مترجم: سارا فیضی
تا اواخر سال 2018، افغانستان بدون شک نقطه دردناکی برای ترامپ بود. این یکی از نارضایتیهای اصلی وی در برابر “حلقه بزرگان” که رسانهها بسیار دوست داشتند بود. ترامپ اعتقاد داشت (البته بیجا هم نبود) که به متیس تمامِ آزادی عمل لازم را برای پایان دادن به طالبان، مانند پایان دادن به خلافت سرزمینی داعش داده بود. در عراق و سوریه، هدف اعلام شده به نتیجه رسیده بود. اما در افغانستان، هدف اعلام شده آشکار نبود، و امور به طور غیرقابل انکاری اشتباه پیش میرفت. این موضوع ترامپ را عصبی کرد. او معتقد بود که در سال 2016 حق با او بودهاست، اعتقاد داشت که پس از ناکامیهای نظامی 2017 و 2018 هم حق با او بودهاست و میخواست آنچه تمایل داشت را انجام دهد. روزهای سختی در راه بودند.
ترامپ به دو دلیل مرتبط، با ادامه حضور ارتش آمریکا در افغانستان مخالف بود: اول اینکه او برای “پایان دادن به جنگهای بی پایان” در مناطق دور دست کمپین کرده بود. و دوم، مدیریت بد کمکهای اقتصادی و امنیتی به طور مداوم، وی را علیه هزینههای بسیار بیپروا در برنامههای فدرال به ستوه آورده بود. علاوه بر این، ترامپ اعتقاد داشت که در عراق هم کار درستی انجام داده، و حالا همه با او موافق هستند. خوب، همه که موافق نیستند.
استدلالی که من در مورد تمام “جنگهای بی پایان” بارها و بارها بر آن سماجت ورزیدم، این بود که ما جنگها را شروع نکردهایم و بنابراین به تنهایی و فقط به خواست خودمان نمیتوانیم به آنها پایان دهیم. در سراسر جهان اسلام، فلسفههای رادیکال که باعث مرگ و نابودی بسیاری شدهاند، ایدئولوژیک، سیاسی و همچنین مذهبی بودند. درست همانطور که شور مذهبی، کشمکشهای انسانی زیادی را موجب شده بود، حالا داشت این یکی را به طور گستردهتر علیه آمریکا و غرب سوق میداد. و قرار نبود به این دلیل که از آن خسته بودیم یا درک میکردیم که برای بودجهمان مشکلساز است، از بین برود. مهمتر از همه اینکه، این جنگ، برای تبدیل افغانستان، عراق، سوریه یا هر کشور دیگری به مناطقی بهتر و امنتر برای زندگی نبود. من ملت ساز نیستم، اصلاً به آنچه که در واقع نوعی تحلیل مارکسیستی است مبنی بر اینکه اقتصاد بهتر مردم را از تروریسم دور خواهد کرد، اعتقاد ندارم. این جنگ به منظور ایمن نگه داشتن آمریکا در برابر یازده سپتمبر دیگر یا حتی بدتر از آن، یازده سپتمبری بود که ممکن بود در آن تروریستها سلاح هستهای، شیمیایی یا بیولوژیکی داشته باشند. تا زمانی که این تهدید وجود دارد، هر مکانی میتواند مایه نگرانی باشد. تروریستها با کشتیهای چوبی که به آمریکا نمیآمدند.
تا زمان رسیدن من، این بحث تکرارهای زیادی را پشت سر گذاشته بود، بنابراین من با صفحهای خالی روبرو نشدم. اولین تعامل من 10 می 2018 (روز بعد از بازگشت بعد از نیمه شب گروگانها از کره) بود، زمانی که زلمی خلیلزاد، دوستی که از زمان دولت بوش میشناختم و سال ۲۰۰۷ به عنوان سفیر در سازمان ملل متحد جایگزین من شده بود، به دیدارم آمد. “زل”، نامی که همه او را صدا میکردند، فردی افغان- آمریکایی و همینطور سفیر پیشین ایالات متحده در افغانستان، گفت با او از سوی افرادی که خود را نماینده طالبان می نامند تماس گرفته شده؛ افرادی که میخواستند در مورد صلح بحث کنند. او در دولت آمریکا با کسانی دیگری صحبت کرده بود که میتوانستند صلاحیت این رویکردها را ارزیابی کنند، اما خودش تمایل داشت در صورت واقعی بودن آنها مرا قبل از قبل در جریان بگذارد، که نهایتا تا اواخر جولای خلیلزاد به من اطلاع داد که آن رویکردها واقعی بودند. من دلیلی ندیدم که ارتباطات بیشتر ادامه نیابد، نه اینکه انتظار زیادی داشته باشم، و او اساسا به مذاکرهکننده پشت پرده با طالبان تبدیل شد. طی یک ماه، این نقش گسترش یافت و خلیلزاد به یکی از “نمایندگان ویژه” وزارت امور خارجه، که تعدادشان به طور روزافزون افزایش مییافت تبدیل شد، نقشی که نیاز به تایید مثل پستهای سنتیتر دولت نداشت.
با توجه به خشمهای دورهای ترامپ نسبت به ادامه حضور نظامی ما در افغانستان، به نظر میرسید که باید هر چه زودتر یک جلسه شورای امنیت ملی کامل داشته باشیم یا دست کم تا پایان سال تعداد نظامیان را کاهش بدهیم. من میخواستم کاهش نیروها تا جایی که ممکن است بعد از انتخابات باشد اما بنا بر دلایلی که هرگز نفهمیدم، متیس تمایل داشت که این اتفاق زودتر رقم بخورد. زمان این رویداد در نهایت ۷ نومبر، روز بعد از انتخابات میاندورهای مجلس تعیین شد. من یقین داشتم که ترامپ بدون توجه به اتفاقاتی که در سنا رخ داد، ابدا از اینکه جمهوریخواهان کنترل مجلس را از دست دادهاند، خشنود نیست. آیا متیس خواهان تصمیم فوری ترامپ مبنی بر عقبنشینی بود تا بتواند دلیلی برای استعفا داشته باشد؟ یا این فقط تلاش پنتاگون بود تا ترامپ ملزم به پذیرفتن مسئولیت شکست شود، نه شکستهای آمریکا در طول جنگ و به ویژه سقوط استراتژی ضد شورش محبوبی که در افغانستان و عراق شکست خورده بود؟ پمپئو با من موافق بود که کاهش تعداد نیروها باید اواخر نومبر صورت میگرفت اما نتوانتسیم کاری از پیش ببریم.
ساعت ۱ بعدازظهر روز انتخابات، من با خلیلزاد که براساس این تصور که ترامپ روز بعد منصرف خواهد شد، فکر میکرد وقت بیشتری برای مذاکره با طالبان دارد، ملاقات کردم. پنس به من گفت که متیس هنوز هم استدلال میکرد که پیشرفت نظامی در افغانستان داریم و نباید روند را تغییر بدهیم. پنس به خوبی من میدانست که ترامپ چنین اعتقادی نداشت، و شواهد اساسی نیز وجود داشت که نشان میداد حق با متیس نیست. من در این مورد هم اختلاف نظر زیادی با متیس نداشتم و واقعا خستهکننده بود که او مصمم بود که به موضوع لاینحل افغانستان بپردازد اما هیچ استدلال جایگزینی برای جلوگیری از دریافت پاسخ اشتباه نداشت. کلانگ که در جلسه پنس-متیس حضور داشت، بعدها به من گفت که متیس خیلی ساده آنچه را او به مدت دو سال گفته بود، تکرار کرد. تعجبی نیست که ترامپ از آنچه جنرالهای «خودش» مینامید، به ستوه آمدهاست. اما شامهام به من میگفت، این راه قطعا با شکست همراه است. در حقیقت، من پاسخ بهتری نداشتم و به همین دلیل بعد از انتخابات قبل از کاهش نیروها، فضای بیشتری میخواستم.
ساعت ۲ بعدازظهر هشتم نومبر، من، پنس، متیس، دانفورد، کِلی، پمپئو، کوتس، هاسپل و برخی دیگر در اووال تشکیل جلسه دادیم. پمپئو پیش از همه صحبت را شروع کرد، اما ترامپ سریع وسط حرف او پرید، «ما داریم شکست میخوریم، و آنها میدانند که که دارند ما را شکست میدهند.» او بعد خاموش شد، اما مدام علیه بازرس کل افغانستان که گزارشهایش مکررا مالیاتهای تلف شده را نشان میداد و همچنین اطلاعات درستی درباره جنگ ارائه میداد (که ممکن بود هر دولت دیگری محرمانه نگه دارد)، اعتراض میکرد. ترامپ گفت: «من فکر میکنم او حق دارد اما علنی کردن چنین چیزهایی مفتضحانه است.» ترامپ سپس با اشاره به خلیلزاد گفت، « من شنیده ام او یک شیاد است. گرچه برای این کار به یک شیاد نیاز است.» پمپئو سعی کرد صحبتش را ادامه بدهد، اما ترامپ ادامه داد: «استراتژی من [یعنی آنچه جنرالهایش او را در سال ۲۰۱۷ متقاعد کرده بودند] اشتباه بود و ابدا در جایی که میخواستم نیستیم. ما همه چیز را باختهایم. یک شکست کامل! این همه اسراف. شرمآور است. این همه تلفات. از حرف زدن در مورد این چیزها متنفرم.» ترامپ سپس اولین استفاده جنگی از بمب مادر یا MOAB را مطرح کرد و در حالی که از عدم وجود اثر مورد نظر بمب مادر شاکی بود، به متیس گفت: «بدون اینکه اطلاعی داشته باشی.» ترامپ مثل همیشه کمی حقیقت آمیخته با سوء تفاهم و بداندیشی داشت.
متیس به فرمانده ایالات متحده در افغانستان اختیار استفاده از بمب مادر را داده بود، بنابراین اختیارات بیشتر ضرورتی نداشت. اثرات بمب مادر نیز یک موضوع همیشه قابل بحث در پنتاگون باقی ماند. یکی چیز قطعی بود: متیس نمیتوانست در این بحث با ترامپی که آنچه را میخواست بداند میدانست، پیروز شود، تمام. من میدانستم که بحث را نمیخواستم.
قابل پیشبینی بود که متیس به بحث مورد علاقهاش بپردازد، یعنی تعریف و تمجید از تلاشهای دیگر اعضای ناتو.
ترامپ گفت: «ما برای ناتو هزینه می کنیم.»
متیس گفت: «داعش هنوز در افغانستان است.»
ترامپ گفت: «بگذارید روسیه به آن ها رسیدگی کند. ما ۷هزار مایل از آنها دور اما هنوز هم هدف هستیم، آنها به کشور ما میآیند، این چیزی است که میگویند.» ترامپ با ریشخند گفت: «این یک نمایش وحشتناک است، به هر حال باید در مقطعی از آن خارج شویم.» کوتس بر این باور بود که افغانستان یک مساله امنیت مرزی برای آمریکا است، اما ترامپ گوش نمیداد. او به من گفت، «ما هرگز خلاص نخواهیم شد. این اتفاق با انسان احمقی به نام جورج بوش رخ داد. میلیونها نفر از مردم کشته شدند، تریلیونها دالر هدر رفت و هیچ کاری از عهدهمان برنمیآید. ۶ ماه دیگر، این چیزی است که قبلا گفتند و ما هنوز هم به راحتی شکست میخوریم.» او سپس داستان دلخواه خود را در مورد اینکه چطور معلمها را هر روز با هلیکوپتر به مکتبشان میرساندیم چون تنها رفتن برایشان خطرناک بود، تعریف کرد: و در حالی که نظرش را معطوف گزارشی از ساخت یک هتل میلیارد دالری میکرد، گفت، «هزینه زیادی میطلبد. حق با IG بود. این بیکفایتی از طرف ماست. آنها از ما متنفرند و از پشت به ما شلیک میکنند، سر و دست و پاهای نیروهای ما را هدف میگیرند (با اشاره به یکی از حملات سبز بر آبی اخیر که در آن سرباز گارد ملی یوتا کشته شد)… هند کتابخانه میسازد و آن را تبلیغ میکند.»
و بحث ادامه یافت. «ما باید از افغانستان خارج شویم. من در کمپینم هم همین وعده را داده بودم. مردم عصبانیاند. مردم من بسیار زیرک هستند، به همین دلیل است که دین هیلر پیشنهاد انتخاب مجدد در مجلس سنا از نوادا را از دست داد. او از هیلاری حمایت کرد.» متیس دوباره خواست به صحبتش ادامه بدهد، اما ترامپ به موضوع سوریه رسید: «من درک نمیکنم که چرا ما داعش را در سوریه میکشیم. چرا روسیه و ایران این کار را نمیکنند؟ من مدتهاست که مشغول این بازی بودهام. چرا ما داعش را برای روسیه، ایران و عراق میکشیم در حالی که ایران بر آن کشور مسلط است؟»
پمپئو وسط حرف او پرید: «اگر دستور این است، ما آن را به اجرا درخواهیم آورد اما داستان اینجاست که ما پیروز نخواهیم شد.» ترامپ پاسخ داد، «آن ویتنام است. و ما چرا از کریای جنوبی در برابر کریای شمالی محافظت میکنیم؟» پمپئو گفت: «فقط ۹۰ روز به ما زمان بدهید.» اما ترامپ جواب داد، «هرچه بیشتر طولش بدهیم، جنگ بیشتر برای من خواهد بود. من باختن در جنگ را دوست ندارم. ما دوست نداریم که این جنگ، جنگ ما باشد. حتی اگر پیروز هم بشویم، چیزی به دست نمیآوریم.»
من چنین گفتگویی را پیشبینی می کردم؛ متیس با اطمینان گفت: «از روزی که پست را بر عهده گرفتهاید، جنگ برای شماست.»
ترامپ آماده بود: «اولین روزی که کارم را شروع کردم، باید این جنگ را پایان میدادم.» و بحث بیشتر و بیشتر ادامه پیدا کرد.
در نهایت ترامپ پرسید: «چقدر زمان نیاز دارید؟» پمپئو گفت: «تا فبروری یا مارچ. مقدمات خروج را آماده خواهیم کرد.» ترامپ خشمگین بود، خشمگین از شنیدن چیزی که قبلا بارها شنیده بود. سپس مجددا مشغول انتقاد از خلیلزاد شد و اینکه آیا اصلا امضا کردن چیزی توسط طالبان ارزشی دارد یا نه. «چطور بدون کشته شدن کسی میتوانیم خارج شویم؟ چقدر تجهیزات نیاز داریم؟»
دانفورد برای اولین بار دهانش را به صحبت گشود: «تجهیزات زیادی نیاز نداریم.»
ترامپ پرسید: «چطور خارج شویم؟»
دانفورد گفت: «برنامه میریزیم.»
من تماما ساکت بودم زیرا کل جلسه اساسا اشتباه بود. ترامپ پرسید: «جان، تو چه فکر میکنی؟» من گفتم، «به نظر میرسد که گزینه عقبنگرانه باشد» و بعد توضیح دادم که چرا باید با تروریستها در خانهشان مقابله کنیم و چرا برنامه تسلیحات اتمی پاکستان سبب شد که جلوگیری از ایجاد پناهگاه طالبان در افغانستان که ممکن بود پاکستان را تحت کنترل تروریستها دربیاورد، یک ضرورت باشد. دانفورد گفت اگر ما عقبنشینی کنیم، میترسد که در آینده نزدیک شاهد یک حمله تروریستی به ایالات متحده باشیم. ترامپ باز خاموش شد. تا اینکه بدون اینکه رو به شخص خاصی باشد گفت، «سالی پنجاه میلیارد دالر! شما فقط تا روز ولنتاین وقت دارید.»
بیشتر حضار دلسرد و نومید از اووال خارج شدند، هرچند من و پمپئو عقب ماندیم و شاهد بودیم که ساندرز و بیل شاین با عجله داخل آمدند و گفتند که جف سشنز از سمت خود به عنوان دادستان کل استعفا داد. یک ماه بعد، ترامپ بیل بار را برای جانشینی سشنز معرفی کرد. همچنین پس از یک ماه و بعد از گزارش دیگری مبنی بر اینکه در حال باخت در برابر طالبان هستیم، ترامپ مجددا برآشفت و در حالی که به عدم کارایی بمب مادر اشاره میکرد، گفت: «من باید شم خودم را دنبال میکردم نه آنچه جنرالهایم میگویند!» او حالا نمیخواست منتظر خلیلزاد بماند اما قصد داشت پیش از پایان دومین سال ریاستجمهوریاش یا حتی زودتر، نیروهای آمریکایی را از افغانستان خارج کند. اگر تا سال سوم ریاستجمهوری صبر میکرد، جنگ از آنِ او میشد، در حالی که اگر در سال دوم از افغانستان خارج میشدیم، میتوانست روسای جمهوری پیش از خود را مقصر بداند. من گفتم پس از خروج، او باید به موضوع چگونگی پیشگیری از حملات تروریستی علیه آمریکا بپردازد. او پاسخ داد: «خواهیم گفت که اگر حملاتی از افغانستان صورت بگیرد، این کشور را با خاک یکسان میکنیم.» من اشاره کردم که قبلا چنین کاری کردهایم و پاسخ بهتری میخواهیم، گفتم شاید من تنها کسی باشم که نگران پاکستان هستم و اینکه طالبان ممکن است مجددا آنجا قدرت را در دست بگیرند، اما ترامپ حرفم را قطع کرد و گفت او هم نگران است؛ گفتگو باید حول محور مشکل موجود میبود. در ادامه صحبت، موضوع اصلی گفتگو پدیدار شد: «ما کار فوقالعادهای انجام داده و آدمهای بد زیادی را کشتهایم. حالا میخواهیم از این کشور خارج شویم، هرچند یک پلتفرم ضدتروریزم را باقی میگذایم.» خوشبختانه، مفهوم پلتفرم ضدتروریسم از قبل در پنتاگون پیش رفته بود اما به سختی اولین گزینه موجود بود.
زمان صرف صبحانه با متیس و پمپئو در روز یادبود پرل هاربر، من پیشنهاد کردم که به دنبال گرفتن پاسخ به سه سوال باشیم: آیا بعد از خروج ما حکومت افغانستان سقوط خواهد کرد، و اگر پاسخ بله است، چقدر طول میکشد که سقوط کند؟ داعش، القاعده و دیگر گروههای تروریستی با چه سرعتی و به چه شیوههایی نسبت به خروج ما واکنش نشان خواهند داد؟ و گروههای مختلف تروریستی با چه سرعتی میتوانند مقدمات حملات به ایالات متحده را فراهم کنند؟
ما برنامه ریختیم که روز دوشنبه در اووال جلسه دیگری داشته باشیم، و متیس هنوز چیز زیادی نگفته بود که ترامپ سرزنش او را شروع کرد. واقعا برای متیس ناراحت بودم، چه برسد به کل کشور! ترامپ بعد از تکرار خلاصهوار هر آنچه که در جلسه قبل گفته بود، نتیجه گرفت که «من میخواهم قبل از ۲۰ جنووری از افغانستان خارج شویم. سریع دست به کار شوید.» او سپس به موضوع ملاقاتهایش از والتر رید، پرداخت، جایی که سربازان زخمی حاضر در آن تاثیری که به خاطر شجاعت و تعهدشان روی غالب مردم داشتند، روی ترامپ نداشتند. ترامپ فقط از شدت جراحات آنها وحشت کرده بود (واضح است که پیشرفتها در طب نظامی مردان زیادی را که ممکن بود در جنگهای قبلی بمیرند نجات داد). سپس دوباره به موضوع بمب مادر و نداشتن اثربخشی مورد نظر برگشتیم و موضوعاتی دیگری از جمله «آن سخنرانی احمقانه» در آگست ۲۰۱۷ که ترامپ در آن استراتژی جدید خود را برای افغانستان اعلام کرد. او در حالی که مستقیما به متیس نگاه میکرد و به او چشمغره میرفت، گفت: «من گفتم تو میتوانی هر کاری که میخواهی انجام بدهی. به جز موضوع تسلیحات اتمی، به تو اختیار تام دادم، اما ببین چه اتفاقی افتاد.» ترامپ هر بار که بحث سخنرانیاش در سال ۲۰۱۷ به میان میآمد، به هم میریخت، اما تصور کنید اگر استراتژی او موفق شدهبود، حالا چه احساسی داشت. بعدها پمپئو به من گفت که احساس کرده بود متیس متاسفانه چندین ماه را در سال ۲۰۱۷ هدر دادهاست و کاری به پیش نبردهاست و میترسد که ترامپ تصمیم خود را عوض کند و مجددا بحث خروج از افغانستان را مطرح کند. ما قطعا میتوانستیم آن ماهها را حالا استفاده کنیم.
ترامپ پرسید: «پیروزی در افغانستان چیست؟»
متیس به درستی پاسخ داد، «ایالات متحده با هیچ حملهای مواجه نشود.» و بعد ادامه داد: «بیایید بگوییم که داریم جنگ را خاتمه میدهیم، نه اینکه داریم عقبنشینی میکنیم.»
ترامپ بدون خطاب به شخص خاصی، با جملهای که نشان از نزدیک بودن اتفاق مهمی داشت، گفت: «خوب آمادهاید؟» و او گفت: «بیایید بگوییم ما به مدت ۱۸ سال در افغانستان بودهایم. کار فوقالعادهای انجام دادهایم. اگر کسی وارد اینجا شود، با او کاملا متفاوت با گذشته رفتار خواهد شد. حرف ما این است.» هرچند ترامپ عقبنشینی را به عراق، سوریه و یمن بسط داد و بعد مجددا رو به متیس گفت: «من آنچه میخواستی در اختیارت گذاشتم. اختیارات نامحدود، بدون هر گونه مانعی. تو داری میبازی. داری میبازی! باختی.» این تکرار تلخ و دردناک نشان میدهد ترامپ، که مدام تاکید دارد تصمیمگیرنده فقط خودش است، در مقصر شناختن آنها مشکل دارد.
متیس پرسید: «میتوانیم خروج را به تاخیر بیندازیم تا مردان و دیپلماتهای بیشتری را از دست ندهیم؟»
ترامپ در پاسخ غرید: «ما توانایی مالی آن را نداریم. باختهای. اگر نتیجه متفاوت بود، چنین تصمیمی نمیگرفتم.»
ما غمگین و افسرده به دفتر کِلی رفتیم و در آنجا مشورت کردیم که گام بعدیمان چه باشد. دانفورد، که بیشتر جلسه را ساکت بود، گفت، هیچ راهی برای اینکه همه را در امن و امان و در بازه زمانی مورد نظر ترامپ خارج کنیم، وجود ندارد و مصرانه خواهان برگزاری جلسه دیگری برای توضیحات بیشتر خواهد بود. کِلی که به کلی ناخرسند بود گفت، ترامپ فقط به فکر خودش است (او دست کم تا حدی در مورد عدم تمایل ترامپ به دیدار از عراق و افغانستان فکر میکرد). بعد متیس به دانفورد گفت که همه نیروها از نقاط دور افغانستان به ۴ یا ۵ پایگاه کلیدی برگردند و از آنجا این کشور را ترک کنند و مسیر پروازهای ورودی و خروجی که تجهیزات و نیروها را حمل میکنند، ایمن شوند، انگار که یک جنرال چهارستاره نیروی دریایی اینها را نمیداند. من صادقانه نمیدانم که چرا کلی و دانفورد خویشتنداری کردند و به متیس نگفتند که با برنامه خروج خود چه کار میتوانست بکند، اما اینجا موضوع جنرال ۵ ستاره مطرح بود. متیس باید در مورد متقاعد کردن ترامپ نگران میبود نه در مورد جزئیات و جنبههای مهم برنامههایی که در افغانستان باید انجام شوند.
سپس من پمپئو را تا کنار موترش بیرون وست وینگ همراهی کردم و هر دو اتفاق نظر داشتیم که ارزیابی ترامپ از دیدگاههای جمهوریخواهان در مورد افغانستان کاملا اشتباه بود. پمپئو گفت: «او به لحاظ سیاسی کاملا له خواهد شد و سزاوار چنین چیزی هم است.» من به این نتیجه رسیدم که جنرالها واقعا با صحبت از آخرین جنگ وارد بحثی کلیشهای میشوند و ابدا به رویکرد ترامپ که خودشان هم تا حدی مسئول آن هستند، نمیپردازند. من به عنوان کسی که دیر از راه رسید، دیدم چیزهایی که برای متیس و همراهانش موفقیت به نظر میرسید، مانند سخنرانی آگست ۲۰۱۷ در باره افغانستان، با نگاهی به گذشته، اشتباهاتی بیش نیستند. ترامپ از هدفش بسیار دور شده بود، و حالا در جهتی دیگر واکنش فُزون نشان میداد. تقدیس «حلقه بزرگان» توسط رسانهها در این اشتباه تنها نبود، اما پیش از جبران باید برداشت اشتباه ترامپ را میپذیرفتیم. خلیلزاد میتوانست سرعت مذاکرات خود را افزایش دهد، اما تلاشهایش به دلیل آنچه در کشور خودش در جریان بود، مدام گسسته میشد. به نظر میرسید که چند ماه ناخوشایند پیش رو داریم.
بیستم دسمبر، چنانچه پمپئو بعدا به من گفت، متیس درست چند ساعت قبل از استعفایش نه تنها استعفانامهاش بلکه مدارکش را نیز به پمپئو داد. در میان آن مدارک یکی خیلی مهم بود: پیشنویس یک بیانیه عمومی در مورد برنامههای عملیاتی برای خروج از افغانستان که اساسا بر هرچه که ترامپ در سخنرانی ماه جنووری وضعیت کشور ممکن بود بگوید، مقدم بود. پمپئو بهتزده به متیس گفته بود که او نتوانسته چنین مدرکی را فاش کند و هیچ راهی هم برای ویرایش و قابل پذیرش کردن آن وجود ندارد. متیس پرسیده بود آیا ارسال آن برای من کار درستی است، و پمپئو گفته بود میداند که من با او موافق هستم. نه پمپئو و نه من در آن زمان نمیدانستیم که وزارت دفاع پیشنویس یک دستور اجرایی را آماده کرده و در آن آنچه پیشنویس بیانیه قید شده بود را توضیح دادهاست و آن را به فرماندهان و سفارتهای ایالات متحده در سراسر جهان ارسال کردهاست. بدیهی است که ما این موضوع را با ابهام زیاد درک کردیم اما سبب انفجار مطبوعاتی زیادی شد و تاکتیک رایج متیس را (در واقع یکی از تاکتیکهای ناشی از بدخواهی) نشان میداد، «میخواهید از افغانستان خارج شوید؟ خارج شدهاید.» بیدلیل نبود که او را «آشوب» مینامیدند.
حتی بعد از رفتن متیس، شاناهان، پمپئو و من صبحانههای هفتگیمان را ادامه دادیم. در تاریخ ۲۴ جنووری، که دیدگاههایمان را در مورد نکات کلیدی مطرح میکردیم، شاناهان و من از اینکه خلیلزاد بیش از حد موضوعات را فاش میکرد ابراز نگرانی کردیم؛ البته فاشسازیها به این دلیل نبود که خلیلزاد مذاکرهکننده ضعیفی است، بلکه او مطابق دستورات پمپئو عمل میکرد. طالبان اصرار داشتند که پیشنویس بیانیه تحت مذاکره طالبان-ایالات متحده (که به تنهایی مفهوم مشکلزایی است) میگوید همه نیروهای خارجی (یعنی ما) باید از افغانستان خارج شوند. و چنین چیزی قطعا جایی برای امور ضدتروریستی باقی نمیگذاشت، با وجود اینکه ترامپ هم خواهان آن بود. من نگران بودم که وزارت خارجه به حدی مشغول رسیدن به یک توافق شده که ممکن است تصویر بزرگتر را از دست بدهد. پمپئو با جدیت مخالف بود، هرچند قبول داشت که مذاکرات ممکن است در هر مقطعی به قهقرا برود، امری که به صورت جدی رای اعتماد به طالبان به عنوان شریک مذاکره کننده اصطلاحی که وزارت خارجه آن را دوست دارد پنداشته می شد. مشکل اصلی با این استراتژی دیپلماتیک این بودکه اگر طالبان واقعا تصور میکرد که ما قصد داریم خارج شویم، هیچ انگیزهای برای گفتگوی جدی نداشت؛ آنها میتوانستند صبر کنند، کاری که قبلا هم انجام داده بودند و افغانها هم سالها انجام داده بودند. چنانچه طالبان گفته بودند: «شما ساعت دارید و ما زمان.» صبحانه بدون نتیجه به پایان رسید اما شاناهان بعدها تماس گرفت و گفت که هم در مورد سرعت مذاکرات که باید افزایش مییافت و هم در مورد مفاد آن نگران است. پمپئو فقط میخواست مذاکره کند و به موفقیت برسد، نه هیچ چیز دیگری. این دوگانگی نشان از بحث و جدل داخلی برای چند ماه آینده بود.
سخنرانی سالانه به دلیل درگیریها بر سر بودجه و تعطیلی نسبی دولت چند هفته به تاخیر افتاد. این سخنرانی در نهایت برای ۵ فبروری برنامهریزی شد و مطلب کلیدی مرتبط با افغانستان به شدت خلاصه بود: «در افغانستان، دولت من گفتگوهای سازندهای با تعدادی از گروههای افغان از جمله طالبان دارد. ما درحین پیشرفت در این مذاکرات، قادر خواهیم بود تعداد نیروهایمان را در این کشور کاهش داده و بر امور ضدتروریستی تمرکز کنیم.» این اظهار نظر توجه کمی را دریافت کرد اما کشمکشهایی را در بر داشت که تا روزهای پایانی من در کاخ سفید ادامه یافت. دست کم در این مقطع، امیدهایی وجود داشت.