در این کشور همه رهبران سیاسی با کمتر استثنایی از آدرسهای قومی ارتزاق میکنند و ماندگاری و دوام حضور سیاسی شان را در سایههای قومیت میجویند. اما گلبدین حکمتیار پس از سالها مغارهنشینی و دوری از عرصه کار سیاست، بسیار ناشی دست [به] تحریک احساسات قومی میزند تا عقب افتادگی خویش را با تحریک بیشتر احساس تفاوت در میان اقوام کشور جبران نماید. این کار نه در شان یک رهبر سیاسی مدعی در سیاست است و نه شان ملت بزرگ افغانستان و نه هم به خیر و صلاح مملکت. سیاست افغانستان باید از قید و بند دهه هشتاد رهایی یابد نه اینکه بزور آنرا بسوی چند دهه قبل سوق دهند. راه آینده از دهه هشتاد نمیگذرد، راه رشد و توسعه و ثبات افغانستان از وسط اختلاف و نفاق قومی عبور نمیکند، بلکه برادری و همبستگی و احساس ملت بودن مبنای شکلگیری افغانستان جدید و زمینهساز تحقق رویاهای فرد فرد این سرزمین است.
همان دایکندی که به نظر حکمتیار نیم کشور را برده، هنوز جاده هموار ندارد و هر سال صدها مسافر در حوادث جادهای جان خود را از دست میدهند و هنوز شفاخانه معیاری در آن نیست و هر روز مادران و کودکان شان در ناگزیریهای قابل رفع میمیرند. و همان بامیان و دایکندی هنوز نه برق میشناسد و نه تسهیلات شهری در آن به چشم میخورد. همان بامیان وزیر ندارد و قوماندان فرقه و قول اردو و والی ندارد و همان بامیان مانند بسیاری از گوشه و کنار این سرزمین از بدخشان تا بادغیس و تا خوست و پکتیا در محرومیت و فقر و عقب افتادگی قرار دارد. دوای این درد، در مقایسه و قیاس نیست بلکه در دست بهم دادن برای ترمیم احساس انسانی در میان شهروندان کشور و تعمیر بناهای ویران و آستین بالا زدن برای توسعه و ترقی کشور است.
این نوشته در حساب کاربری فیسبوک دکتر محمد قاسم وفاییزاده منتشر شده که خبرنامه پس از اخذ اجازه از نویسنده، اقدام به بازنشر آن نموده است. دیدگاههای که در این نوشته آمده است، مختص نویسنده آن میباشد و لزوما بازتاب سیاست نشراتی خبرنامه نیست.