آغاز دشواری
اوج دشواری و البته آغاز آن در سال اول دانشگاه است، زمانی که پسر نوجوان علاوه بر مشکلات درسی در یک محیط ناآشنا باید در خوابگاه نیز جدا از خانواده خود زندگی جدیدی را آغاز کند. این زندگی چالش های خاص خود را دارد. دانشجو مکلف است تا تمام مسائل خود را حتی بیماری و شادی و غصه اش را تنهایی به سر کند.
شهر غریب
برای یک دانشجو به ویژه در افغانستان که در سن هیجده سالگی از مکتب فارغ شده و در نوزده سالگی وارد دانشگاه می شود، در صورتی که در شهر که غیر از شهر خودش است کامیاب شود، اولین چالش علاوه بر چالش های دیگر غربت در شهر دیگر است که در آن دوست و آشنایی نیست. این غربت سخت و دلگیر است. آشنایی با محیط آن شهر زمان بر می باشد و به همین جهت است که بسیاری از دانشجویان تا زمانی که با آن محیط جدید آشنا می شوند، دچار استرس، فشارهای روانی و شاید هم افسردگی می گردد.
امکانات اندک
در زندگی دانشجویی اکثر دانشجویان بی بضاعت اند و اقتصاد خوب ندارند. به این جهت، در محیط خوابگاه نیز رفاه خانه موجود نیست. تخت های فرسوده، اتاق های نم آلود، غذاهای ثقیل و معمولی، ساختمان های فرسوده و دور افتاده و فضای عمومی که اکثرا هیچ کسی در آن پروای کسی دیگری را ندارد.
روابط اجتماعی محدود
در خوابگاه ها اکثرا دانشجویان گرایش های قوم محوری پیدا می کنند. بسیاری از دانشجویان میکوشند تا با افرادی در یک اطاق زندگی کنند که از قوم و تبار خودش است. این آغاز روابط بر اساس معیار های قومی و سمتی است. علاوه بر این، هر دانشجو تلاش می کند با کشیدن پرده ای اطراف تخت خود، به اندازه آن تخت برای خود محیط امن و شخصی تعریف کند. بسیاری از افراد که دارای روحیه بالا نیستند، منزوی تر می گردند.
سرگرمی های تکراری
سرگرمی اکثر دانشجویان خوابگاه ها قطه بازی است. در کنار آن بیشتر دور هم جمع می شوند و جوک تعریف می کنند و یا هم در نهایت فلم می بینند. علاوه بر آن بحث های سیاسی جانبدارانه و داغ نقل مجلس بسیاری از این دانشجویان است. در کنار آن، می توان در برخی از موارد گفتگوهای در باره احساسات و عواطف را نیز بین دو دوست نزدیک دید اما آن قصه ها نیز از احساسات پنهانی است که هیچگاهی شخص به خاطر موقعیت اجتماعی خود نتوانسته بروز دهد.
شخصیت تغییر یافته
با سپری نمودن یک دوره درسی لیسانس یا فوق لیسانس در خوابگاه ها، بسیاری از این دانشجویان دیگر آن انسان اولی نیست که در روستای خود با شور و شوق زندگی می کرد و به آینده می نگریست. زمین را شخم میزد و آرزوی راه یافتن به دانشگاه را داشت. در بیشتر موارد دیده شده که او دیگر متعصب و قوم گرا شده و در مواردی نیز منزوی و بی حوصله و کسل.
نصیر فیضی همکار این گزارش بوده است.
افزودن دیدگاه