پس از البغدادی؛ سرنوشت داعش در افغانستان چگونه خواهد شد؟

توسطمایکل کوگلمن

آبان ۱۶, ۱۳۹۸ به روز رسانی : آبان ۱۶, ۱۳۹۸

نشر شده در: فارن پالیسی

دولت اسلامی (داعش) شاخه خراسان، یک نمونه‌پژوهی قدرتمند ارائه‌ می‌دهد از توانایی این گروه محارب برای خلقِ شرکای خودمختاری که رونق بگیرند و ماندگار شوند.

چند سال پیش، یک نظریه‌ی توطئه تکوین یافت که ادعا می‌کرد ایالات متحده از داعش در افغانستان حمایت می‌کند. این نظریه ترکیب عجیب و غریبی از مروجین داشت: حامد کرزی رئیس‌جمهور سابق افغانستان، حکومت روسیه، تعداد زیادی از حساب‌های پاکستانی توئیتر و برخی دیگر.

در سال ۲۰۱۷، کرزی داعش را به عنوان «ابزاری» برای ایالات متحده توصیف کرد و بعدها ادعا کرد که واشینگتن قصد حفظ این گروه را دارد تا به طَبَعِ آن بتواند حضور نظامی طولانی مدتِ خود را در افغانستان توجیه کند. سال بعد، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه‌ روسیه اظهار داشت که هلیکوپترهای بدونِ نشان ایالات متحده، تسلیحات را به این گروه می‌رسانند. و در ماه‌های اخیر، توییت‌هایی از حساب‌های پاکستانی ادعا کرده‌اند که چندی پیش، نیروهای ایالات متحده، ابوبکر البغدادی رهبر داعش را با هواپیما به افغانستان منتقل کرده‌اند.

این گمانه‌زنی‌ها جدید نبودند. تحلیلگرانِ از آیت‌الله علی خامنه‌ای رهبر ایران تا گروهی از دانشجویانی که به سخنرانی من در ایالت بیهار هند گوش می‌دادند، ادعا کرده‌اند که آمریکا قطعا در شکل‌گیری این گروه ملیشه نقش دارد. این ادعاها را نمی‌توان به عملیات روانی یا خصومت با ایالات متحده نسبت داد؛ در واقع حقایقی برای پشتیبانی از آن‌ها وجود دارد: به عنوان مثال، حمایت ایالات متحده از مبارزان اسلامگرا در افغانستان در دوران اشغالِ شوروی و ظهور داعش که پس از حمله‌ ایالات متحده به عراق رخ داد.

به لطف یک سوالِ ضمنی، این نظریه‌ها در افغانستان به طور ویژه‌ای قدرتمند هستند و آن سوال اینکه، دولت اسلامی (داعش) شاخه خراسان [ISK یا شاخه‌ای که در افغانستان حضور دارد] با تمام موانع و دشواری‌هایی که مدتها پیشِ رو داشته، چطور توانسته‌است، همچنان قدرتمند و فعال بماند؟

داعش در واقع به طور قابل‌توجهی،‌ انعطاف‌پذیر است. این شاخه یک نمونه‌پژوهیِ قدرتمند از توانایی دولت اسلامی در ایجادِ شاخه‌های خودمختار که جان می‌گیرند و ماندگار می‌شوند، ارائه می‌دهد، شاخه های که بعد از حمله ایالات متحده در تاریخ ۲۶ اکتبر که منجر به مرگ البغدادی در سوریه و از دست دادن قلمروی داعش در سوریه و عراق شد، به پایداری و دوامِ سازمانِ اصلی کمک خواهند کرد.

ریشه‌های دولت اسلامی در افغانستان را می‌توان در سال ۲۰۱۰ یافت، زمانی که ملیشه های پاکستانی، در گریز از حملات ضدتروریستی در مناطق قبیله‌ایِ‌ این کشور، کم کم در ولایتِ ننگرهار در مرز شرقیِ افغانستان، مستقر شدند. این ملیشه ها که غالبا اعضای پاکستانی طالبان بودند، پیشگامان داعش – شاخه خراسان هستند؛ در سال ۲۰۱۵ بود که رهبری داعش، گسترش این گروه را به افغانستان، رسما اعلام کرد. در سال‌های بعد، داعش – شاخه خراسان نیروهای بیشتری را از اعضای افغانِ طالبان، که دیگر تمایلی به همکاری با این گروه نداشتند، و همین‌طور جهادگرایان آسیای مرکزی جذب کرد.

امروز، سنگرهای داعش – شاخه خراسان در شرق افغانستان به ویژه ننگرهار و کنر است، هرچند دستگیری یکی از رهبران داعش در ولایت هرات در غرب افغانستان نشان می‌دهد که گسترش جغرافیایی این شاخه، احتمالا وسیع‌تر است. (این شاخه در عین حال، حضورِ کمرنگ‌تری در پاکستان دارد.) این گروه از سال ۲۰۱۵، در ده‌ها حمله در افغانستان نقش داشته‌است به شمولِ ۳۱۶ حمله‌  ادعاشده‌ای که در سال ۲۰۱۸ به وقوع پیوست (اگرچه ممکن است به راحتی ادعا کند که برخی حملات را بر عهده نداشته‌است).

مطابق با گزارش بی‌بی‌سی، بین جنوِری ۲۰۱۸ و جنوِری ۲۰۱۹، تعداد حملات داعش در افغانستان، بیشتر از هر جای دیگرِ جهان، به غیر از عراق و سوریه بود. بسیاری از حملات شاخه خراسان داعش به شمولِ حمله وحشتناکی که آگستِ گذشته، در یک جشن عروسی در کابل صورت گرفت و منجر به کشته شدن بیش از ۶۰ نفر شد، اقلیت شیعه این کشور را هدف قرار دادند، در حالی که باقی حملات در اماکن دولتی رخ داده‌اند، به شمولِ حمله‌ی سال ۲۰۱۷ به بزرگترین شفاخانه نظامی افغانستان و حمله‌ای که در سال ۲۰۱۸ در یک مرکز رای‌دهی به وقوع پیوست.

شاخه خراسان داعش غیرممکن را به انجام رسانیده‌است. این شاخه، قلمرویی کوچک را کنترل می‌کند. به علاوه، تعداد اعضای این گروه در افغانستان کم است؛ مطابق با برآوردهایی که اخیرا صورت گرفته، تعداد آنها ممکن است از کمتر از ۲۰۰۰ تا بین ۲۵۰۰ و ۴۰۰۰ متغیر باشد، رقمی که به طور قابل‌ملاحظه‌‌ای کمتر از پنج هزار تا هشت هزار نفرِ برآوردشده در سال ۲۰۱۶ است. در مقابل، طالبان به گروهِ ۸۰ هزار نفری‌اش مباهات می‌کند و به واقع، اگر قرار باشد تروریستان افغانستان را رتبه‌بندی کنیم، بی‌شک طالبان در راس قرار می‌گیرد. رهبریِ شاخه خراسان داعش همچنین، همواره دستخوشِ تغییر و تحول قابل‌توجهی بوده‌است؛ مطابق با یک مطالعه‌ی جدید که توسط امیره جادون و اندرو ماینز صورت گرفت، بین سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۸، حدود ۴۰۰ رهبر رده پایین تا بلند-پایه‌ی این گروه کشته، دستگیر یا تسلیم شده‌اند.

به لحاظ چشم‌اندازِ گروه های تروریستی، دولت اسلامی – داعش، یکی از گروه های عجیب و غریب در افغانستان است. بیشتر سازمان‌های تروریستی در این کشور، به شمول طالبان، با القاعده، رقیب داعش و یکی از گروه‌های منشاء، متحد هستند. در این میان، مدتهاست که شاخه خراسان داعش توسط حملات بی‌وقفه‌ی نیروهای هواییِ‌ایالات متحده و افغان، در آسمان کنترل و روی زمین توسط حملات وحشیانه‌ی طالبان مهار می‌شود. این عملیات که در سال ۲۰۱۷ استفاده از بزرگترین بمب غیرهسته‌ای آمریکا را شامل شد، طی دو سال بیش از هزار تروریست داعش شاخه خراسان را به کام مرگ کشانده و منجر به تسلیم چند صد نفر دیگر شد.

با این وجود، این گروه هنوز هم زنده مانده‌است. و این ماندگاری به لطف ترکیبی از چند عامل است، من جمله استفاده از مناطق ناهموار برای گریز از حملات؛ به کارگیریِ جنگجویان افغان، پاکستانی و آسیای مرکزی که دیگر تمایلی برای همکاری با گروه سابق‌شان ندارند؛ و توانایی شکل دادنِ مشارکت‌های فرصت‌طلبانه و بعضا کوتاه-مدت با گروه‌های محاربِ دیوبندیِ محلی (به شمول چندین فرقه از طالبان پاکستان و لشکر جنگوی که فرقه‌ای افراط‌گراست). تحقیق جادون نشان می‌دهد که بین سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۷،  شاخه خراسان داعش به لحاظِ ایدئولوژیکی، لجیستیکی یا عملیاتی با بیش از ۱۰ گروه در افغانستان (و پاکستان) همکاری کرده‌است.

شاخه خراسان داعش در عین حال، به یک گروه کاملا خودمختار تبدیل شده‌است. قطعا، پیوندهای عمیقی بین شاخه خراسان داعش و دولت اسلامی که منشاء اصلی است، وجود دارد. مطابق با گزارش اخیر سازمان ملل متحد و تحقیقِ دیگری، این پیوندها، احتمالا حمایت‌های مالی، همکاری با داعش شاخه خراسان در زمینه‌ی تصمیمات پرسنل و به اشتراک‌گذاری ویدیوهای تبلیغاتی را شامل می‌شوند. آنتونیو جستوزی در کتابی که در سال ۲۰۱۷ درباره شاخه خراسان داعش نوشت، توضیح می‌دهد که چطور دولت اسلامی، به پا گرفتنِ این شاخه، کمک کرده‌است؛ و تامین بودجه، راهنمایی و ارسال مشاور از جمله اقداماتی بوده که دولت اسلامی برای رسیدن به این هدف به کار بسته‌است.

هرچند فراتر از این‌ها، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد شاخه خراسان داعش در زمینه‌های مالی و عملیاتی چندان به دولت اسلامی وابسته نیست. بنا به گزارش سازمان ملل، درآمد این گروه در افغانستان تا حد زیادی از منابع محلی حاصل می‌شود، من جمله استخراج غیرقانونی معدن، چوب‌بری، اخاذی و اخذ مالیات. به گفته‌ی جوستوزی، شاخه خراسان داعش از قطر، عربستان سعودی و برخی مراکز خصوصی در خلیج فارس، نیز کمک مالی دریافت می‌کند. نیروهای این گروه غالبا محلی و منطقه‌ای هستند (عمدتا از آسیای جنوبی و مرکزی). به علاوه، مطابق با برآوردها، فقط حدود ۱۰ درصد از نیروهای شاخه خراسان داعش تجربه‌ی حضور در عراق یا سوریه را دارند.

مرگ البغدادی ممکن است روحیه‌ی برخی نیروهای شاخه خراسان را که با رهبرشان پیمان بسته‌ بودند، تحت تاثیر قرار بدهد. هرچند اخیرا از سوی برخی مقامات رسمی افغانستان ادعا شده‌است که مرگِ وی، ضربه‌ی مهیبی بر باورهای این شاخه خواهد بود اما واقعیت این است که این گروه چالش‌های زیادی را با موفقیت پشت سر گذاشته‌است، از جمله کم بودن نفرات، کشته شدن بسیاری از رهبران‌شان، حضور رقبای قدرتمند و حملات نیروهای نظامی. بنابراین شاخه خراسان باید به راحتی بتواند بر فقدانِ رهبرِ ارشد خود غلبه کند، رهبری که توسط برخی از اعضای دولت اسلامی به عنوان «خلیفه‌ی غایب» توصیه می‌شود و رهبری که یک سازمانِ به طور فزاینده،‌ غیرمتمرکز را بدون نیاز به حضور هر روزه‌اش، هدایت می‌کرد.

در حقیقت، بر اساس چندین سناریویِ ممکن، شاخه خراسان داعش می‌تواند در دوره‌ی بعد از البغدادی، قوی‌تر شود. اگر تلاش‌های مداوم برای برقراری صلح و آشتی در افغانستان، قوی‌تر و نهایتا به آتش‌بس یا توافق منتهی شود، نیروهای تندروی طالبان که مخالف صلح هستند، از این گروه جدا شده و به داعش می‌پیوندند؛ و متعاقبا این گروه صدها و بلکه هزاران تروریست کارکشته خواهد داشت که افغانستان را به خوبی می‌شناسند. به علاوه، برخی از کارشناسان تروریسم پیش‌بینی کرده‌اند که دولت اسلامیِ ضعیف‌شده در پی اتحاد با القاعده خواهد بود که، پیشتر پیشنهاد ادغام را مطرح کرده‌است.

حامیانِ ‌این دیدگاه ادعا می‌کنند که مرگ البغدادی، بارقه‌ای را بلافاصله روشن خواهد کرد. در صورتی که این دو گروه جهادگرای اصلیِ جهان دوباره به هم بپیوندند، پیامدهای آن برای ثباتِ افغانستان و تلاش‌هایی که علیه تروریسم صورت می‌گیرد، ویران‌کننده خواهد بود. طالبان، یعنی قدرتمندترین نیروی محارب افغانستان، متحدِ شاخه خراسان داعش خواهد شد.

صرف نظر از این فرضیات، شاخه خراسان داعش مترصدِ حفظ قدرت خود است. متاسفانه، تلاش‌های اخیر این شاخه برای به کارگیریِ اعضای خود از دانشگاه‌ها، زندان‌ها و کمپ‌های آوارگان داخلی، نشان می‌دهد که استراتژیِ این گروه به کارگیری نیروهای داخلی و گسترش ریشه‌هایش در داخل کشور است.

اگر جنبه‌ی مثبتی وجود داشته باشد، کم شدن تعداد حملات داعش در افغانستان در ماه‌های اخیر است، نتیجه‌ای که اثربخشی فعالیت‌های جاریِ ضدتروریسم را نشان می‌دهد. و در اینجا یک فرصت دیپلماتیک بزرگ وجود دارد. زمانی که پای مبارزه با داعش به میان می‌آید، ایالات متحده یک دلیل نه چندان مشترک با رقبای استراتژیک برتر و شرکای سخت‌گیرِ (چین، ایران، پاکستان و روسیه) خود دارد که اتفاقا بازیگران کلیدی منطقه در افغانستان هستند. تسریع همکاری‌های ضدتروریسم با این کشورها و کابل، در کنار دوست واشینگتن یعنی هند، می‌تواند ضربه‌ای سهمگین‌تر بر پیکر داعش در افغانستان وارد کند.

برای واشینگتن ریسک زیادی وجود دارد. بر اساس ارزیابی که ماهِ جون توسط یک مقام اطلاعاتی ایالات متحده در افغانستان ارائه شد، شاخه خراسان داعش «محتمل‌ترین تهدید» برای ایالات متحده و اروپا است. او هشدار داد که حمله به آن مناطق، «دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد.» بیش از هشت نفر از کسانی که با این شاخه مرتبط هستند، در ایالات متحده دستگیر شده‌اند.

شاخه خراسان داعش بزرگ‌ترین تهدید در افغانستان نیست، اما قطعا قوی‌ترین شاخه‌ی دولت اسلامی است، شاخه‌ای که اهدافی در ایالات متحده، و بیرون از افغانستان دارد. به هر روی، این تهدید قابلِ توجه است و مرگ البغدادی تاثیر چندانی در حذفِ آن نخواهد داشت.

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *