اشتباهات عراق را تکرار نکنید: ایالات متحده باید به مأموریت آموزشی در افغانستان ادامه دهد

توسطلوک کافی

بهمن ۱۰, ۱۳۹۷ به روز رسانی : بهمن ۲۹, ۱۴۰۲

گزارش‌های اخیر می‌رساند که احتمال دارد ایالات متحده حدود 7000 سربازش را که برابر با نصف کل نیروهایش می‌شود، از افغانستان بیرون کند.

نیروی قدرتمند دفاعی و امنیتی و رسیدن به توافق سیاسی واقعی تحت رهبری افغان‌ها می‌تواند بهترین تکت امنیتی برای افغانستان و بهترین امید آمریکا برای ثبات منطقه باشد. این‌که آمریکا به مأموریت آموزشی، مشوره‌دهی و همکاری‌ با نیروی امنیتی و دفاعی افغانستان ادامه دهد، به منفعت خود این کشور است. حال، زمان آن نیست که افغانستان را ترک کرده و اشتباه دوران اوباما را تکرار کنیم، که با خروج ناگهانی نیروهایش از عراق در سال 2011، زمینه را برای یورش دولت اسلامی هموار نمود.

علایق استراتژیک

افغانستان در بخش مهمی از جهان قرار گرفته است و از لحاظ جغرافیایی میان دو منطقه کلیدی تقسیم شده است: آسیای جنوبی و آسیای مرکزی. به همین دلیل است که پالیسی‌سازان باید به نقش ایالات متحده در این  کشور دید وسیع‌تری داشته باشند. منافع آمریکا تنها مختص به افغانستان نیست، بلکه به صورت استراتژیک هستند. مهم‌ترین منافع آمریکا در منطقه این سه مورد است:

1- جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به یک پایگاه برای تروریزم فراملی؛ چنان‌که قبل از سال 2001 بود. بر اساس گفته‌های جنرال نیکلسون، فرمانده سابق نیروهای ایالات متحده و ناتو در افغانستان، “به تعداد بیست گروه تروریستی از 98 گروه تروریستی جهان در منطقه افغانستان ـ پاکستان قرار دارند (که از این میان 13 گروه آن در افغانستان و هفت گروه در پاکستان می‌باشند)، که باعث شده این منطقه بیش از هر جای دیگری، تحت تمرکز ایالات متحده قرار گیرد.”

2- ثبات در جنوب آسیا؛ اگر افغانستان دچار رکود شود، می‌تواند موجب بی‌ثباتی بیشتری میان هند و پاکستان شود. گروه‌های تحت حمایت پاکستان بارها حملات تروریستی را علیه منافع هند در افغانستان راه‌اندازی کرده‌اند. این امر بدون شک در صورت بی‌ثبات شدن این کشور افزایش خواهد یافت. هند احتمالا به حمایت از شبه‌نظامیان در افغانستان خواهد پرداخت، که این امر می‌تواند رقابت این کشور با پاکستان را تشدید کرده و اسلام‌آباد را بر آن خواهد داشت تا به افزایش تنش‌ها در کشمیر بپردازد.

3- ثبات در آسیای مرکزی؛ افغانستان عمیقا از لحاظ فرهنگی، زبانی و تاریخی با آسیای مرکزی ارتباط نزدیک دارد. آن‌چه در افغانستان واقع شود، می‌تواند دیگر کشورهای آسیای مرکزی را نیز تحت تأثیر خود قرار دهد. آسیای مرکزی منطقه‌ای است که بسیاری از چالش‌های آمریکا در آن با هم آمیخته شده‌اند، مانند روسیه، چین رو به پیشرفت، و تروریزم بین‌المللی. حضور دیپلوماتیک و نظامی ایالات متحده در افغانستان می‌تواند سبب نفوذ بیشتر این کشور در آسیای مرکزی شود.

اهداف واقع‌بینانه

ایالات متحده برای دست‌یابی به منافع خود باید به دقت بر چهار هدف درازمدت تمرکز داشته باشد که به دور از سخنرانی‌های بلندپروازانه باشد. خلاصه‌ای از این اهداف را می‌توان تحت چهار عنوان زیر بیان کرد:

1- یک افغانستان باثبات؛ هدف درجه یک ایالات متحده در افغانستان، حتی اگر هیچ چیز دیگری را نتواند در این کشور به دست بیاورد، باید این باشد که افغانستانی باثبات بسازد که بتواند بدون کمک هزاران تن از نیروهای خارجی، امنیت داخلی خود را برقرار کند، تا به این ترتیب از تبدیل شدن به لانه‌ای امن برای تروریست‌ها همانند دهه 1990 جلوگیری نماید.

2- یک افغانستان مستقل؛ در آسیای جنوبی و مرکزی، استقلال برابر است با صلح و ثبات. این به معنای حرمت گذاشتن به استقلال دیگر کشورها و در عین حال دفاع از استقلال خود است. امروز، پاکستان، روسیه، ایران، و چین با دخالت در امور داخلی افغانستان، استقلال این کشور را صدمه می‌زنند.

3- یک افغانستان متکی به خود؛ افغانستان دریافت‌کننده کمک‌های صدها میلیارد دالری ایالات متحده بوده است. فراهم کردن حمایت های کنونی برای افغانستان در طولانی مدت نمی‌تواند پایدار باشد. چه با امنیت و چه با اقتصاد، جامعه جهانی باید راهی را پیدا کند تا به افغانستان کمک کند که بتواند بیشتر متکی به خود باشد.

4- یک افغانستان آباد؛ رییس‌جمهور دونالد ترامپ به یک توافق سیاسی نهایی میان حکومت افغانستان و طالبان اشاره کرده است.

این یک برآیند واقع‌بینانه و منطقی است که می‌توان انتظار داشت. به طور کلی هدف از مبارزه با شورشیان این است تا به آنانی که شکایات قانونی سیاسی دارند، اجازه داده شود تا شکایات خود را از طریق یک فرایند سیاسی و نه خشونت‌آمیز مطرح کنند. اگر مبارزه با شورشیان در افغانستان پایان یابد، این امر از طریق توافق سیاسی صورت خواهد پذیرفت.

آموزش، مشاروه و کمک

پس از بیش از 17 سال حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان، طبیعی و درست است که ارزش این مأموریت مورد پرسش قرار گیرد. به هرحال، امروز اکثر انتقادات به دلیل عجز در دیدن وضعیت کنونی این مأموریت است، (مأموریت آموزشی، مشاوره‌ای و همکاری با نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان) که جایگزین مأموریت سابق آن گردیده است(یک مبارزه بزرگ تحت رهبری آمریکا).

امروز اوضاع در افغانستان همانند سال 2001 نیست که ایالات متحده بر این کشور یورش برده و طالبان را برانداخت. هم‌چنان اوضاع همانند سال 2009 نیست، که باراک اوباما، رییس‌جمهور آمریکا پالیسی خود را اعلام و با افزایش، تعداد سربازان ایالات متحده را به 100 هزار تن، به اوجش رسانید، که همه روزه عملیات‌های جنگی را رهبری می‌کردند.

امروز، یک نیروی نسبتا کوچک در حدود 14000 نفری است ـ که اکثریت قاطع آنان در حال آموزش و راهنمایی نیروهای امنیتی و دفاعی افغان اند. تعداد کمی از این نیروها مأموریت‌های عملیاتی ویژه‌ای را جهت هدف قرار دادن رهبران بلندرتبه طالبان، بازمانده‌های القاعده و دولت اسلامی ولایت خراسان انجام می‌دهند، و این مأموریت‌ها از قاعده اصلی استثنا قرار گرفته‌اند.

علاوه بر سوتفاهم مبنی بر نوع مأموریت ایالات متحده در افغانستان، همواره بدبینی‌های شدید در مورد آن‌چه در افغانستان انجام شده است، وجود دارد.

اخیرا نیویارک تایمز ادعا کرد که “طالبان قدرتمندتر از هر زمان دیگری اند.”

این به ساد‌گی نادرست است. طالبان امروز چیزی شبیه به طالبان سال‌های 1996 است که در کابل و قندهار بودند و تانک‌ها را حرکت داده و طیاره‌ها را پرواز می‌دادند.

در دهم سپتامبر 2001، طالبان 90 درصد کل کشور را تحت کنترل خود داشت، خارج از حیطه قدرت آنان قسمت شمال‌شرقی افغانستان بود که تحت کنترل اتحاد شمال قرار داشت. در جریان این زمان، تمام شبکه‌های اصلی جاده‌ها، تمام مراکز مهم جمعیتی و پایتخت، تحت اداره طالبان قرار داشت. وضعیت امروز نمی‌تواند متفاوت‌تر باشد.

بر اساس تازه‌ترین گزارش بازرس کل برای بازسازی افغانستان ـ که با انتقادات تند خود از پالیسی ایالات متحده در افغانستان شناخته شده می‌باشد ـ طالبان ساحاتی را که تنها 10.5 درصد جمعیت افغانستان در آن زندگی می‌کنند، “تحت کنترل یا نفوذ خود دارند.” (کاهش 1.2 درصدی نسبت به گزارش یک ربع قبل.)

برعکس، حکومت افغانستان ساحاتی را که در آن 65 درصد جمعیت افغانستان ساکن هستند، “تحت کنترل یا نفوذ خود دارند.”

طالبان قادر به گرفتن دوباره کابل نشده‌اند. در سال‌های اخیر، طالبان تنها قادر به گرفتن بخش‌هایی از مراکز دو ولسوالی شده‌اند(قندز در سال 2015 و غزنی در سال 2018) و تنها برای چند روز محدود، قبل از این‌که بیرون رانده شوند، آن را گرفته بودند.

در هر جنگی، هر یک از طرفین پیروزی‌های تاکتیکی به دست می‌آورند. مفسران باید از تفسیر هر پیروزی تاکتیکی طالبان به عنوان شکست استراتژیک آمریکا دست بردارند.

در حالی که اوضاع افغانستان از کامل بودن به دور است، میان پیروزی و شکست فاصله بسیار است. این همان جایی است که امروز ایالات متحده در افغانستان قرار دارد و این همان جایی است که ایالات متحده در آینده قابل پیش‌بینی در آن خواهد ماند. تا زمانی که توافق واقعی صلح میان تمام افغان‌ها برقرار شود، و تا زمانی که پاکستان کمک‌های خود به طالبان را متوقف کند، شاید اوضاع به همین منوال بماند. این شکست نیست. این واقعیت است.

ایالات متحده باید متعهد بماند

در دهه 1990، جامعه بین‌‌المللی حمایت‌هایش را به افغانستان برگرداند، در حالی که در گذشته این کشور را به حال خود رها کرد تا به مرکز تروریسم بین‌المللی تبدیل شود. عدم نگهداشتن نیروهای باقی مانده در عراق پسا 2011 نیز نتایج فاجعه‌باری از خود به جا گذاشته بود. ایالات متحده می‌تواند از تکرار عین آن اشتباهات جلوگیری کند، به ترتیب زیر:

– حفظ میزان کافی از نیروها برای مأموریت آموزشی؛ نیروهای دفاعی و امنیتی افغان، تکت امنیتی افغانستان است، و ایالات متحده و متحدانش باید از این مأموریت حمایت کنند.

– انجام کار بهتر همراه و توضیح مأموریت؛ امروز افغان‌ها عملیات‌های جنگی را رهبری می‌کنند. ایالات متحده مأموریت آموزشی را رهبری می‌کند. از این طریق، پالیسی‌سازان باید امروز حضور ایالات متحده در افغانستان را شناسایی نمایند، نه همانند سال 2001 که مشتاق به گسترش جنگ بوده‌اند.

– باید واضحا مشخص نمایند که هدف شماره یک آن‌ها در افغانستان چیست؟ این باید واضح ساخته شود که هدف شماره یک آن‌ها این است که آمریکا متحدانش را حفظ کند. این به معنای داشتن یک افغانستان “باثبات” است؛ افغانستانی که بتواند امنیت داخلی خود را مدیریت کند تا این کشور بار دیگر به پناهگاهی برای تروریزم بین‌المللی تبدیل نشود.

– ادامه فشار بر پاکستان جهت پذیرش و کمک به یک راهکار سیاسی بلندمدت؛ ترامپ تقریبا تمام کمک‌های خود به پاکستان را متوقف کرده و موضع تندتری در برابر اسلام‌آباد در صندوق بین‌المللی پول و در انجمن‌های بین‌المللی برای تأمین مالی تروریسم اتخاذ کرده است. این‌که آیا این موارد در نهایت منجر به تغییر موضع پاکستان در حمایت از طالبان خواهد شد یا نه، هنوز روشن نیست، اما تا زمانی که بخش‌های معینی از حکومت پاکستان به امداد طالبان ادامه دهند، طالبان هرگز به اندازه کافی تحت فشار قرار نخواهند گرفت تا تن به گفت‌وگوهای صلح با حکومت افغانستان دهند.

– حمایت از وصل شدن افغانستان با جهان خارج؛ بهترین راه برای این‌که افغانستان بر روی پاهای خود ایستاد شود، وصل شدنش با جهان خارج است. نیم نگاهی به نقشه می‌تواند برای‌مان نشان دهد که چطور افغانستان محاط به خشکه از عدم ارتباط با همسایگانش رنج می‌برد. خوشبختانه، این امر آرام آرام با ابتکاراتی چون دهلیز لاپیزلازولی و مشارکت هند در وصل شدن افغانستان با بند چابهار ایران، در حال تغییر است.

– حمایت از گفت‌وگوها میان حکومت افغانستان و طالبان؛ خبرهایی که از آخرین دور گفت‌وگوها در دوحه به گوش می‌رسد، مبارک است.

 ایالات متحده باید از این فرایند پشتیبانی کند و در عین حال به تحرکات طالبان مشکوک باشد. طالبان باید ثابت کنند که در مورد مذاکرات جدی هستند، زیرا هیچ چیزی در گذشته نشان نداده که آنان بازیگران قابل اعتمادی اند. خروج سربازان ایالات متحده از افغانستان ـ مگر این‌که بخشی از یک اقدام گسترده‌تر اعتمادسازی در ارتباط با گفت‌وگوهای صلح و در هماهنگی با افغانستان باشد ـ می‌تواند گفت‌وگوها را قبل از رسیدن به یک شروع درست، از بین ببرد.

نتیجه

یک نیروی قدرتمند دفاعی و امنیتی و یک توافق واقعی سیاسی تحت رهبری افغان‌ها بهترین امید این کشور برای رسیدن به امنیت و خلاص شدن از فقر، و بهترین امید آمریکا برای ثبات منطقه است. به همین دلیل است که ادامه مأموریت آموزشی، مشاوره و همکاری با افغانستان به نفع آمریکا است. حال، زمان آن نیست که اشتباه عراق را تکرار کنیم.

ترجمه: طاهره رحمانی

منبع: د هیرتیج فوندیشن

چقدر این پست مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

توسط لوک کافی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *