بازمانده موعود روی ویلچر؛ دختری که برای بازخیزش به کمک خیرین نیاز دارد!

توسطفرشته فرهنگ

دی ۲۶, ۱۳۹۸ به روز رسانی : اسفند ۸, ۱۴۰۲ , , , ,

انفجار مرکز آموزشی موعود که در آن بیش از 48 تن از دانش آموزان کشته شدند، اگر مثل خیلی از حوادث دردناک برای خیلی‌ها در جهان فراموش شده باشد، اگر یادش از ذهن شهروندان کابل کمرنگ شده و فقط سال به سال در سالگرد این اتفاق یادش می‌افتند، ولی برای آن‌هایی از این انفجار زخمی شدند همیشه و هر لحظه یادآور هولناکترین خاطره‌یی است که مرور می‌شود.

بازماندگان این انفجار اکنون بیش از یک سال است که گرفتار عصا، لکه‌یی از آن زخم، مشکلات روحی و ویلچر هستند.

تعدادی از این افراد برای همیشه از سلامتی کامل خود قطع امید کرده‌اند و عده‌یی مانند شکریه شگرف هنوز هم امید برای تداوی دارند و سعی دارند محدودیت‌هایی اجباری را از مسیر بردارند.

بازمانده موعود

عصر چهارشنبه “24 اسد” سال 1397 انفجاری در مرکز آموزشی موعود، روزی خونین و غم‌انگیز را برای خانواده‌های نوجوانانی که به تحصیل علاقه داشتند، رقم زد. در این حمله تروریستی که اکثرا قربانیان آن کمتر از 20 سال سن داشته و بیشتر آنان افرادی بودند که از ولایات دیگر برای تحصیل به کابل آمده بودند، بیش از 50 تن کشته و 115 تن دیگر زخمی شدند.

پس از این حمله، گروه داعش اعلام کرد که حمله بر مرکز آموزشی موعود در غرب کابل، کار اعضای این گروه بوده است.

عصر چهارشنبه “24 اسد” سال 1397 انفجاری در مرکز آموزشی موعود، روزی خونین و غم‌انگیز را برای خانواده‌های نوجوانانی که به تحصیل علاقه داشتند، رقم زد
عصر چهارشنبه “24 اسد” سال 1397 انفجاری در مرکز آموزشی موعود، روزی خونین و غم‌انگیز را برای خانواده‌های نوجوانانی که به تحصیل علاقه داشتند، رقم زد

در بین 115 زخمی، شکریه شگرف نیز حضور داشته است. کسی که آن روز در کورس بوده و با وقوع انفجار آسیب شدیدی دیده است.

او یکی از کسانی است که از این حادثه آسیب دید و نه تنها برای همیشه خاطره ترسناک و غمگین را در ذهن دارد. از آموزش نیز دور ماند. او آن زمان صنف یازده بود با آن که مشکلات صحی برایش پیش آمد، اما توانست امسال صنف دوازه را تمام کند.

شکریه شگرف به رشته طب علاقه شدیدی دارد و به این سبب از صنف یازده صنوف آمادگی کانکور را تعقیب می‌کرد تا بتواند نمره بالا را در کانکور به دست آورد.

خانم شگرف از ناحیه نخاع خود آسیب دیده است. در انفجار مرکز آموزشی دست چپ او شکسته و به بدن او چره‌های زیادی اصابت کرده است. دو چره به کمرش وارد شده است که در جراحی پزشکان در کابل موفق به بیرون کشیدن یکی شده و دومی باعث شده پاهایش فلج شود و او ویلچر نشین شود.

درمان مداوم

پس از یک سال و 5 ماه که شکریه شگرف با تدوای، ویلچر، دوا و درمان مصروف بوده به تازگی پس از ارسال معاینات او به چین، پزشکان این کشور به خانواده خانم شگرف امید سلامتی 90 درصدی را نوید داده‌اند.

خانم شگرف از پزشکان چین جوابی دریافت کرده است که او را دوباره به زندگی با شرایط بهتر امیدوار کرده است.

اما این دوره تداوی با هزینه هنگفتی همراه است که خانم شگرف را واداشته تا برای سلامتی دوباره‌اش کمپاینی راه‌اندزی کند و از شهروندان و مردم در سراسر جهان کمک بخواهد.

جراحی او در چین در دوره اول به 33 هزار دالر نیاز دارد که اگر این عمل جواب ندهد. برای دور دوم او به 26 هزار دالر نیازمند است تا به صورت کامل خوب شود. اکنون او برای تهیه 33 هزار دالر تلاش می‌کند.

خانم شگرف از ناحیه نخاع خود آسیب دیده است. در انفجار مرکز آموزشی دست چپ او شکسته و به بدن او چره‌های زیادی اصابت کرده است. دو چره به کمرش وارد شده است که در جراحی پزشکان در کابل موفق به بیرون کشیدن یکی شده و دومی باعث شده پاهایش فلج شود و او ویلچر نشین شود
خانم شگرف از ناحیه نخاع خود آسیب دیده است. در انفجار مرکز آموزشی دست چپ او شکسته و به بدن او چره‌های زیادی اصابت کرده است. دو چره به کمرش وارد شده است که در جراحی پزشکان در کابل موفق به بیرون کشیدن یکی شده و دومی باعث شده پاهایش فلج شود و او ویلچر نشین شود

خانم شگرف در این مدت برای تداوی به هند و ایران رفته است و تداوی او در این جریان بیش از یک میلیون افغانی هزینه داشته که بیشتر آن از سوی مردم کمک شده و مقدار کمی از آن را خانواده‌اش پرداخت کرده‌اند.

روزی که فراموش نمی‌شود

روز انفجار موعود خانم شگرف مثل همیشه نبوده، یک دلواپسی، بی حوصلگی و ناآرامی شدید با او همراه بوده است.

خانم شگرف در گفتگو به خبرنامه گفت: “آن روز حس عجیبی داشتم، مثل همیشه از خانه بیرون شدم. من معمولا هر روز ساعت دو و نیم از خانه بیرون می‌شدم و همیشه هم ناوقت به صنف می‌رسیدم ولی او روز با دوستم سیما ساعت 2 از خانه بیرون شدم و به طرف کورس آمدم.”

او به صنف می‌آید و تا چند دقیقه بعد همه‌ی صنف پر از شاگردانی است که هر کدام مشغولی کاری هستند. عده‌یی سوال حل می‌کنند، تعدادی درس می‌خوانند و بعضی نیز با هم حرف می‌زنند. همه چیز عادی و مطابق تقسیم اوقات پیش می‌رود؛ ساعت اول ریاضی آموزش داده می‌شود و سوالات حل می‌شود، دانش آموزان هم هر کدام در حال نوت برداری هستند تا این که نوبت به تفریح 10 دقیقه‌یی می‌رسد تا پس از آن فزیک تدریس شود.

او گفت: “من همیشه 10 دقیقه تفریح را بیرون، روی صحن حویلی ایستاد می‌شدم تا دوستانم را ببینم ولی آن چهارشنبه اصلا دوست نداشتم بیرون باشم و دوباره به دوستم گفتم که داخل برویم. وقتی آمدیم در ردیف سوم درست نزدیک جای خود ایستاد بودم که کوثر آمد، او هم در این حادثه شهید شد. می‌شناختمش و همیشه در مورد بعضی درس ها با هم حرف می‌زدیم، وقتی از در صنف وارد شد از دور برایش دست تکان دادم چون اصلا حوصله رفتن به پیشش را نداشتم، می‌خواستم سرجایم بنشینم که یک باره احساس کردم از زیر پایم چیزی مرا به هوا پرتاب کرد و پس از این که به زمین افتادم دیگر اصلا توانایی حرکت نداشتم.”

روز انفجار موعود خانم شگرف مثل همیشه نبوده، یک دلواپسی، بی حوصلگی و ناآرامی شدید با او همراه بوده است
روز انفجار موعود خانم شگرف مثل همیشه نبوده، یک دلواپسی، بی حوصلگی و ناآرامی شدید با او همراه بوده است

بدترین خبر دنیا

شکریه شگرف پس از 20 دقیقه توسط چند نفر به شفاخانه انتقال پیدا می‌کند.

دوست خانم شگرف سیما نیز در این حادثه زخمی شده اما دوباره سلامتی خود را به دست آورده است. اما کوثر برای همیشه از بین این دختران رفته است.

خانواده خانم شگرف از طریق تلویزیون از انفجار مرکز آموزشی موعود با خبر شدند.

خانواده شکریه شگرف به کورس می‌روند و برایشان گفته می‌شود که زخمی‌ها و شهدا به شفاخانه‌ها انتقال داده شده‌اند.

خواهر و مادر شکریه به سوی نزدیک‌ترین شفاخانه به مرکز آموزشی می‌روند و درمی یابند که شکریه زخمی است.

هنوز شکریه در مسیر آرزوهایش

شکریه شگرف از همان کودکی علاقه شدیدی به طب داشته و برای رسیدن به آن زحمت فراوانی می‌کشید. از مضامین ساینی بیشتر خوشش می‌آید و در تلاش است تا دوباره بتواند در این رشته تحصیل کند.

او متولد سال 1380 در ولایت میدان وردک، ولسوالی بهسود است و اکنون 18 سال سن دارد.

در جریان سال‌هایی که دانش آموز مکتب بوده در بسیاری از برنامه‌های فرهنگی و آموزشی اشتراک داشته و اکنون این شرایط برای او سخت می‌گذرد.

او افزود: “من دختری نبودم که خانه بنشینم، همیشه در اکثر برنامه‌های فرهنگی اشتراک می‌کردم و روی درس‌هایم بیشتر تمرکز داشتم. نصف روز در مکتب و نصف روز درکورس بودم. ولی حالا از همه چیز دور شده‌ام و این به شدت آزارم می‌دهد. خاطرات آن روز همیشه پیش چشمانم هست و خیلی غصه می‌خورم که چطور ظرف یک دقیقه زحمات چندین ساله صدها دانش آموز به باد رفت.”

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *