سیاست، نخست، امری فرهنگی-اجتماعی است یا دستکم اگر هدف آن ایجاد دگرگونیهای گسترده و پایدار باشد، باید بر فرهنگ بنا شود. نگاه مردم به سیاست، دارای اهمیتی بنیادی است. در واقعیت این فرهنگ سیاسی است که تعیینکننده ماهیت، هویت و سرنوشت سیاست و الگوهای اِعمال قدرت است. در گام بعدی و فراتر، امری معرفتی-شناختی و آکادمیک است. سیاست به مثابه دانش، نیازمند برخورد علمی-حرفهای است. یعنی سرنوشت آن را بهمثابه یک دانش انسانی، باید مراکز آکادمیک، دانشگاهها و نهادهای تولید کننده دانش، تعیین کنند.
فهم مردم ما از سیاست، با توجه به مسأله عقبماندگی (همهجانبه)، فهمی ابتدایی، سنتی و قومی است. جنس آگاهی سیاسی عمومی، پیشامدنی و قومیتمحور و تبارگراست. این فهم، مدنی، حقوقبنیاد و برابریباور نیست. بنابراین، برای دستیابی به هدف توسعه سیاسی، باید پیشتر برنامهریزی شود. تغییر از فرهنگ، آغاز شود که بر هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و نظام ارزشی ویژه استوار است. معرف الگوها، هنجارها، نقشها و شکلدهنده و مشخصکننده مناسبات (متناسب با خود) است. در مرحله بعدی، بر توسعه علمی (اینجا دانش سیاسی) دانشگاهها، تمرکز و سرمایهگذاری شود.
وضعیت حاکم بر بازیهای سیاسی، مناسبات قدرت و الگوی سیاستورزی موجود {درکشور}، فهم چگونگی تحول قدرت در این جغرافیا و سازوکارهای اِعمال آن ضرورت به نقد و تحلیل الگوی سیاستورزی دارد.
توسعهنیافتگی فرهنگ سیاسی، سبب شده است که شیوهها و الگوهای سیاستورزی چُنین افرادی (غیراجتماعی)، مبتذل، ناپاسخگو و غیرحرفهای باشد. راهنما و نیروی محرّکه سیاستورزی، به جای اینکه افکار عمومی، انتظارهای مردم و منافع و مصالح آنها باشد، انگیزهها و منافع افراد/گروههایی خاص است. در نبود افکار عمومی مطالبهگر و پرسشگر، سیاستمداران از بالاترین مرتبهها تا پایینترین رتبهها، به سیاست و منابع قدرت نه بهمثابه اموری حرفهای، کالایی عمومی-اجتماعی (از آن مردم، توسط مردم و برای مردم)، که چون کالاهای شخصی/قومی مینگرند. بر سر آن نزاع و آن را چون کالای شخصی/قومی مبادله میکنند و از آن برای دستیابی به منافع شخصی/قومی بهره میبرند.
فرهنگ سیاسی موجود نمیتواند، بنیادگذار سیاست مدرن در کشور باشد. جامعهای با این فرهنگ سیاسی، نمیتواند خاستگاه نهادهای صنفی، احزاب، رسانههای خودبنیاد، آزاد و جامعه مدنی باشد. بدون اینها اساساً تولد سیاست/دولت مدرن و دموکراتیک، ممکن نیست. در نهایت، گذار از ابتذال موجود سیاستورزی افغانی، بدون تحقّق این پیششرطها (توسعه اجتماعی بر بنیاد نظام ارزشی و فرهنگ دموکراتیک، سرمایهگذاری بر سیاست بهمثابه دانشی آکادمیک) امری دستنیافتنی است
تنها جامعه دموکراتیک، میتواند خاستگاه دولت دموکراتیک باشد!