خوشبختی و خوشحالی افراد به خوشحالی اطرافیانش بستگی دارد. زمانی که در بین جنگ، خون و انفجار، جوانان زیادی را از دست میدهیم، ناعادلانه خواهد بود که در پی خوشحالی و شادی خود باشیم.
همین حس که گاهی ما را وامیدارد به اطرافمان نظری بیاندازیم، «محمد ایوب سعادت» و «فاطمه محمدی» را مصمم کرده تا به فکر کمکی برای هموطنانشان باشند.
محمد ایوب و فاطمه، زوجی که در 30 عقرب سال 1397 با هم ازداوج کردهاند، از تصمیم تازه خود به خبرنامه گفتند: “قرار بود ما جشن عروسی را در 25 عقرب برگزار کنیم، اما اتفاقاتی که در مالستان، جاغوری و ارزگان خاص افتاد و در کنار کشته شدن خیلی از هموطنانم، بسیاری از آنان آواره و بیجا شدند، تصمیم گرفتیم که جشن عروسی را کوچک و فقط بین دوستان نزدیک برگزار کنیم”.
سعادت گفت: “این جشن فقط برای خداحافظی عروس با خانوادهاش برگزار شد”.
فاطمه محمدی و محمد ایوب سعادت
فاطمه محمدی لیسانس ادبیات دری و محمد ایوب سعادت، لیسانس فیزیک و اقتصاد تجارت دارد.
این دو، سه سال قبل با هم آشنا شدهاند. به گفته سعادت، فاطمه محمدی دختری است که در بخش معارف فعال و پرکار میباشد.
او که در پی شناخت بیشتر از فاطمه میشود، پس از 9 ماه، از او خواستگاری کرده و با توافق خانواده، با هم نامزد میشوند. این زوج جوان پس از 2 سال و چند ماه تصمیم میگیرند با هم ازدواج کنند و این بار آرزوها و رویاهای خود را با هم دنبال نمایند.
این تصمیم باعث میشود در 25 عقرب سال 1397 جشن باشکوهی را برگزار کنند تا خاطرهای زیبا از این آغاز شیرین به یادگار بماند؛ غافل از اینکه دشمنان این سرزمین هیچ وقت مایل نیستند روزی را بدون جنگ و کشتار بگذرانند و همواره از مردم افغانستان قربانی میگیرند. قبل از ازدواج این زوج، طالبان به مالستان، جاغوری و ارزگان خاص حمله کرده، بسیاریها را کشته و هزاران خانواده را آواره کردند.
انگیزه کمک به بیجاشدگان
بعد از این اتفاق، سعادت و محمد با هم تصمیم میگیرند بیشترین پول جشن خود را به بیجاشدگان کمک کنند و در بهبود زندگی آنان سهمی داشته باشند. آنان با سنجیدن مصارف عروسی خود تصمیم داشتهاند 500 هزار افغانی را در جشن مصرف کنند که با تغییر این برنامه، تنها 100 نفر از نزدیکان خود را به جشن دعوت کرده و تمام مصرف خود را به 100 هزار افغانی کاهش داده و باقی پول را به بیجاشدگان این جنگ اختصاص دادهاند.
محمدی از انگیزه این کمک به خبرنامه گفت: “اکنون زمان آن گذشته است که به دنبال سنتهای اشتباه و کورکورانه باشیم و به فکر همنوعان خود نباشیم، زیرا زمانی که در یک منطقه غم ببارد و مردمان آن در رنج زندگی کنند، ما هیچ وقت نمیتوانیم آرام باشیم و به شادی و پایکوبی بپردازیم.”
سعادت حرف همسرش را اینگونه ادامه میدهد: “دلایل این کمک هرچند ناچیز ایجاد حس مسئولیت بین مردم جامعه و از بین بردن سنتهای اشتباه بود.”
مسئولیت و انساندوستی
او گفت: “ما میتوانستیم جشنی بزرگ بگیریم و در آن مهمانهای زیادی دعوت کنیم و شاد و خوشحال باشیم و هیچ کسی نبود تا ما را وادار کند که پولی به این مردم بدهیم، اما حسی که در وجود ما است و ما را وادار میکند به اطرافمان نگاه کنیم، باعث شد فقط به خودمان فکر نکنیم؛ بنابراین ما به این مردم کمک کردیم تا آنها نیز خوشحال باشند.”
اکنون این دو، نه تنها نزدیکان و دوستانشان را در این خوشحالیشان دعوت کردهاند، بلکه در این جشن که آغازی است برای سلام دادن به زندگی مشترک، باعث شدند مردم سه ولسوالی را نیز دعوت کنند تا همگام با شادی آنها، شاد باشند و لبخند بزنند.
آواره شدن خانوادهها در ولایات مختلف در این فصل سرما یکی از مشکلات اساسی است که در این روزها بحث آن داغ است، خیلی از جوانان در صفحات اجتماعی و گروههای دوستانشان برای کمک به این مردم تلاش میکنند تا مکانی برای بودو باش و مواد خوراکی تهیه کنند.
نمونههایی زیبا و ماندگار
کاری که فاطمه محمدی و ایوب سعادت انجام دادند، یکی دیگر از نمونههایی است که از دلسوزی و درک بالای جامعه و جوان امروزی افغانستان حکایت دارد. پیش از این نیز کسانی بودند که به یادبود از شهادت نزدیکانشان، دست به کاری ماندگار زدهاند.
این زوج به بیجاشدگان فاجعهای در کشور کمک کردهاند و الگویی برای جوانان دیگر ساختند که چندی قبل برادری کتابخانهای با نام خواهر شهیدش ساخت تا به همسالان او کمکی کرده باشد، خانواده دیگری نیز برای شهادت دخترشان، مصارف تحصیل چند دختر همسن فرزندشان را به عهده گرفتند.
این مثالها در این روز و شبهای تاریک و پرخون کابل کم نیست؛ در حملاتی که باعث گرفتن جان دهها نفر شده، مردمان زیادی برای زخمیان خون اهدا کرده و به نوعی در تسکین درد آنان شریک شدند.
با این اوصاف میتوان به افغانستانی متفاوت از گذشته و حتی امروز امیدوار بود، زیرا اکنون جوانانی به عرصه میآیند که افکار و اندیشههایشان نه تنها راهی برای موفقیت و پیروزی خودشان است، بلکه زندگی چندین انسان دیگر را تغییر میدهند تا به پیشرفت نزدیکتر شوند.
سعادت و محمدی آرزو دارند تا بتوانند در سازندگی کشور سهمی داشته باشند و مسئولیت خود را در قبال جامعه خود به خوبی انجام دهند.
سعادت در آخر به این نکته اشاره کرد که: “اگر این اتفاق برای این مناطق نمیافتاد، بازهم آنان تصمیماتی برای برنامههای انکشافی در مناطق عقبافتاده و دورتر از مرکز، در بخش معارف و توانمندسازی کودکان، دختران و پسران انجام میدادند”.