از آن هنگام که زمان یاری میکنه، از آن هنگام که اولین دختر کوچولو پدیدار شدش، عروسکها وجود داشتن ولی عروسکها همیشه و تا ابد عروسک بچه بودن! دخترایی که باهاشون بازی میکردن، همواره فقط میتونستن مامان بازی رو بازی کنن، که میتونه آدمو سر کیف بیاره، در کل اقَلَتاَ برای یه مدتی، میگی نه از مامانت بپرس. به این منوال میگذشت تا…
مارگو رابی در نقش باربی روی صحنه ظاهر شده و به یک دختر بچه کوچک چشمک میزند. آنها هم هر کدام عروسکهایشان شکستند
بله! باربی همه چیز را زیر و رو کرد. یا حداقل ما این طور فکر میکنیم!
داستان فیلم باربی
داستان فیلم باربی از همین قسمت شروع میشود. باربیها همه چیز را تغییر داده اند، شما حالا عروسکهایی را میبینید که دکتر و پزشک و مهندس هستند. باربیهایی که توانسته اند به زنان در زندگی واقعی نشان دهند که میتوانند به هر چه میخواهند، برسند. حداقل این چیزی است که باربیها فکر میکنند! هرچه نباشد، آنها در “سرزمین باربی” زندگی میکنند.

صحنه فیلم باربی از بیدار شدن باربی (مارگو رابی) شروع میشود. وقتی چشم باز میکند، به باربی های سرزمین صورتیش سلام میکند، دوش میگیرد، لباس صورتیش را میپوشد و با سرسره به سمت پایین لیز سر میخورد.
باربی داستان روزهای فوق العادهای را کنار بقیه باربیها میگذراند اما این وسط این کِن (رایان گاسلینگ) است که میخواهد توجه باربی را به خود جلب کند. در سرزمین باربیها فرقی نمیکند چاقی یا لاغر، سیاهی یا سفید در این فیلم باربیهای رنگارنگی وجود دارد که کنار هم زندگی میکنند و با هم خوش میگذرانند. این وسط کِنها هم کنار آنها زندگی میکنند.
باربی لند
باربی و باقی عروسکهای باربی همه در باربی لند یا همان سرزمین باربی زندگی میکنند، جامعهای مادرسالار که با نسخههای مختلف باربیها، کنها و گروهی از مدلهای قدیمی که دیگر تولید نمیشوند، زندگی میکنند. در حالی که کنها با در نظر گرفتن حرفه خود، روزهای خود را با بازی در ساحل میگذرانند، باربیها مشاغل و مقامهای معتبری مانند پزشک، وکیل و سیاستمدار دارند. بیچ کن (“کن”) تنها زمانی خوشحال است که با باربی باشد و کنار او وقت بگذراند، اما باربی همیشه او را در اولویت آخر قرار میدهد و همیشه به فکر فعالیتها و روابط دوستانهاش با دیگر باربیها است.
روزها همین طور میگذرد، تا این که یک شب در یک مهمانی رقص، باربی ناگهان به مرگ فکر میکند. فردای آن شب او دچار بوی بد دهان، سلولیت و صافی کف پا میشود که کارهای آن روزش را مختل میکند. در همین حین که با دوستانش مشورت میکند، آنها او را به نزد باربی عجیب و غریب و طرد شده میفرستند تا از او کمک بخواهد. این باربی عجیب و غریب به او میگوید که باید کودکی را پیدا کند که در دنیای واقعی با او بازی میکند تا دردهایش را درمان کند. وقتی باربی تصمیم میگیرد به دنیای واقعی برود، از بقیه ساکنین باربی لند خداحافظی میکند اما کن در کانورتیبل او پنهان میشود و وقتی باربی حرکت میکند او نیز سرش را بالا میآورد و به باربی میگوید که میخواهد در این راه با او همراه شود. پس از اسرار او باربی با اکراه با آمدنش موافقت میکند و هر دو به سمت دنیای واقعی میروند.
داستان فیلم باربی، ورود باربی به دنیای انسانها
با رسیدن به ساحل ونیز، باربی با مشت به صورت مردی میزند که به او دست زده است و به خاطر این کار هر دو برای مدت کوتاهی دستگیر میشوند. در همین حین مدیر عامل متل متوجه ورود باربی به دنیای واقعی میشود و دستور بازگرداندن او را میدهد. باربی هم صاحب خود، دختری به نام ساشا را پیدا میکند تا احساسات منفی را از او دور کند، در حالی که او باربی را به خاطر استانداردهای زیبایی غیرواقعیش مورد انتقاد قرار میدهد. پس از آن باربی مضطرب و ناراحت کنار جاده مینشیند که به ناگهان ماشین شرکت متل سر رسیده و او را به شرکت بزرگ متل میبرند.

او پس از این که وارد شرکت میشود، متوجه میشود که قرار است او را درون یک جعبه عروسک قرار دهند و از آنجا فرار میکند. اما اصلا داستان زیر سر گلوریا، کارمند متا و مادر ساشا است. پس از این که گلوریا شروع به بازی با اسباببازیهای قدیمی ساشا یعنی باربی کرد، این تغییرات روی بدن باربی پدیدار شد. بله همانطور که گفتیم مقامات شرکت متل سعی میکند باربی را در جعبه اسباب بازی قرار دهند اما او با کمک گلوریا و ساشا فرار میکند و بعد وارد باربی لند میشوند.
مردسالاری در سرزمین باربی
در همین حین، کن در مورد سیستم مردسالاری میفهمد و برای اولین بار احساس میکند که مورد احترام زنها قرار گرفته است. با بازگشت به باربی لند، کنهای دیگر را متقاعد میکند تا مسئولیت و رهبری سرزمین باربی را بر عهده گرفته و باربیها نیز مطیع خود میکنند و آنها که هر کدام پزشک، مهندس و رئیس جمهور بودند، تبدیل به دوست دختر، زن خانهدار و خدمتکار کنها میشوند. باربی که به سمت خانه آمده از راه میرسد و با دیدن اوضاع سعی میکند باربیها و کن را متقاعد کند اما احساس ناتوانی میکند اما گلوریا یک سخنرانی الهام بخش در مورد انتظارات متضاد جامعه از زنان ارائه میدهد و اعتماد به نفس باربی را باز میگرداند.
بازپس گرفتن باربی لند
سپس باربی با کمک ساشا، باربی عجیب و غریب طرد شده، آلن و عروسکهای از کار افتاده قدیمی و گلوریا شروع میکنند با باربیهای دیگر حرف زدند در همین حین سراغ کنها میروند و کاری میکنند تا آنها با هم دعوا کنند، سپس وقتی حواس آنها از ثبت برتری مرد در قانون اساسی باربی لند، پرت میشود، باربیها دوباره قدرت را به دست میآورند. در آخر فیلم، باربیها که حالا ستم سیستماتیک را بر خود تجربه کردهاند، تصمیم میگیرند تا ایرادات جامعه قبلیشان را اصلاح کنند و تاکید میکنند که باید رفتار بهتری با کنها و همه طردشدگان داشت.

باربی و کن با اذعان به اشتباهات خود از یکدیگر عذرخواهی میکنند. کن میگوید که بدون باربی هدفی ندارد و باربی سعی دارد به او بفهماند که باید برای خود یک هویت مستقل بسازد. باربی که حالا خودش را گم کرده و دچار سردرگمی شده است با روح روث هندلر، یکی از بنیانگذاران و خالق عروسک باربی، که میگوید داستان باربی پایان مشخصی ندارد و تاریخ همیشه در حال تحول، او را تغییر میدهد، ملاقات میکند.
پس از خداحافظی مدیران باربی، کنز و متل با باربی، او تصمیم میگیرد انسان شود و به دنیای واقعی بازگردد. مدتی بعد، گلوریا، همسرش و ساشا، باربی را که اکنون با نام «باربارا هندلر» نامیده میشود، او را نزد پزشک متخصص زنان میبرند.