از مسیرهای ناامن بامیان تا کابل عبور کرده اند تا به پایتخت برسند. مسیرهایی که به دلیل حضور طالبان، گروههای سارق و کشته شدن برخی مسافران همواره خبر ساز است و رفتن از این جادهها بدون ترس و خطر نیست.
اما زنان و مردان تجارت پیشهی بامیانی با وجود همه این خطرها، به پایتخت آمدهاند تا برای معرفی صنایع دستی روستاهای بامیان، در نمایشگاهی که در باغ بابر برگزار میشود شرکت کنند.
در این نمایشگاه که از سوی وزارت احیا و انکشاف دهات افغانستان برگزار میشود، محصولاتی از صنایع دستی و غذایی روستاهای این کشور به نمایش گذاشته میشود.
زینب کریمی از سال 1392، تجارت و کار روی صنایع دستی زنان روستایی را آغاز کرده و حالا آمده است تا در نمایشگاه باغ بابر، همراه با دیگر شرکت کنندگان از ولایتهای مختلفی مانند هرات، قندهار، ننگرهار و بلخ، تولیدات روستایی ولایت بامیان را نیز به نمایش بگذارد.
قرضههای کوچک
زینب هم مانند بسیاری دیگر، کار تجارت خود را با استفاده از قرضههای کوچک آغاز کرده است. در سالهای اخیر پرداخت این نوع قرضهها برای آنهایی که میخواهند به کار و تجارت شروع کنند؛ اما سرمایه ای ندارند فرصتهای خوبی را مهیا ساخته است.
این خانم تجارت پیشه بامیانی نیز از همین قرضهها، مغازهای در شهر بامیان تهیه میکند. او میگوید که حالا به صورت متوسط تا یک هزار افغانی درآمد دارد و از این طریق توانسته علاوه بر بازپرداخت قرضه، سرمایه خود را به 250 هزار افغانی برساند.
زنان دیگری هم که به همراه او از بامیان آمدهاند میگویند که با استفاده از همین قرضههای کوچک، کارشان را شروع کردهاند و توانستهاند در تقویت اقتصاد خانوادههای شان موثر باشند.
آموزشهای کوتاه مدت
برنامه توانمند سازي به ویژه توانمندسازی زنان افغانستان يكي از اقداماتي است كه بعد از برچیده شدن حاکمیت طالبان در افغانستان از سوی جامعه جهانی رویدست گرفته شد و حکومت افغانستان موظف به عملی سازی و حمایت از آن گردید.
در این برنامه به زنان افغانستان، آموزشهای کوتاه مدت داده میشود تا بتوانند در فعالیتهای اقتصادی در اجتماع نقش موثر داشته باشند. در کنار آن، زمینه پرداخت قرضههای کوچک نیز فراهم شده است.
اکنون تعداد از زنان روستایی افغانستان با فراگیری این دورههای آموزشی و دریافت قرضههای کوچک توانستهاند در زمینه کار روی صنایع دستی روستایی به موفقیتهای خوبی دست یابند.
در بازارچه هنر بامیان، ۲۱ خانم برای خرید و فروش صنایع دستی تولیدی روستاها مغازه دارند و این بازارچه به مرکزی برای اینگونه تولیدات تبدیل شده است. بیشتر این زنان، پس از فراگیری این دورههای آموزشی وارد بازار کار شدهاند.
با این حال، زمین این بازارچه دولتی است که بنابر درخواست زنان این ولایت در اختیارشان قرار گرفته است. آنها با دریافت قرضه مغازه ساخته اند اما حالا نگران سرنوشت مغازههای شان هستند.
شروع کوچک
زینب کریمی از سال 1392 به تولید و فروش صنایع دستی روی آورده است. او کارش را از دوخت دستمال دست و رو سری شروع کرده و به تدریج آن را گسترش داده است. در شروع کارش دستمالها را در روزهای مختلف سال به بازار میبرده تا بفروشد.
او حالا بیشتر با زنان بیوه و دانشجویانی کار میکند که نیاز به کار دارند. افرادی که در مقابل تولیدات دستی از زینب پول دریافت میکنند.
زینب اما پیش از روی آوردن به تجارت، سالهای زیادی معلم بوده و برای باسواد ساختن شهروندان بامیانی حتی در زمانهای سخت جنگ و حضور طالبان نیز تلاش کرده است.
مکتب عمه سنگری
زینب کریمی از 19 سالگی برای آموزش کودکان بامیانی تلاش کرده و از محدود زنانی است که حتا نگذاشته تا حاکمیت طالبان نیز مانع تدریس دختران در این ولایت شود.
نوزده ساله بود که مکتب ابتداییه “عمه سنگری” را تاسیس کرد و تنها یک سال در آنجا به کودکان بامیانی درس داد. زینب به خبرنامه گفت:« آن مکتب در بین زمینهای دیگران بود و مردم بر وجود آن اعتراض کردند و آن مکتب بعد از یک سال بسته شد.»
بسته شدن مکتب عمه سنگری، تاثیری بر انگیزه تدریس او نداشت. بعد از بسته شدن آن مکتب، تا پیش از آمدن طالبان، در مکتب شیرین هزاره در بامیان معلم بود.
حکومت طالبان از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ در افغانستان ادامه یافت. این زمان اوج خفاق تاریخ در افغانستان بود که زنان حق درس خواندن و حضور در اجتماع را نداشتند. این گروه افراطی مخالف با تعلیم و تحصیل دختران، در سراسر افغانستان دروازه مکتبهای دخترانه را بستند و به این ترتیب مانع تعلیم و تحصیل دختران در این کشور شد؛ اما زینب کریمی در آن زمان نیز به صورت مخفیانه در خانهها به دختران بامیانی تدریس میکرد.
ورود طالبان
زینب میگوید “تاریخ و روز دقیق را بهخاطر ندارم؛ اما سال ۱۳۷۵ طالبان به مکتب شیرین هزاره آمدند، ملازم مکتب را کشتند و من به سختی دختران را از مکتب فراری دادم، بعد از خارج شدن دختران، طالبان زمانی که مکتب را خالی دیدند، آن را آتش زدند.”
زینب به همراه فرزندانش به بهسود میروند و شوهرش نیز مدتی قبل از این رویداد به ایران رفته بود. او در مورد سختیهای آن روزها میگوید “ما در حالی فراری و مهاجر بودیم که خانه و زندگیمان در بامیان مانده بود. فقط جان مان را برده بودیم و برای زنده ماندن تلاش میکردیم.”
در همین سالها بود که زینب برای تامین مخارجش به نخ ریسی، گلیم بافی و نمد مالی روی میآورد و سختیهای زندگی را بیشتر از قبل تجربه میکند.
این خانم تجارت پیشه بامیانی به خبرنامه میگوید”بعد از یک سال زندگی سخت، طالبان عفو عمومی اعلام کرد و من با فرزندانم دوباره به محل زندگیمان در بامیان برگشتیم . دوباره به درس دادن ادامه دادم؛ اما این بار فرقش این بود که ما خانهها را مشخص میکردیم و دختران بامیان مخفیانه در آنجا میآمدند و مخفیانه به ِآنها درس میدادم. آن موقع، زمانی بود که شوهرم نبود و من تا موقع برگشتن به خانه، مردن و زنده شدن را بار بار تجربه میکردم.”
احیای مجدد
زینب تاکید میکند که درس دادن مخفیانه دختران در بامیان بیشتر از سه سال دوام کرد. سالهایی توام با ترس، نگرانی و البته مفید بودن برای شهر و مردمش.
پس از طالبان و آرامش نسبی، زندگی او هم دچار تغییراتی میشود. شوهرش از مهاجرت برگشته و شرایط شان کمی بهبود یافته است اما باید همه چیز را دوباره از صفر شروع کنند.
زینب میگوید “ما در حالی به منطقه خود برگشته بودیم که کودکان تا ۱۳ سال قادر نبودند به دلیل دوری مکتب و خطرهای طبیعی چون سیلاب برای درسخواندن به دیگر مناطق بروند.”
این دوره باز هم برای او آغاز تلاشی دیگر است. او بعد از این، هم به کودکان منطقهاش درس میدهد و هم روزانه 6 ساعت را در راه خانه و مکتب سپری کرده تا بتواند درسش را ادامه دهد و از مکتب فارغ شود. او این دوره را فوقالعاده سخت اما به یاد ماندنی میداند.
مخالفت با نام مکتب
شیرین ترین زمان برای او وقتی است که پس از همه این سالها علاوه بر فارغ شدن از مکتب، در مکتبی که سالهای طولانی برای ساخته شدنش تلاش کرده و دویده است، معلم میشود. از سوی وزارت معارف افغانستان و سازمان یونیسف مورد تقدیر قرار میگیرد.
او میگوید “مکتب ساخته شد و وزارت معارف از من تقدیر کرد و به پاس خدماتم، نام من را بر لوحه مکتب نوشتند. اما وقتی با لوحه برگشتم بزرگان شورا با نصب لوحه مکتب به نام من مخالفت کردند و نگذاشتند که مکتب به نام من باشد. آنها میگفتند که جای زمین از ما بوده و نباید مکتب به نام یک خانم باشد. حتا بهخاطر این نامگذاری شکایت کردند. تعدادی از من طرفداری میکردند و این موضوع سبب جنجال بین ساکنان محل شده بود. بالاخره تصمیم گرفتم نام من از مکتب برداشته شود و جنجال خاتمه یابد.»
زینب که سالهای سال برای باسواد نمودن کودکان بامیانی تلاش کرده، میگوید که مکتب را برای فرزندان مردم آن محل خواسته بود و برایش نیز مهم نبود که از آن مکتب به چه نامی یاد شود. آرزوی او ساخته شدن مکتب در منطقه محروم بود که به آن رسیده بود.
او که بخش زیادی از عمر خود را در شرایط سخت و پرخطر در راه آموزش و پرورش کودکان بامیانی گذرانده، سرانجام در سال 1392 با درخواست وزارت معارف بازنشسته میشود. خانم کریمی به خبرنامه میگوید “آن زمان مصروفیتهای من فوقالعاده زیاد بود، معاونت شورا، کار رسیدگی به مشکلات مردم، درس دادنسوادآموزی به زنان، شروع کارهای تجاری و … مرا خسته کرده بود و من به طور رسمی از معلمی با آن که علاقه داشتم دست برداشتم. خودم در برنامههای ارتقای ظرفیت شرکت میکردم و در کنارش به تجارت صنایع دستی شروع کردم به زندگی خودم میرسیدم.»
نقش ماندگار
خانم کریم سنی واقعیاش را نمیداند و میگوید که شاید او ۴۷ یا بیشتر از آن سن داشته باشد و با این حال این خانم پرتلاش، علاوه بر تجارت، کارمند وزارت صحت افغانستان است که در بخش آگاهیدهی به خانمهای بامیان فعالیتهای داوطلبانه انجام میدهد.
او میگوید:« دوست دارم در میان مردم باشم، بودن و آموزش دادن حتا برای یک نفر برایم سعادتی است که نصیبم شده و تا زنده باشم از آن دست بر نمیدارم.» زینب کریمی حالا به مردم در مورد بهداشت، تغذیه، داشتن خانواده سالم، راههای داشتن زندگی بهتر و راههای پیشگیری از بارداری، آموزش میدهد.
او می گوید که حالا با توجه به بالارفتن آگاهی در میان مردم، بخش زیادی از مشکلات بهداشتی و خانوادگی مانند مشکلات تغذیه در مادران و کودکان کاهش یافته است.
زینب کریمی با تجربه ای طولانی در عرصه معارف، میگوید هنوز هم به آموزش علاقهمند است. هم برای خودش و هم برای دیگر زنان و کودکان بامیانی.
این خانم تجارت پیشه هنوز هم نقش پررنگی در جامعه بامیان دارد. در بخش تجارت در حدود 150 تن با او در تولید و فروش صنایع دستی همکاری دارند و از این طریق حقوق دریافت میکنند. به صورت داوطلبانه برنامههای آموزشی و آگاهیدهی برای زنان بامیانی دارد و از سوی دیگر، چند نسل از کودکان بامیانی با تلاشهای او با سواد شدهاند.
مکتبی که او در ساخت آن تلاش کرده بود نیز، یادگار ارزشمند و ماندگار در بامیان است. مکتبی که شاید در این سالها، بسیاری از کودکان در آن درس خوانده و باسواد شده باشند. اگرچه حالا بر لوحه آن مکتب نامی از او وجود ندارد اما، سالها تلاش خستگیناپذیر و صادقانه، نامش را بر دل مردم بامیان برای همیشه حک کرده است.
افزودن دیدگاه