیه را از خود نمی‌داند. بلکه مدعی است که این توصیه از اخباری به دست می‌آید که از رسول خدا به ما رسیده است. این خبر، مؤمنان را توصیه می‌کند که خود را در معرض نسیم خنک بهار قرار دهند. از سوز سرد این نسیم، هراسی به دل راه ندهند. این سوزِ سرد؛ چونان که طبیعت و درختان را زنده می‌کند، بدن‌های آدمیان را نیز جانی تازه میبخشد.

گفت پیغمبر ز سرمای بهار
تن مپوشانید یاران زینهار
زآن که با جان شما آن می‌کند
کان بهاران با درختان می‌کند

حضرت مولانا به زیرکی تمام، به این نکته توجه دارد که ممکن است گروهی ظاهر اندیش، اخبار رسول خدا را بر اساس امیال دنیوی خود تفسیر نمایند. با حربه تفسیرِ دین به نبرد با دین مبادرت ورزند. تاریخ ادیان گواه این امر است. بهره‌وری از تنعماتِ «نوزاییِ طبیعت» و به سرور پرداختن و هماهنگ شدن با شادمانی او، گرچه به مذاق گروهی اندک ناملایم آمده است؛ اما این ناملایمی نباید خللی در اراده آدمی که جزء از این طبیعت است، وارد کند. همان‌گونه که طبیعت، جانِ تازه می‌گیرد، او نیز با نشستن بر این «خان» سرسبز و پُر رمز و راز، به جان خود جلوه‌های تازه دهد. چرا که بویِ گل از جایی به مشام خواهد رسید که در آن‌جا گل باشد.

بوى گل دیدى که آن‌جا گل نبود
جوش مل دیدى که آن‌جا مل نبود

نگاهِ دین مدارانه حضرت مولانا به بهار برگرفته از «طبیعتِ دین» است. دین با بهار و نشانه‌های بهار سرِ ستیز ندارد. در متون دینی، خبری که حاکی از ستیز با بهار و نوزایی طبیعت باشد، وجود ندارد. «نوروز» بیدار شدن طبیعت است. روزِ نو است. این روزِ نو در پایان هر شب خود را به ما نشان می‌دهد. چون روزهای نوِ بعد از شب‌ها، مکرر و زود به زود است، در نظر کسی خود نُمایی نمی‌کند. اما «نوروز» که روزِ نوِ طبیعت بعد از زمستان است و در هر سال یک‌بار به وقوع می‌پیوندد، واکنش برخی را در پی داشته است. تاریخ اسلام گواه این است که این کنش و واکنش‌ها زاییده اسلام نیست. بلکه زاییده عملکرد نژادگرایانه‌ی عرب در سرزمین‌های شرق اسلامی است. همین سرزمینی که اکنون «مردمان نژاد پارس» را با همه‌ گونه‌های فارس، ترک، کرد، پشتون، بلوچ آن در برگرفته است. در بدو ورود اسلام به این سرزمین، نه نشانی از نگاه خصمانه‌ی اسلام و مسلمانان به «نوروز» و جشن‌های بهاری است و نه نگاهی «درجه دو» به انسان‌های این مرز و بوم. اما اندک زمانی بعد، نگاه خصمانه‌ی عرب به دیگران، در پوشش دین بر مردمان این سرزمین و رسوم آن اعمال می‌شود. این نگاهِ خصمانه‌ی عربی به وسیله‌ای گروهی اندک از نویسندگان مسلمان به نسل‌های بعدی منتقل می‌شود.

این نکته از مسلمات اسلام است که اگر عملی منجر به حرام گردد، مورد نکوهش قرار گرفته است. آری اگر در ایامِ نو شدنِ روزِ طبیعت شخص یا اشخاصی نافرمانی خداوندگار عالم را پیشه نمایند، سخت نکوهش پذیر است. اما اگر استقبال از نوزایی طبیعت، نافرمانی آفریدگار را به دنبال نداشته باشد، امری مباح است. حضرت حق سبحان، بندگاناش را در انجام امور مباح، مختار قرار داده است. وقتی آفریدگارِ ما، بر ما سخت نمی‌گیرد، چرا ما بر خود سخت بگیریم. باید از روزهای نیکوی خداوند سبحان به بهترین وجه ممکن بهره برد. ثنای او را به جای آورد و بر نعمات‌اش او را شاکر بود و به گفته‌ حضرت مولانا:

روز نیکو دیده‏ایم از روزگار
آب رحمت خورده‏ایم اندر بهار
آن بهاران لطف شحنه‏ى کبریاست
و آن خزان تخویف و تهدید خداست

این گونه است که مولانا ما را به خرامیدن در زیر سایه‌ای رحمت خداوندگار عالم فرا می‌خواند و تاکید اکید می‌ورزد که از الطاف پدید آورنده‌ی جهان، بهره‌ی بهینه ببریم.

در بهره وری از رحمت و الطاف خداوند؛ باید همه را شریک کرد. به دامن نشانه‌های خداوند و الطاف و رحمت‌های بیکران او پناه برد و در این پناه گزینی، به همه‌ای موجودات، نظری مهرورزانه داشته باشیم. خداوند مهربان است. رسول‌اش رحمت است و بهارِ طبیعت و نوروز، سمبل مهربانی است. ما نیز با الگو پذیری از خداوند و رسول و بهار، مهربان باشیم و مهربانانه همدیگر را در آغوش بگیریم و با لبخند طبیعت، به یکدیگر لبخند و مهر هدیه دهیم.

اللَّه اللَّه جمله فرزندان بیار
کاین زمان گلشن است و نو بهار
این بهار نو ز بعد برگ ریز
هست برهان وجود رستخیز

محمد نبی رحیم‌زی نویسنده و استاد دانشگاه است. آقای رحیم‌زی دانش آموخته فلسفه و کلام اسلامی بوده و دارای آثار متعدد در این زمینه می‌باشد.
این متن برای خبرنامه نگاشته شده و دیدگاه‌های که در آن آمده، مختص نویسنده آن می‌باشد و لزوما بازتاب سیاست نشراتی خبرنامه نیست.

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. تعداد آرا: 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

توسط محمد نبی رحیم‌زی

محمد نبی رحیم‌زی نویسنده و استاد دانشگاه است. آقای رحیم‌زی دانش آموخته فلسفه و کلام اسلامی بوده و دارای آثار متعدد در این زمینه می‌باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *