وژمه و دوستانش در دفتر دانشجویی که دانشگاه برای آنان اختصاص داده بود، مصروف فعالیتهای فرهنگی-دانشجویی بودند. او با دوستانش آمادگی برگزاری یک برنامه فرهنگی را میگیرند:
شمس این را یک کاپی بگیر
درست است
یلدا ! این شعارها را ببین، چطور است ؟!
نظافتِ خانه، کوچه و شهر پیرایش زندگی است. یا نظافت پیرایش زندگی است. به نظر من این عالی است.
جریان همین گفتوگو و تبادل نظر بود که ناگهان سر وژمه گیچ میرود، دستش را بر پیشانیاش میگذارد و حس میکند که زمین بهدور او میچرخد.
نادیه، دفتر یک قسم میلرزد!
بگیر یککم ذره آب بنوش، دوایت را خورده بودی؟
یادم نیست.
میزها و اشیای روی میزِ دفتر بهشدت بهلرزیدن میآید، قاب عکسی از روی دیوار بر زمین میافتد و صدایش همهی دوستان وژمه را از جا بلند میکند. زبانِ همه را سکوت و تن همه را واهمه فرا گرفته است. پس از ثانیهای سکوت، از شدتگرفتن لغزش زمین، همه سر از پا نشناختند و به طرف دروازه خروجی دویدند.
زمین لرزهای بهشدت نزدیک به شش درجه در مقیاس رشتر اتفاق افتاده بود. هیجان فرار و نجاتدادن جان بر همه غلبه کرده بود. همهی دانشجویانِ دانشکده، چی دختر و پسر با ترسِ تمام از پلهها پایین میآمدند. در میان این دویدنها و صداهای واهمهی زمینلرزه، صدای باریک و نحیفی «کمک کمک» از یکی از صنفهای دانشکده بلند بود.
وژمه که از همه عقبتر بود، با شنیدن این صدا بهطرف صنف دوید؛ دید «نادیه» در میان چوکیهای صنف، غش کرده و توان بلند شدن را ندارد. وژمه تلاش میکند که او را از زمین بلند کند، اما توان بازوی او به حدی نبود که بتواند دوستش «نادیه» را انتقال دهد. در میان هیاهوی زلزله، وژمه هم با صدای بلند کمک میخواهد.
همین لحظه بود که «قیس» یکی از همصنفان وژمه برای کمک میآید. قیس به محض که میخواهد نادیه را از جایش بلند کند، ثانیهای مکث میکند و بعد دستانش را پس میکشد. وژمه هرقدر به قیس اصرار میکند که «لطفا کمک کن»، عقیده سنتی قیس اما این را قبول نمیتواند که به یک دختر دست بزند.
قیس زود صحنه را ترک میکند و صدای «کمک کمک» وژمه همچنان بلند است. گویا از منزل بالا همه رفته بودند و صدای وژمه به کسی نمیرسید، او از صنف بیرون میشود و از سر زینه با صدای بلندی به طرف پایین برای کمک خواستن داد میزند.
یکی از دانشجویان پسر به محض شنیدن صدای وژمه بهطرف بالا میدود و با سرعت تمام «نادیه» دوست وژمه را از زمین میقاپد و به بیرون انتقال میدهد. در بیرون قیس و دوستانش زمانی که «نادیه» را با حالت غش در آغوش دانشجویی پسر میبینند، غیرت شان گل میکنند و بر پسر دانشجو میشتابند.
قِسم که ای، این نامحرم را بغل کرده در ملع عام، کسی محرم خود را بغل کرده نمیتواند.
ای قسم بچهها را من خوب میشناسم، منتظر یک فرصت هستند که به جان یک دختر دست بزند، مه خودم برایش درس میدهم.
بیا اینجه کارت دارم، ناموس مردم را پشت میکنی، باز مه برایت بگویم چی معنی؟!
من یک انسان هستم از خود غرور و وجدان دارم.
خوو! پس تو با احساس هستی؟ چی اش میشی؛ برادرش، کاکایش، مامایش، چی اش؟
این حرفها را گوش دراز ات هم میشنود؟
چُپ باش، زیاد زباندرازی نکن، اینجا اروپا نیست.
در این حال وژمه میآید و دوستان قیس که دست به یخن آن پسر شده بودند را کنار میزند. پسر دانشجو میگوید: «بگیر همصنفیهای غیرتیات را. اینقدر غیرتی بودند وقت زلزله کجا بودند.»
وژمه به همصنفیاش “قیس” میگوید: «کار تو خو بسیار خوب بود نی، مارا تنها ماندی که خودت را نجات دهی». قیس اما جوابی جز این ندارد؛ « رفتم که به کمکتان دو تا دختر را صدا کنم.» وژمه میگوید: «منتظر میماندیم که «نادیه» از وحشت جان میداد که تو یک دو سه تا دختر را پیدا میکردی؟ »
گفتمان سریال خط سوم از همین صحنه آغاز میشود، جایی که سنت جایش را به مدرنیته عوض میکند و این برای خیلیها در یک جامعه سنتی مثل افغانستان قابل پذیرش نیست.
جدال سنت و مدرنیته
در این سریال گروهی از دانشجویان که دارای دو خط فکری هستند، بر سر ارزشهای اجتماعی باهم جدال دارند. گروه نخست دانشجویانی هستند که سعی دارند مولفههای دموکراسی را حمایت کنند، حضور زنان را در عرصههای مختلف بپذیرند و حمایتشان کنند.
در مقابل اما گروه از دانشجویانی قرار دارد که حضور دختران را در دانشگاه خلاف ارزشهای جامعه اسلامی میپندارند و تلاش دارند که از هر راه ممکن حضور دختران را در دانشگاه کمرنگ کنند. این گروه با فشارهایی که از منابع بیرون از دانشگاه بر سر رییس دانشگاه و دانشکده میآورند، در قدم نخست صنفهای دختران را از پسران جدا میکنند.
این جدال دانشجویان به حدی میرسد که هر دو گروه از داخل دانشگاه در سطح استادان طرفداران خود را پیدا میکنند و مداخله این اساتید در این کار، آتش جدال را شعلهورتر میکند.
شماری از طرفداران این سریال میگویند که داستان این سریال موضوع امروزی و تازه است؛ موضوع که عین واقعیتهای ناگفتهی جامعهی افغانستان را بیان میکند. این سریال در حال حاضر از تلویزیون طلوع نشر میشود و در کنار جدال میان این دو خط فکری، مشکلات مختلف اجتماعی افغانستان را نیز تبارز داده است.
از جمله در یکی از صحنهها، این سریال به مساله «دونفرینشستن» در چوکی پیشروی موترهای شهری در کابل پرداخته است. در این صحنه دختر خانمی بخاطر رفتن به شهر به تکسی دست میدهد و در چوکی پیشرو مینشیند. راننده از این دختر خانم میپرسد که «دختر خاله کرایه دو نفر را میتی؟» دختر خانم چون پولی برای پرداختن کرایه دو نفر نداشت، از موتر پایین میشود. و این صحنه دقیقا بیانگر مشکلاتی هست که در حال حاضر دهها دختر و زن در شهر کابل روزانه با آن دستو پنجه نرم میکنند.
در کنار بازتاب چالشهای اجتماعی و فرهنگی این سریال جلوههای دیگری نیز دارد. با آنکه میزان تغییر پوشش در جامعه افغانستان در فضاهای عمومی چون کوچهها و جادههای این کشور بیشتر محسوس نیست، اما در فضاهای مانند دانشگاه، کافه، رستوران، ادارهها و امثال آن پسران و دختران جوان پوشش خود را تغییر دادهاند. این مساله نیز برای گروهی از جوانانی که باورهای افراطی، قابل قبول نیست.
این موضوع از جنجالهای دیگر میان این دو گروه از جوانان است. این نبرد ادامه دارد، دختران خود پرچم مبارزه را در دست میگیرند و با قناعت نکردن به خواستهای آموزش و کشف حجاب پا از این هم فراتر مینهند و خواستهای برابریطلبانه سیاسی (حق رای و مشارکت سیاسی) و فرهنگی (قوانین برابر) را مطرح میکنند و میکوشند با نوشتن از خود و دیگران (از روزنامهنگاری و شرح حال نویسی تا داستان نویسی) از وضعیت پیش آمده به درآیند و به عنوان شهروندان آزاد جامعه مدرن وارد تاریخ شوند.
چالشهای سریال
خط سوم کار مشترک «خانهی فیلم رویا» و موسسه «کابورا پرودکشن» است. این سریال را رویا سادات، کارگردان مشهور افغانستان کارگردانی کرده است. طرح اصلی این سریال را عزیز دلدار نوشته است.
ممنون مقصودی، مهال واک، احمدآریوبی، احمدنوید نوین، امیداحمد ادراک، سیدمرتضی علوی، فرزانه نوابی، حسیبا ابراهیمی و سایر بازیگران جوان افغان در آن نقش باز کردهاند.
رویا سادات کارگران این سریال میگوید که در این اثر سینمایی تلاش شده یک تیم با تجربه دور هم جمع شوند، اما این سریال با چالشهای زیادی نیز روبرو است. به گفتهی خانم سادات چالش عمده در کنار کمبودی امکانات، نبودن بازیگران خانم است.
او میگوید: « گاهی شما نمیتوانید انتخاب داشته باشید، بهدلیل که جایگزینی وجود ندارد، ما مجبور هستیم گاهی کرکتری را در نقشی انتخاب کنیم که مناسب آن نقش نباشد.»
کارگردان این سریال در مورد ژانر آن میگوید که بیشتر ساختار این سریال بر محور «سایکلوژی تریلر» است که به گفتهی او یک سبک جدید از درامهها است و بیشتر به یک دید روانشناختی به کرکتر ها نگاه میکند.
خانم سادات در مورد سرمایهگذاری روی این سریال میگوید: «به دلیل امکانات کم بعد از وقتها در افغانستان سریال ساخته میشود. روی خط سوم نیز بسیار به سختی سرمایهگذاری شد. بخاطر که سریالها و فیلمها از طریق بازار آزاد در افغانستان حمایت نمی شود اما تلاش شد که حد اقل این جریان را ما زنده نگه داریم.»
با همه اینها اما تولید سریال خط سوم یک نوید خوش برای سینمای افغانستان است. با توجه به کسادی بازار هنر و سینما، آفرینش چنین کارها بسیار دشوار به نظر میرسد. در شرایطی که چرخ تلویزیونهای افغانستان را بیشتر سریالهای خارجی مخصوصا سریالهای ترکی و هندی میچرخاند، تولید این سریال میتواند امیدی برای پر کردن جای خالی سریال های حرفهای در رسانههای داخلی باشد.
افزودن دیدگاه