آخرین روز از هفته شهید است؛ کسانی که جانشان را در راه نجات و دفاع از وطن فدا کردند. در این هفته، از بسیاری رهبران شهید و همچنین سربازان دلیر و نیروهای امنیتی که در این راه جان خود را از دست دادند، یادآوری و از خدمات بیدریغشان سپاسگذاری شد.
افغانستان بیشترین تلفات را در نیروهای امنیتی خود داشته است. در کنار حملات داخل شهرها، بسیاری از نیروهای اردوی ملی و امنیتی این کشور در مرزها و سرحدات افغانستان شهید شده و جان خود را از دست دادهاند.
بیست روز قبل، زمانی که یکی از آمران تیم انجنیری و خنثیسازی ماین لوای نمبر 2 سرحدی گردیز، مرکز ولایت پکتیا، مشغول کشف ماین کنار جادهای بود تا آن را خنثی کند، گرفتار یکی از همین ماینها شد و برای همیشه جان شیرینش را از دست داد.
شهید تورن «مطیعالله قدرت»، آمر تیم انجنیری و خنثیسازی ماین لوای نمبر 2 سرحدی گردیز، یک تن از افسران نیروهای سرحدی افغانستان بود که در بخش کشف وخنثی سازی ماین خدمت میکرد.
شهید مطیعالله قدرت
شهید تورن مطیعالله، فرزند قدرتالله، باشنده اصلی مرکز ولایت میدان وردک و متولد سال 1366 میباشد. او که در سال 1389بعد از فرارگیری تعلیمات افسری اکادمی پولیس ملی کابل، به صفوف قوای سرحدی کشور پیوست، وظیفه خنثیسازی ماین را انتخاب کرد.
مطیع الله فرزند ارشد خانه بوده و پس از پدر، سرپرستی همه خانواده را به عهده داشت، اما اکنون مادر، برادران، خانم و فرزندانش را جا گذاشته، برای همیشه نامش را ماندگار کرده است. شهید قدرت 5 فرزند دارد.
فهمیه و زهره، دختران بزرگ او هستند که هر کدام به مکتب میروند. بعد از شهادت پدر دریافتند که دیگر دست نوازش پدر را ندارند و تکیهگاه مستحکم خود را از دست دادهاند، اما در این بین، مسیح الله، شکرالله و مجیبالله کوچکتر بوده و هنوز چشم انتظار رسیدن پدر به خانه هستند.
خدمات تورن مطیعالله قدرت
تورن قدرت از سال 1390 به اینسو بیش از 300 حلقه ماین مختلف نوع را در ساحات مختلف ولایات پکتیا، پکتیکا و خوست کشف و خنثی نموده است؛ قهرمانی که جان خود را در راه نجات مردم کشورش فدا کرد، در سال 1395 در مسیر راه شهرستان جانی خیل ولایت پکتیا، بیش از 70 حلقه ماین کنار جاده را کشف و خنثی نمود. همکاران و دوستان شهید مطیعالله گفتهاند که با کشف و خنثیسازی این ماینها، نیروهای دفاعی و امنیتی کشور دوباره شهرستان جانی خیل را به تصرف خود درآوردند.
شهید مطیعالله قدرت سرانجام در سن 31 سالگی، در سال جاری، هنگام خنثیسازی ماین جاسازی شده در یکی از قریههای اطراف شهر گردیز شهید شد.
آخرین صحبت
دوم عید سعید قربان، زمانی که به برادرش زنگ میزند تا با کاکای تازه از سفر رسیدهاش صحبت کند، آخرین صحبتاش را با برادر کوچکاش میکند؛ آخرین دیدار و آخرین حرف.
بعد از آن روز؛ شنبه(3 سنبله) دروازه خانه به صدا درمیآید. یکی از پسران شهید مطیعالله دروازه را باز میکند، دوست پدرش را میبیند که با کاکایش سمیعالله کار دارد. کاکایش را صدا میکند و میگوید که دوست پدرش آمده است. سمیعالله با رفتن و دیدن دوست برادرش، از او میشنود که مطیعالله زخمی است و در حال انتقال به شفاخانه چهارصد بستر کابل است.
سمیعالله به سوی شفاخانه راهی میشود. با نگرانی زیاد، خود را به شفاخانه میرساند و در انتظار رسیدن برادرش مینشیند، وقتی آمبولانس میرسد، میدود و با مسئول آن صحبت میکند.
سمیعالله در صحبت با خبرنامه میگوید: “وقتی از او پرسیدم که زخمی آوردهاید، گفتند که شهید است، با دل نگرانی فراوان از شهرتش پرسیدم، اول گفتند که سمیعالله قدرت و من گفتم نه، مطیعالله قدرت، و بعد از دیدن ورقه شهرت برادرم، دریافتم که خود او است”.
برای سمیع الله سخت بوده تا جنازه برادر را به خانه ببرد، مادر بیتابش هر ثانیه به او زنگ زده و جویای حال پسرش میشده و هر بار سمیعالله به او میگفته که مطیعالله زخمی است، تا اینکه برای بار سوم وقتی مادرش میخواهد به شفاخانه بیاید، به او میگوید که مادر تو نیا، من مطیعالله را به خانه میآورم و اینجا بوده که مادرش میفهمد فرزندش را از دست داده است و فریاد میزند.
سمیعالله وضعیت برادرش را وخیم یاد کرد و گفت که باید هرچه زودتر دفن میشد و همان روز او را دفن کردهاند.
شوهری که دیگر نخواهد آمد
مادر مطیعالله ناراحت است و از درد دوری و نبود فرزندش اشک میریزد. اما در این بین خانم مطیعالله از همه بیشتر رنج میکشد؛ او در لحظههای سخت زندگی همیشه همسرش را با خود داشته، اما حالا خود را ناتوان و بیچاره احساس میکند.
بعد از شنیدن خبر شهادت شوهر، 10 روز جسمی بیروح بوده و هیچ کلامی از او شنیده نشده است؛ وضعیت روحی بدی داشته و با هیچ کسی حرف نزده است. غذا نمیخورد و فقط به جای خالی شوهرش در خانه چشم میدوزد و شاید در دل آرزوی یک بار دیگر آمدن شوهرش را داشته است.
این خانواده که در راه وطن شهید دادهاند، با هم زندگی میکنند. بعد از وفات پدر، مطیعالله بزرگ خانواده بوده است و بعد از او، برادری است که راننده تاکسی است. سمیعالله خود در وزارت معارف در بخش گزارشدهی کار میکند و تازه 8 ماه از عروسیاش میگذارد.
6 برادر که در تمام سختیهای زندگی و پستی و بلندی با هم بودهاند، حالا یک برادر خود را از دست داده و یادگاریهای برادرشان را در آغوش میگیرند.
سمیعالله برادر کوچک مطیعالله، بعد از این وظیفه سنگینی به عهده خواهد داشت؛ او باید کودکان برادرش را بزرگ کند و جای خالی پدر را پر نماید. این کاکا باید پاسخ تمام سوالهای برادرزادههای خود را بدهد.
پس از او
سمیعالله در ادامه صحبتهایش با خبرنامه میگوید: “در این روزها اکثر روزها خانه هستم که آنها را بیرون ببرم تا زیاد از پدر خود نپرسند، چند روز قبل یکی از برادرزادههایم به نام حمید به شکرالله گفته که پدرت فردا میآید خانه، او از من میپرسد کاکا حمید گفت که پدرجانم فردا خانه است، گلویم را بغض گرفته بود، خود را کنترول کردم و در جوابش گفتم: بله جان کاکا! پدرجانت میآید! اما زود نه، چند وقت دیگر به خانه خواهد آمد”.
تورن مطیعالله قدرت، شهید وطن شد. مادرش پس از این باید از فرزندان او نیز دلجویی کند. وضعیت زندگی متوسطی دارند؛ دو برادر پس از شهید قدرت شاغل هستند و مخارج خانواده برادرشان نیز پس از این به دوش آنها است. برادرش گفت، دولت اکرامیه برادرشان را داده و پس از تسلیم کردن سلاح او، بعد از طی مراحل، میتوانند امتیازاتی که به برادرش تعلق میگیرد را دریافت کنند.